فرازهایی از کتاب”فرقه های تروریستی و مخرب – نوعی برده داری نوین”

فصل هفتم - قانع سازی استدلالی و شیوه‌های نفوذ (تأثیرگذاری)

نوشته دکتر مسعود بنی صدر
فصل هفتم – قانع‏ سازی استدلالی و شیوه‏‏‌های نفوذ (تأثیرگذاری)

ما مراحل مختلفی داریم، مرحله‏ ی فراگیری، مرحله‏ ی فهمیدن، و مرحله‏ ی پذیرش”.  جورج اورول 1984
… نمی‏ توان یک فرمول واحد جهت جذب افراد جدید به یک فرقه ارائه داد و مدعی شد که تمام رهبران فرقه‏ ها با استفاده از این شیوه، افراد جدید را جذب فرقه می‌ کنند، با این حال اغلب آن ها در مورد اکثر افراد با شیوه‏های استدلالی و منطقی شروع می‌ کنند و در عین حال بعضی از متدهای نفوذ و یا تأثیرگذاری را نیز به کار می ‏گیرند تا فرد انتخاب شده را متقاعد سازند که به گروه آن ها بپیوندد.
در این مورد سینگر می‏ گوید: “رهبران فرقه‏ ها به مدرسه «قانع‌ سازی» نرفته‏ اند. آن ها از طریق کسب تجربه و نگاه کردن به این که چه کاری مفید است و نتیجه می ‏دهد، استاد تخدیر ذهنی انسان‏ های دیگر می ‏شوند… نمی ‏توان تعداد راه‏ هایی که یک فرد یاد می‏ گیرد تا به وسیله ‏ی آن ذهن دیگران را مخدوش سازد، محدود به تعداد مشخصی کرد، به خصوص اگر آن فرد وجدان نداشته باشد و مصمم باشد که به هر قیمتی که شده رهبر دیگران بشود و از این که از طریق استثمار دیگران امرار معاش می‌ کند احساس گناه نیز نکند.”
البته همه‏ ی فرقه‏ ها مثل مجاهدین و یا فرقه «کودکان خدا» در برخورد با افراد جدید تهاجمی نیستند، حداقل در چند برخورد اول تهاجمی برخورد نمی ‌کنند و در نقطه مقابل این هم درست است که بعضی از آن ها از همان اولین جلسه، شیوه ‏های کنترل فکری و شاید حتی بعضی از متدهای شستشوی مغزی را به کار می‏ گیرند، اما همه آن ها بدون استثنا شیوه ‏های استدلال منطقی و تأثیرگذاری را برای جذب افراد جدید در کنار سایر شیوه‏ های خاص خود به کار می ‏گیرند. همان شیوه‏ هایی که در حد ضعیف‏ تر آن، ممکن است توسط یک شرکت تبلیغات تجاری برای تهیه فیلم ‏های تبلیغاتی و یا یک فروشنده سوپر مارکت برای فروش اجناسش و یا توسط یک سیاستمدار به هنگام رأی خواستن از مردم به کار گرفته شود. اما تفاوت در این است که اگر چه همین لبه‏ ی چاقو در دست یک رهبر فرقه باعث تغییر زندگی افرد شده و حتی می ‏تواند منجر به قتل آنان به همراه قتل بسیاری دیگر شود، در دست افراد عادی ممکن است حتی در مواردی باعث خیری برای مردم باشد. مردم عادی حتی در بدترین شکل، این شیوه‏ ها را حداکثر به عنوان یک تلطیف کننده رابطه، یا جهت فروش یک جنس نامرغوب، و یا حتی برای دستیابی به یک موقعیت عاطفی به کار می ‏گیرند و معمولاً شروع و پایان به کار‏گیری این شیوه ها در مورد افراد معمولی هم ‌زمان است. در حالی که به کار‏گیری این شیوه‏ ها توسط فرقه‏ ها تنها آغاز کار بوده و پایان آن نقطه‏ ی به برد‏گی کشیده شدن یک انسان آزاد توسط رهبر فرقه است.
شیوه‏‌های مختلف جذب برای افراد متفاوت
مؤثر بودن شیوه‏ های تأثیرگذاری نه تنها رابطه ‏ی مستقیم با قدرت تأثیرگذار در استفاده از این شیوه‌ ها دارد بلکه رابطه‏ ی مستقیمی هم با فردی دارد که قرار است تحت ‌تأثیر قرار گیرد. معمولاً فرقه‏ ها تعاریف مختلفی از افراد قابل جذب دارند و با همه به طور یکسان برخورد نکرده و در رابطه با هر فرد با تحلیل مشخص از او، مؤثرترین شیوه‏ی جذب را به کار می‏ گیرند. برای مثال در فرقه‏ ای افراد قابل جذب به دو بخش تقسیم شده بودند: “گوسپندان” و “بزها” که شاخ دار هستند.
