دیدار از یک خانواده چشم انتظار و عیادت مادر

درملاقات حضوری با آقا جعفرحسن زاده در پاسخ به دعوت از عیادت مادر چشم انتظار و بیمارشان قول داده بودم که زودی سعادت دیدار نزدیک از این خانواده دردمند و رنجدیده از ظلم وجور رجوی را دراولویت برنامه کاری خود بگنجانم و به عیادت مادر صفیه رنجبر80 ساله که دردیدار ولو چند دقیقه ای جگرگوشه اش رضا حسن زاده ازاسرای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی دربستربیماری لحظه شماری میکند بروم که بالاخره امروز سعادت حضور در جمع خانوادگی شون نصیبم شد.


با قدردانی از احترام واستقبال شایان خانوادگی شون که انشاء الله لایق وشایسته شون باشم وبتونم درعمل درکادرفعالیت انساندوستانه وخداپسندانه در امر رهایی اسرای رجوی خاصه دلبندشان رضا حسن زاده ازشرمندگی شون دربیام وخبرهای خوشی رو براشون به ارمغان بیارم.
درحلقه خانواده بسیارصمیمی حسن زاده که مادرپیروبیماروچشم انتظار را چونان نگینی دردلهای خود داشتند ؛ نشستم وضمن ادای احترام و دستبوسی ؛ صمیمانه پای درد دل مادر صفیه رنجبرگوش شدم:” اول اینکه خیلی ممنونم پسرجان که اومدین به دیداروعیادتم. با حضورتون انگاری بوی رضا آن دلبند وجگرگوشه ام به مشامم رسیده ویک طوری احساس آرامش به من دست داده. ولی خدا شاهده که چشم انتظاری سی ساله برای یک مادرخیلی سخته. خیلی طاقت فرسا است. خیلی کشنده واسفباره. درسته که شش تا فرزند دیگه هم دارم وهمه شونو بسلامتی سروسامان دادم وحاصلش دادمادها وعروس های خیلی خوب ومهربون دارم با یه عالمه نوه ونتیجه. ولی تواین سی سال هیچوقت جای رضای اسیرم روخالی نکردم. فراموشش نکردم ودائم تو ایوون خونه نشستم شاید که رضا ازراه برسه وزنگ خونه روبزنه وبگه مامان اومدم…(توام با گریه)
با گریه وغم واندوه بی پایان مادرهمه ما عمیقا متاثرشدیم وفضای سخت وسنگینی به جمع حاضرحاکم شده بود که خودم بخاطردلداری به جمع خانواده خاصه مادرجون مقداری ازخاطراتی که با رضا تواسارتگاه مضمحل شده اشرف داشتم براشون گفتم وسپس ازوضعیت فلاکت بار و رو به اضمحلال فرقه درآلبانی وهمچنین ازریزش وجدایی اعضای خسته وسرگردان براشون توضیح دادم وآرزوکردم که رضا هم حتما دراین وانفسا بخودش خواهد اومد وضمن جدایی ازرجویها به کانون گرم وصمیمی وپرمحبت شما بازخواهد گشت.


خانم فائزه حسن زاده فرزند ارشد خانواده درحالیکه دستان مادرجون را نوازش میداد گفت” آقای پوراحمد با حضورتون به اتفاق همسرمهربون تون توخونه مادرجون منت رو سرمون گذاشتین وخوشحال مون کردین وبه نیابت ازاعضای خانواده اززحمات تون قدردانی وتشکرمیکنم.لابد یادتونه که منهم یکباربه درخواست واصرارخودم به اتفاق آقا جعفربرای دیدن رضا به عراق رفتیم ودرمقابل مقرشون تحصن کردیم ویک حرف هم برای گفتن بیشترنداشتیم واونهم دیدارولو چند دقیقه ای با برادراسیرم رضا بود. من چه بگم ازشقاوتهای رجویها! به فحش وفضیحت ناجورهم بسنده نکردن. شروع کردن به جمع ما خانواده ها که اونجا توآفتاب وگرمای 50 درجه صف کشیده بودیم سنگ پرتاب کردن که یهویی دیدم ازسروگردن جعفرخون میزنه بیرون. وحشت کردم. داد زدم گریه کردم. خدا را فریاد کردم وکمک خواستم. خدایا آخه این چه بلایی بود که به ما نازل شد. بلای خانمانسوز رجوی که چند دهه هست که چون اختابوس بلای جون ما خانواده ها شده. هیچکس نیست که به اونا بگه بابا برادرمن برای دفاع ازخاک ووطنش برخاسته بود وحین خدمت سربازی به اسارت گوربگورشده رجوی دراومده بود. حالا گناه ما واون نگون بخت چیه که باید اینچنین قیمت بدیم. تاوان بدیم البته نمیدونم تاوان چی روداریم میدیم. تواین بین مادرپیرم چه گناهی کرده که باید دردرد وفراق رضا بسوزه وبسازه که البته هیچوقت ساختنی وکناراومدنی نیست. آخه برادرمونه. نورچشم مونه. سی سال دراسارت باشه وآب ازاّب تکان نخوره!. یعنی تواین دنیا انسانیت وآدمیت مرده!؟ وجدان های بیدارکوروکرشدن!؟ الانم ازشما میخوایم آقای پوراحمد که وساطت بکنین واستمداد بطلبین ازجوامع حقوق بشری وهرکی هرچی شما بلدین که رضا یک تماس با ما خاصه با مادربگیره تا خدای نکرده آرزو بردل ازدنیا نره مادرمون. من فکرمیکنم که چیززیادی نخواستیم. رجویها باید خیلی بیرحم وبی انصاف باشن که به این حداقلها جواب مثبت ندن. خلقی بودن وانسانیت هم چیزی خوبیه آخه!
تواین ملاقات ودیدارحضوری خانوادگی همه اعضای خانواده صحبت کردن ودلشون بحال آقا رضا عضو اسیر رجوی درآلبانی تنگ شده بود خاصه آذرخانم خانم برادرزاده آقا رضا دلتنگانه ودرعین حال معصومانه گفت” عموپوراحمد من توکانال تون وتوتلگرام باهاتون ارتباط دارم وهمیشه اتفاقات آلبانی را که عمورضای نازم توش اسیره دنبال میکنم. من فقط رهایی عموی خودم رومیخوام ودوست دارم که درمراسم عروسیم که 22 شهریورماه آینده هست شرکت داشته باشه واین بزرگترین سوغاتی وکادوی عروسیم میتونه باشه که من اول ازخدا بعد ازشما میخوام.”

با قدردانی ازپذیرایی ومحبت شون وبا آرزوی رهایی تمام اسرای رجوی خاصه رضا حسن زاده وبازگشت شون به آغوش مهربانانه وطن وخانواده ؛ منزل گرم وصمیمی شون را ترک کردیم.
پوراحمد
نمونه فعالیت خانواده دردمند رضا حسن زاده درراستای رهایی عزیزشان

نامه به رضا حسن زاده عضو اسیر رجوی در آلبانی
دیدار خانواده رضا حسن زاده با مسول انجمن نجات گیلان
حضورخانواده رضا حسن زاده در دفتر انجمن نجات گیلان
نامه به رضا حسن زاده – گروگان فرقه رجوی
نامه یک همسنگر دوران دفاع مقدس به رضا حسن زاده – گروگان فرقه رجوی
ملاقات با خانواده رضا حسن زاده در دفتر انجمن نجات گیلان
مادر در بستر بیماری و چشم انتظار یک تماس

 

خروج از نسخه موبایل