دلایل شکست فرقه تروریستی رجوی در عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان

بعد از پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی ایران و اعلام آتش بس با عراق، تبعات آتش بس برای فرقه چه بود؟
برای رجوی بسیار روشن بود که منبعد در عراق جائی نخواهد داشت و باید تکلیف اش را از نظر خطی و استراتژیک روشن می کرد زیرا رجوی در دل خاک دشمن در عراق به اصطلاح ارتشی درست کرده بود تا بتواند در مقابل ایران بایستد و با همکاری ارتش عراق نهایتاً نظام ایران را سرنگون کند.
اما آتش بس از سوی ایران نقشه رجوی را سوزاند در مقابل عمل انجام شده ای قرار گرفت دیگر نه راه پس داشت و نه راه پیش، چه کار باید می کرد؟ یا باید صادقانه می گفت من اشتباه کردم که روی ارتش عراق سرمایه گذاری کردم و با ارتش عراق متعهد شدم، البته رجوی دارای چنین ظرفیتی نبود جراتش را نداشت به خودش انتقاد کند و بگوید من اشتباه کردم زیرا آن تابو کیش شخصیت اش اگر شکسته می شد دیگر هیچی برایش نمی ماند او که طی سالیان به نیروهایش گفته بود اشتباهی ندارد دیگر آن هیمنه کذایی فرو می ریخت و در درون تشکیلات آن چهره مقدس مآبی که از وی درست کرده بودند اثرش را از دست میداد.
گزینه بعدی، اگر رجوی تصمیم می گرفت که نیروهایش را به خارج منتقل کند باید می آمد به مدعیان که سابقاً به او گفته بودند رفتن به عراق یعنی خیانت به مردم ایران، جواب میداد، جرات این تصمیم گیری را هم نداشت، فردیت رجوی منحصر به خودش است حاضر نبود حتی ذره ای زیر سئوال برود.
رجوی به خاطر فردیت و غرور بی جایش تصمیم می گیرد اگر چه حتی به قیمت از دست دادن تمام نیروهایش شده تا قبل از این که قرارداد قطعنامه بین طرفین منعقد شود دست به کار بشود و به ایران حمله کند.
رجوی باید قبل از هر کاری صاحب خانه یعنی صدام حسین معدوم را متقاعد می کرد تا قبل از بسته شدن کامل مرزها و اجرای قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل، به رجوی اجازه آخرین حمله به خاک ایران را بدهد در این رابطه رجوی با هر زبانی بود رضایت صدام را می گیرد.
سپس نیروهایش را در سالن اشرف جمع کرد و به همه ابلاغ کرد و گفت باید تا یک هفته دیگر به ایران حمله کنیم با این توجیه، وقتی نظام ایران قطعنامه 598 را قبول کرد نشان دهنده ضعف نیروهای ایرانی در جبهه های جنگ است و در ادامه گفت این ما بودیم نظام ایران را مجبور کردیم تا قطعنامه را قبول کند چرا که در عملیات چلچراغ که یک ماه قبل صورت گرفته بود در شهر مهران در حضور خبرنگارهای خارجی شعار دادیم” امروز مهران فردا تهران”، نظام ایران ترسیده و به همین خاطر سریعاً آتش بس را پذیرفت.
شب قبل از شروع عملیات در نشست توجیه عملیات فروغ، رجوی گفت: «براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران می رسیم کاری که ما می‌خواهیم بکنیم در حد و اندازه و توان یک ابرقدرت است ؛ چون فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند ضمناً از پایگاه نوژه هم نترسید ؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور می‌دهم هواپیماهای عراقی آنجا را بمباران کنند، پایگاه هوایی تبریز را هم به همین صورت مورد هدف قرار خواهیم داد، وی ادامه داد که ما ضد هوایی و موشک سام ۷ هم که داریم ضمن این که هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب ما را همراهی خواهد کرد، از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و ما به صورت ستونی به سوی تهران حرکت می‌کنیم.
