امروز گروه تروریستی مجاهدین، سازمانی ورشکسته است

خدابنده در نشست رویش فرهنگ

 

نشست تخصصی «رویش فرهنگ» با عنوان «مرگ یک فرقه مخوف» با موضوع بازخوانی فعالیت‌های مجاهدین با سخنرانی مهندس ابراهیم خدابنده، مدیرعامل انجمن نجات، در سالن همایش‌های روابط عمومی آستان قدس رضوی برگزار شد.

به گزارش پایگاه خبری‌تحلیلی هابیلیان(خانواده شهدای ترور) مشروح سخنرانی مهندس ابراهیم خدابنده در این نشست ارائه می‌شود:

مجاهدین معتقد بودند که ایران هیچ وقت به استقلال نمی‌رسد

بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام دارم و بسیار خوشحال و مفتخرم که من را در خدمت خودتان پذیرفتید که برخی از تجربیات خودم را با سازمان مجاهدین خلق و به تعبیر مردم ایران، مجاهدین، بازگو کنم.

ابراهیم خدابنده هستم، سال ۳۲ در تهران متولد شدم و سال ۵۰ جهت ادامه تحصیل به انگلستان رفتم. در آنجا با فعالیت‌های سیاسی اتحادیه انجمن‌های اسلامی در خارج از کشور آشنا شدم و قبل و بعد و حین انقلاب در آن فعالیت می‌کردم. در سال ۵۸ یکی از اعضای به نام احمد شادبختی فرقه رجوی به لندن آمد و آنجا راجع به سازمان صحبت می‌کرد. خوب سخنرانی می‌کرد و خیلی جذاب بود و خیلی از افراد آنجا که اکثراً از انجمن اسلامی بودند، جذب سخنرانی او شدند. او می‌گفت: الان که شاه سرنگون شده است و شعار انقلاب؛ استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی است آیا همین موضوع استقلال به این سادگی است. طوری صحبت کرد که به نوعی انگار نشدنی است. من همان موقع یاد سخنرانی ابوالحسن بنی‌صدر افتادم در نیوکاسل که قبل از انقلاب صحبت می‌کرد. قبل از سقوط شاه؛ می‌گفت که سرنگونی شاه به این سادگی و زودی امکان‌پذیر نیست و ما مثل ویتنام باید ارتش خلق تشکیل دهیم و بیست سال با آنها بجنگیم که بتوانیم آمریکا را از ایران بیرون کنیم. بی‌راه هم نمی‌گفت؛ یعنی در منطق سیاسی و بین‌المللی این‌طور هم بود. بیرون کردن آمریکا از ایران بیشتر به معجزه شبیه بود. ایران کشوری بود که تا مغز استخوان به آمریکا وابسته بود. من یادم است آن موقع که جوان و نوجوان بودم در فامیل همه می‌گفتند که قدرت سفیر آمریکا در تهران بیشتر از شاه است. شاه با اینکه قدر قدرت ایران بود و همه از او می‌ترسیدند؛ خودش بدون اجازه واشنگتن آب نمی‌خورد. سی هزار نیروی آمریکایی در سلطنت‌آباد تهران مستقر بودند که برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا صندوق رأی جلوی آنها می‌گذاشتند. اقتصاد، سیاست، ارتش و فرهنگ وابسته به آمریکا بود. صنعتی هم نداشتیم و اگر چیزی بود در ایران وابسته به آمریکا و غرب بود حتی سرمایه‌گذاری‌ها.

ترس؛ حربه مجاهدین برای جذب

من به عنوان کسی که روی فرقه‌های مخرب کنترل ذهن مطالعه کردم، معتقدم که فرقه‌ها برای جذب تلاش می‌کنند که در مخاطب ترس ایجاد کنند. شیوه جذبی که ممکن است در برخی مبارزات انتخاباتی هم استفاده شود. ترس از یک طرف، طرف را هل می‌دهد به سمت کسی که دارد ترس را ایجاد می‌کند و ایجاد یک فوبیا می‌کند. مثلاً انگشت می‌گذارند روی مشکلات و مسائل روز. بعد طرف را به اندازه کافی از شرایط می‌ترسانند و بعد فقط یک دروغ اساسی می‌گویند و آن اینکه کلید حل این مشکلات در دست ماست!

رجوی می‌گفت زمانی که انقلاب شد همه به دنبال کار سیاسی رفتند؛ ما به دنبال تشکیل ارتش و فرستادن نفوذی در ارگان‌های جمهوری اسلامی رفتیم! هر جا که توانستیم تأثیر بگذاریم، تأثیر گذاشتیم مثل دفتر بنی‌صدر و هر جا که نتوانستیم، منفجر کردیم؛ مثل دفتر حزب جمهوری اسلامی!