***
دیگران تقسیم بندی‏ های واقع بینانه‏ تری دارند، برای مثال آن ها را به «متفکرین»، «احساسی‏ها»، «کاری‏ها و یا اهل عمل‏ ها» و «معتقدین» تقسیم می ‌کنند.
متفکرین مانند روشنفکرها، اهل فکر و تعمق هستند، بنابراین برای جذب این دسته از افراد باید عمدتاً از شیوه‏ های منطقی و استدلالی استفاده شود.
احساسی‏ ها و یا شاعر پیشه‏ ها، خیلی عاطفی بوده و در نتیجه باید عمدتاً از طریق برانگیختن عواطفشان و با استفاده از ابزاری همچون شعر، موزیک و فیلم‏ هایی که آن ها را به لحاظ عاطفی به هیجان می آورد، جذب نمود.
کاری‏ ها و یا اهل عمل‏ ها نه زیاد اهل فکر و تعمق هستند و نه احساسی، آن ها بیشتر از طریق کار کردن، ساختن و احساس مثبت از پیشبرد یک طرح و پروژه، راضی می‏ شوند لذا با ارائه راه‏ های عملی و به کار گرفتن آن ها، مانند شرکت دادنشان در طرح‏ های جمع‌ آوری کمک مالی و یا حتی طرح‌ های ساختمانی و کشاورزی که بعضاً فرقه‏ ها یا برای اسکان خویش و یا برای جذب افراد بی ‌بضاعت دارند می ‏توان این گونه افراد را جذب نمود. به هر صورت چنین افرادی را با به کار گرفتن آن ها خیلی سریع ‏تر می ‏توان جذب کرد تا فرضاً برانگیختن عواطفشان و یا کار توضیحی استدلالی.
معتقدین کسانی هستند که باید به درستیِ امری معتقد شوند تا حرکتی از خود نشان دهند. بنابراین بحث‏ های مذهبی و یا فلسفی را با آن ها مطرح نمودن و با طرح سؤالاتی مثل این که “برای چه آن ها به دنیا آمده و می ‏میرند؟” و یا ” آن ها کیستند و هویتشان چیست؟ ” می ‏توان این گونه افراد را به فکر واداشت و به فرقه جذب نمود.
***
دکتر لانگ تقسیم ‌بندی افراد قابل جذب توسط رهبران فرقه‏ ها را به گونه ‏ای دیگر مطرح می ‏سازد، او می‏ گوید: “تخطئه‌ کنندگان ذهن، افراد را نسبت به نوع برخورد اولیه ‏شان، به سه دسته تقسیم می ‌کنند:
بینندگان و یا نگاه ‌کنندگان، کسانی هستند که بیش‏تر از آنکه گوش کنند و یا احساس کنند، می ‏خواهند با دیدن، بحث ‏ها را فهم نمایند.
گوش دهندگان و یا شنوندگان کسانی هستند که بیشتر از طریق شنیدن مطالب را فهم و جذب می ‌کنند. و نهایتاً لمس‌ کنندگان کسانی هستند که با مراجعه به احساسات خود سعی می ‌کنند دنیای بیرون را فهم کرده و درست و غلط را تشخیص دهند.”
شاید شنوندگان بهترین شکارها برای رهبران فرقه‏ ها باشند چرا که آن ها عاشق حرف زدن هستند و در انجام این کار مهارت خاصی دارند. برای جذب بینندگان معمولاً به آن ها فیلم‏ های تبلیغی نشان داده می‌ شود و شاید نحوه و شکل برخورد و به کار گرفتن دست‌ ها و سایر اعضا بدن زمانی که دارند با ایشان کار توضیحی می‌ کنند در جذب آنان بسیار تعیین کننده باشد.
در مورد حس کنندگان و یا لمس کنندگان، معمولاً مأموران جذب در فرقه سعی می ‌کنند خیلی سریع روابط دوستی و خودمانی با این دسته از افراد برقرار نموده، از دست دادن گرم و حتی ماچ و بوسه‌ ی دوستانه حداکثر استفاده را می ‏برند و اساساً سعی می ‌کنند از طریق عاطفی به آن ها نزدیک شده و اعتمادشان را جلب نمایند.
به هر صورت به هر شکلی که فرقه ‏ها افراد مستعد را تقسیم نمایند، چیزی را که آن ها به خوبی می‏ دانند این است که تمام شیوه‏ ها نمی تواند در تمامی مواقع روی همه افراد به طور یکسان عمل کند. بنابراین یک روش تنها نمی ‏تواند فرد را به فرقه جذب کند؛ بلکه همواره ترکیبی از منطق و استدلال، استفاده از شیوه‏ های تأثیرگذاری و نفوذ و ایجاد هیجانات در فضای مناسب است که به طور قطع برای آنان کار را انجام داده و می ‌تواند فرد مناسب را به تور فرقه بیاندازند.

تنظیم از عاطفه نادعلیان

خروج از نسخه موبایل