وی اشاره کرد همین فردا باید حرکت کنیم از نظر من حتی با کلاش هم شده باز هم فرماندهی کل می گوید باید برویم، به فرمانده تهران هم گفت وقتی به تهران رسیدید اتاق کار سابق من در خیابان علوی را آماده کنید تا من بیایم و در آن محل مستقر شوم!!! و خطاب به نیروهایش گفت: وقتی به تهران رسیدید تا 48 ساعت هر کاری خواستید بکنید و هر کسی را که خواستید بکشید تا این که من فرمان عفو عمومی دهم!!! یعنی تا 48 ساعت وقت داده بدون محاکمه قتل عام کنند دمکراسی که رجوی از آن صحبت می کند یعنی این!!!.
به قول ناظران بیرونی عملیات فروغ بزرگترین شکست نظامی، سیاسی، استراتژیک و ایدئولوژیک فرقه به حساب می آید، چرا گفتیم شکست نظامی چون به هدفش که تسخیر تهران بود نرسید.
از زاویه محاسبه استراتژیک هم، رجوی در مورد ضرورت و چرائی انجام عملیات بر این تاکید داشت که: اگر این کار را نکنیم به عنوان زائده ی جنگ به ما نگاه می کنند و ما را وابسته به عراق معرفی خواهند کرد، الان بعد از سالیان طولانی برای همه اثبات شد ارتش واهی رجوی زائده جنگ ایران با عراق بود اثباتش حضور آنها در آلبانی است با هزاران کیلومتر فاصله.
در حقیقت با اجرای آتش بس دیگر امکان استفاده فرقه از خاک عراق برای حمله به ایران کاملاً منتفی شد.
هدف دیگر رجوی با اجرای عملیات سراسر دروغ جاویدان این بود که حساب جنگ آزادیبخش را از حساب جنگ عراق با ایران را جدا کند درکل رجوی با این توجیه سیاسی قصد داشت خودش و جریانش را از زیر تیغ اپوزیسیون که به وی گفته بودند رفتن به عراق کار غلطی است در ببرد، اما رجوی گوشش به این حرف ها بدهکار نبود در رابطه با عملیات ادعای اپوزیسیون این بود قربانی کردن صدها نفر در جنگی که نتیجه اش پیشاپیش روشن است یک فاجعه است.
از زاویه ایدئولوژیک، در نشست توجیهی رجوی گفته بود تصمیم گیری در مورد عملیات دروغ جاویدان برای او عین تصمیم گیری 30 خرداد 60 به اصطلاح عاشورائی است اما تعادل قوای نظامی به نفع نظام ایران بود رجوی از موضع فرصت طلبی فرمان عقب نشینی را صادر کرد این عمل با هدف و معیارهای به اصطلاح عاشورائی که وی اعلام کرده بود در تضاد بود. از این رو تن دادن به عقب نشینی در چهار چوب همان دستگاه فکری و ایدئولوژیک، یک شکست تلقی می شود.
اگر از من بپرسید علت اصلی و پایه ای شکست فرقه رجوی در عملیات دروغ جاویدان چیست؟ می گویم: اولاً از حمایت توده ای و مردمی برخوردار نبودند. دوماً ضعف و اشتباهات تاکتیکی از نظر نظامی و ایضاً شرایط اجتماعی که در داخل ایران حکم فرما بود نسبت به آن بسیار عقب بودند تصورات بسیار غلطی داشتند و انتظارات واهی از مردم ایران، فکر می کردند به استقبال آنها می آیند در حالیکه مردم علیه این جریان بسیج شده و سرسختانه نیروهای مردمی در مقابل فرقه ایستادند.
پیامدهای شکست فرقه رجوی به صورت محوری به شرح ذیل اشاره می شود:
بن بست و شکست استراتژی، ضربه به جایگاه فرقه در صحنه بین المللی، از دست دادن نیروهای حرفه ایش، رسوائی فرقه در صحنه داخلی و بیرونی، از هم پاشیدگی در درون شورای به اصطلاح مقاومت ایران و اعلام جدائی، ضربه تشکیلاتی و شروع ریزش از سوی اعضای به خصوص قدیمی و حرفه ای فرقه، آغاز قشریت و انجماد با تغییر مناسبات درونی و تشکیلاتی، انقلاب ایدئولوژیک و منحرف کردن اذهان نیروهای خودی با هدف حفظ قدرت به هر قیمت، و فرار از پاسخگوئی در قبال شکست عملیات دروغ جاویدان با طرح انقلاب ایدئولوژیک تا تناقضات افراد رو به فراموشی راه ببرد و….
محمدرضا گلی

خروج از نسخه موبایل