هر سه ازدواج مسعود، به بهانه ی خدمت به انقلاب بود و هرزه گری هایش نیز!!

هر سه ازدواج مسعود، به بهانه ی خدمت به انقلاب بود وهرزه گری هایش نیز!!
آقای مسعودرجوی مرحوم؟! لطفا اگر زنده هستید جواب بدهید!
اگر هم مرحوم شده اید! جانشینتان یا یکی از خواهران ایدئولوژیک پاسخ این تناقض ما را بدهند!
چرا که قبل از مرحومیت فرموده بودید حمل تناقض مرز سرخ است و باید نوشت و داد!!!
تناقض: بالاخره ما نفهمیدیم پیوند زناشوئی ضروری و مقدس است! یا حرام و خانواده ای که ازاین ازدواج بوجودمیآید، کانون فساد!
“اشرف ربیعی” همسر”علی اکبر نبوی نوری” که سال 1355 در یک درگیری خیابانی کشته شد”،یک خیاط لباس (مشغول در شهرهای قزوین،مشهد و تبریز) بود وبه خاطر هواداری از شوهرش و حفظ کتابها و سایر وسائل همسرش،به زندان شاه افتاد و تبدیل به زندانی سیاسی شد.
بعد از آزادی موقعیت” همسر شهید” را داشت وازهمین رو بود که در سال 1358 – مسعود فرصت طلب برای ژست سیاسی گرفتن و… پیوند ازدواج با او بست!!!
خانم اشرف بعد از دوران ماه عسل باردارشد و محمد را بدنیا آورده بود.
مسعود رجوی در پاسخ به ضرورت تاریخ!،با لباسهای اشرف، فلنگ را بسوی پاریس بست ومسئولیت خطیر نگهداری از محمد را به اشرف سپرد.
اشرف که فرصت مبارزه ی چندانی نداشت، در 19 بهمن 1360 طی یک درگیری نظامی در تهران کشته شد.
خلاصه اینکه این خانم، بخت خوبی نه از شوهر اول داشت و نه شوهر دوم! و اصولا بچه داری و خیاطی مجالی برای مبارزه بیشتر به او نمیداد!
به هرصورت،7 ماه بعد از مرگ اشرف! مسعود مجددا مجبور شد یکبار دیگر به ضرورت تاریخ پاسخ دهد! و در 20 مهر 1361،بنا به اصرار دوستان انقلابی! با خانم فیروزه بنی صدر ازدواج کرد،حتی منتظرپایان سالگرد مرگ اشرف هم نشد که جزو سنن ایرانی است که حداقل به احترام مرده یکسال صبر میکنند و…
خوب! ضرورت تاریخ، آدم را به چه کارهایی که مجبور نمیکند!
در 30 مهر 1360،علت ازدواج مسعود با خانم بنی صدر از طرف دفتر سیاسی و کمیته مرکزی چنین اعلام شد:
” از سنن متعالی پیامبر اکرم (ص)،ائمه اطهار و همه انقلابیون الهام می گیریم که در گرماگرم حادترین مبارزات اجتماعی و سیاسی،به پیوند زناشوئی به مثابه امری ضروری و مقدس و در متن مبارزه انقلابی و ایدئولوژیکی خود نگریسته اند!!! و…دفتر سیاسی و کمیته مرکزی سازمان…”.
ولی چندی بعد که چهره کثیف مسعود عیان شد، عطایش به لقایش بخشیده شد و خانم بنی صدر که خود را در چنگال مناسبات فرقه ای میدید،از وی جداشد و…
مسعود رجوی دیگر بار، این باردر پاسخ به یک ضرورت تاریخی دیگر با رئیس دفتر خود که متاسفانه شوهر هم داشت! روی هم ریخت، و بامریم که زنی شوهردار بود مشغول حل و فصل تضادهای تاریخی مبارزه انقلابی شد!
نکته دانان براین نظرند که نطفه بحث” رقص رهایی” اینجا بسته شد!
خلاصه، آنقدر گند و کثافت این قضیه بالا گرفت که دیگر مهدی ابریشمچی (برادر شریف)لب به اعتراض و شکایت گشود که مسعود، لامصب! همسر من رئیس دفتر توست و اگر از تو باردار شود، من جواب ملت را چه بدهم و… با زن شوهر دار هم… لااقل یک کلاه شرعی، یک چیزی،آخه ما یک سازمان انقلابی و شیعی هستیم و…
حتی صدای”اشرف”، دخترمشترک مریم و شریف هم درآمد که قضیه چیست؟اگر داشتن بابا بد است،چرا مسعود باید بعد از این بابای من بشود؟ و…
و اینجا بود که رهبر جنبش انقلابی ایران! و رئیس دفترش! باین نتیجه رسیدند که لازم است یک ضرورت تاریخی دیگر را تعریف کنند!!!
واینچنین شد که،بحث”انقلاب ایدئولوژیکی درونی مجاهدین” در سال 1364از اتاق خواب خصوصی مریم و مسعود خان! بیرون زد و از بخت بد ما، بعد ها هم ترکش هایش در عراق یقه ما را گرفت…
برادر شریف که بازنده اصلی این طلاق و ازدواج شد، با پیشنهاد مسعود با دختری باکره که 17 سال از خودش کوچکتر بود و یال و کوپال مبارزاتی هم داشت،ازدواج کرد! با مینا خیابانی! خواهر موسی خیابانی، ملقب به سردار کبیر خلق!
واقعا اگر در دنیای واقعی و کوچه و خیابان آن دو را باهم می دیدیند، به پدر و دختر بیشتر شبیه بودند تا زن و شوهر! و در راستای مبارزه انقلابی علیه ارتجاع؟! مینا، دو پسر به اسم های موسی و حنیف، به میدان مبارزه تحویل داد!
ولی چندی بعد در یک چرخش 180 درجه ای،نه تنها پیوند زناشوئی حرام شد،بلکه”طلاق”امری ضروری و مقدس در متن مبارزه انقلابی و ایدئولوژیکی محسوب شد!
بدنبال آن صدها بچه نیز آواره شهرها و کشورهای اروپائی شدند.
وخلاصه ما نفهمیدیم،مبارزه انقلابی مسعود خان،با کی بود،با شریف یا مریم، شریف با مسعود،مریم با شریف، شریف با رژیم،رژیم با مسعود، اشرف با موسی،کی با کی…
قصه ما به سررسید اما ایندفعه واقعا کلاغه به خونه اش نرسید…
فرید

خروج از نسخه موبایل