12 اردیبهشت 61 خیانت یا حماسه فرقه تروریستی رجوی!!!

بعد از فرار زبونانه رجوی به فرانسه آنهم با شکل و شمایل زنانه در سال 60 و اعلام پیروزی خیالی، وی به خونهای زیادی در داخل کشور نیاز داشت تا بتواند خودش را به عنوان یک آلترناتیو معرفی نماید به همین خاطر حاضر شد افراد مسئول و حتی معاون خود را در تهران به کشتن داده و بعد از کشته شدنشان نعره پیروزی سر دهد. یکی از صفحات ننگین در زندگی رجوی تروریست روز 12 اردیبهشت 61 می باشد که در این روز تعداد زیادی از افراد فرقه رجوی کشته شدند.
البته جای ضابطی خالی است تا دریابد اکنون چگونه به اصطلاح رزمندگان رجوی در کشور آلبانی به دنبال راهی هستند که از تشکیلات رهایی یابند. بهتر است نویسنده به جای پرداختن به شعر و شعارهای متداول فرقه به چرایی اخراج از عراق می پرداخت و اینکه اکنون باید در کشور آلبانی مانند فسیل از بین بروند و مریم نیز با مرگ هر کدام شان عکس یادگاری با آنان بگیرد. پس بهتر است دیگر دم از مجاهد و قلوب مردم و جاودانه و… دیگر نزنید چون موضوعیتی ندارد.
در باره کشته های 12 اردیبهشت گفته های زیادی وجود دارد و مطالب زیادی از نحوه درگیری بیان می شود ما در اینجا قصد داریم به محتوای بحث بپردازیم که آیا ضرورتی داشت آن افراد به خاطر هوس بازی رجوی کشته شوند؟ برای رسیدن به این هدف می توان به درگیری شهریور1392 اشرف پرداخت در صورتی که رجوی می دانست باید اشرف را ترک کند ولی به خاطر یک روز ماندن بیشتر در اشرف و عراق حاضر شد تعداد 50 نفر از افراد خود را به کشتن بدهد و بعد هم مریم قجر در فرانسه با اجرای مراسم و گرفتن عکس یادگاری پز به اصطلاح پیروزی سر دهد.
برای اینکه آن روز را فرقه تروریستی رجوی مهم جلوه دهد عنوان می کند که از شرق تا غرب تهران درگیری بود و مقاومت های زیادی!!! نشان دادند. اگر حرف فرقه رجوی را مثلاً درست بدانیم این سئوال به ذهن می زند اکنون فرقه تروریستی از چه جایگاهی برخوردار است؟
به نقل از یکی از شاهدان که عنوان می کند از طریق صامت متوجه می شود که خبری است و درگیری شروع شده است. این راوی در میان حرفهایش مدعی است که نیروهای امنیتی چند کوچه قبل از درگیری را بسته بودند و این شاهد چگونه توانسته صحنه را ببیند و اینکه آنان چگونه مقاومت کردند حرفهایی است که گفته می شود و بیشتر ساخته ذهن افراد فرقه می باشد.
بهتر بود به جای احساسی کردن کشته های روز 12 اردیبهشت 61 به علت چرایی کشته شدن شان پرداخته می شد و اینکه آیا نمی شد جلوی کشته شدن شان را گرفت؟ چه کسی مسبب این کشتار بوده است؟
اگر از ابتدا رجوی به خاطر جاه طلبی که داشت متوجه واقعیت های موجود جامعه می شد اکنون تعداد زیادی زنده بودند و می شد جلوی آن کشتار را گرفت ولی از آنجایی که بنیان فرقه رجوی روی خیانت و کشتار افراد و نیاز وی به خون سوار شده می بایست آنان کشته می شدند تا رجوی تروریست در پاریس در کنار زن دوم و سومش نعره پیروزی سر دهد.
آیا تصور همه کشته های فرقه تروریستی رجوی که از آنان به عنوان به اصطلاح سمبل مقاومت یاد می کند غلطیدن به زیر پرچم آمریکا بود؟ آیا خواست ضابطی و حمید خادمی معدوم این بود که روزی با پرچم آمریکا به خاک سپرده شوند؟ اگر چه فرقه ای که استراتژی وی روی خیانت به مردم کشورش بنا نهاده باشد باید انتظار آن را هم داشت.
آیا با کشته شدن اعضای فرقه در روز 12 اردیبهشت 61 رجوی به خواسته اش رسید؟ آیا اکنون مردم ایران از کشته های فرقه تروریستی رجوی به خوبی یاد می کنند؟ چیزهایی که دستگاه تبلیغاتی فرقه رجوی عنوان می کند یک مشت دروغ و حرف مفتی است که فقط به درد خودشان می خورد مردم ایران به خوبی به ماهیت فرقه تروریستی رجوی پی بردند و به همین خاطر در برخورد با هر کسی آنان را جنایت کار دانسته که در جنگ در کنار دشمن مردم ایران بودند و دست به ترورهای بی شماری علیه مردم ایران زدند. پس با این کارنامه سراسر درخشان درخیانت و جنایت علیه مردم کشور خود باید به رجوی تروریست مدال افتخار در این زمینه داد که حتی یک روز به فکر مردم خودش نبوده است.
رجوی تروریست با پرداختن و یادآوری کشته های گذشته و پر و بال دادن به آنان قصد دارد افراد نگون بخت خود را در تشکیلاتش نگهدارد و اعضایشان هنوز به فکر انتقام!!! البته در ذهن خود باشند ولی یادش رفته که آن کشته ها دیگر ارزشی برای وی نداشته و اکنون به لحاظ استراتژی به نقطه ای رسیده که لیست همان کشته ها را مریم قجر برای کاسه لیسی به غرب به سناتور جنایت کار مک کین اهدا کرده و عکس یادگاری گرفته و نفراتش را مجبور می کند که در زیر پرچم عمو سام به جشن و پایکوبی بپردازند.
می توان نتیجه گرفت که مسبب اصلی کشته شدن اعضای فرقه تروریستی رجوی در روز 12 و 19 اردیبهشت سال 61 و بقیه افراد بر عهده رجوی جنایت کار می باشد و یاد کردن از آنان بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد.
هادی شبانی  
 

خروج از نسخه موبایل