بنام خدا
برادر روزگاری بدی را می گذرانیم روزهای تیره و تاریکی را سپری می کنیم لااقل تو خبری از خودت برایمان برسان تا این تاریکی وسیاهی به روشنایی و سفیدی تبدیل شود.
با هر تماس تلفن از جای می پریم به امید شنیدن صدایت اما امیدمان به ناامیدی تبدیل شده است من خواهر کوچکترت زیبا هستم همانی که روی پاهایت می ایستادم وبه چهره ی خندانت لبخند می زدم الان بزرگ شدم ولی دلم می خواهد همان چهره را فقط یک بار دیگر ببینم.
خواهش می کنم به خاطر خدا با ما تماس بگیر این چیز زیادی نیست.
قربانت زیبا ساعدی