مجاهدین با شعار ضدامپریالیستی در خدمت امپریالیسم هستند

حالا برمی‌گردم به آن صحبت‌های احمد شادبختی که می‌گفت: استقلال که الان عملی نیست! چه نیرویی می‌تواند استقلال را عملی کند؛ نیرویی که به واقع ضد استثماری باشد و متکی به طبقه کارگر باشد و تئوری‌های مارکسیستی! و جمهوری اسلامی چون متکی به نظام سرمایه‌داری است و چون استثمار خلق می‌کند؛ لاجرم نهایتاً به آمریکا وابسته خواهد شد! این عین تبلیغاتی بود که مجاهدین در بعد از انقلاب می‌کردند. و تنها نیرویی که تا به آخر ضد امپریالیست و ضد آمریکایی باقی خواهد ماند، مجاهدین خلق هستند! این تبلیغات مجاهدین قبل از انقلاب بود. یعنی جمهوری اسلامی می‌رود وابسته می‌شود به آمریکا و ما هستیم که جلوی آمریکا می‌ایستیم. امروز اگر نگاه کنید؛ میتینگ‌هایی که سازمان مجاهدین و فرقه رجوی در پاریس می‌گذارد، درنده‌ترین جناح‌های امپریالیستی می‌آیند و در آن شرکت می‌کنند. کسانی مثل جان بولتون و مک کین و جولیانی کسانی هستند که خود آمریکا از اینها تبری می‌جوید. انقدر اینها جنگ‌طلب و خون‌خوار هستند. مک کین معروف است به قاچاقچی اسلحه برای داعش. حالا یک سؤال حتماً اینجا پیش می‌آید؟ کسانی که با انگیزه‌های اسلامی و انقلابی و میهن‌پرستانه جذب این فرقه شدند چرا هنوز اینجا هستند در این سازمان؟! یعنی الان که این دگردیسی ۱۸۰ درجه را دارند می‌بینند، در بعد از انقلاب؛ وقتی که یاسر عرفات به ایران آمد، رجوی مدعی بود که جمهوری اسلامی به حد کافی به جنبش فلسطین کمک نمی‌کند و معتقد بود که باید بیش از این سلاح در اختیار اینها قرار بدهد و کمک‌شان کند. وقتی که یاسر عرفات با مسعود رجوی در تهران ملاقات کرد، یک کلاشینکف به او هدیه داد و گفت تنها راه مبارزه شما، جنگ مسلحانه با اسرائیل است. الان نیرویی همسوتر از فرقه رجوی با اسرائیل نمی‌توان پیدا کرد.

مجاهدین خلق از همان ابتدای تاسیس، مشی مارکسیستی داشتند

اکنون مختصری از تاریخچه مجاهدین می‌گویم. سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴ توسط محمد حنیف‌نژاد از اعضای نهضت آزادی تأسیس شد. وقتی سازمان تأسیس شد سه گرایش اصلی آن موقع علیه شاه وجود داشت؛ گرایش مذهبی که با روحانیت شناخته می‌شد و برخی گروه‌های اسلامی. یکی گرایش ملی که با جبهه ملی و مصدق شناخته می‌شد و یکی هم جریان چپ و کمونیست که شاخص آن حزب توده بود. اینها مخالف شاه بودند و با شاه مبارزه می‌کردند. سازمان مجاهدین خلق آمد و یک ایدئولوژی تدوین کرد از ترکیب این سه گرایش؛ یعنی از هر کدام عناصری را وارد کرد که بیشترین جذب را داشته باشد. یعنی هدف موقع تأسیس جذب حداکثری بود. یعنی اسلام و مارکسیست و ملی‌گرایی را با هم وارد کرد. این سازمان بعد تشکیلات را از تفکرات مائوئیسم گرفت. مشی چریکی را هم از سازمان‌های چریکی آمریکای لاتین گرفت و خلاصه از هر جایی یک وصله‌ای گرفت. در سال ۴۸ در دو نوبت سازمان فرستاده‌هایی را خدمت امام به نجف فرستاد. حضرت امام وقت کافی گذاشتند و کتاب‌های اینها را خواندند و به حرف‌های اینها گوش دادند. آقای دعائی می‌گویند که کتاب‌های اینها انقدر ریز بود که با عینک هم نمی‌شد آنها را خواند و با ذره‌بین می‌خواندیم. می‌گفتند چون حضرت امام خودشان نمی‌توانستند کتاب‌ها را بخوانند، من خودم بلند بلند اینها را برای ایشان می‌خواندم. صحبت‌های ایشان را گوش دادند و در نهایت جمع‌بندی‌ای که امام در یک جمله از این گروه داشتند، این بود که گفتند اینها در رابطه با اسلام، قبل از اینکه تعبد داشته باشند، تمسک دارند! بعداً من از بعضی آقایان پرسیدم که معنی این چیست؟ گفتند یک موقع هست یک نفر مثل شهید نواب صفوی می‌گوید من مسلمان هستم و بر اساس باورهایم تکلیفی دارم و به آن عمل می‌کنم. دیگر پیروز می‌شوم، شکست می‌خورم، می‌میرم یا زنده می‌مانم همه پیروزی حساب می‌شود. آن چیزی که به من مربوط است تکلیفی است که باید انجام دهم. اما یک موقع یکی هست که از ابتدا سنگ را بر این بنا نهاده است که قدرت را به دست بگیرد و مبارزه می‌کند برای به‌دست آوردن قدرت. و در این مبارزه ابزار و وسایلی که استفاده می‌کند چیست؟ اسلام هم بد وسیله‌ای نیست و بالأخره مردم به آن باور دارند و می‌شود از آن استفاده کرد. بنابراین خیلی‌ها معتقد هستند که مجاهدین از یک جایی منحرف شدند. من چنین اعتقادی ندارم و با خیلی‌ها هم بحث کردم و ممکن است این را قبول نداشته باشند و بگویند بنیان‌گذاران خوب بودند و یک جایی منحرف شدند! اصلاً همان سنگ بنا کج گذاشته شد.

رسانه و تبلیغات، ابزار مجاهدین برای دروغ‌پراکنی

آن چیزی که جای سؤال دارد و باید به آن عمیق نگاه کرد این است که چطور همه اعضای سازمان که با انگیزه‌های اسلامی آمدند در این سازمان؛ مارکسیست شدند به‌جز تعداد اندکی که پافشاری کردند و باقی ماندند. از جمله مجید شریف واقفی که او را کشتند و جسدش را هم سوزاندند. این باز همان متدولوژی روانی کارکرد مغزشویی است که الان به قول دانشمندان می‌گویند: کنترل مخرب ذهن به عنوان تهدید اصلی هزاره سوم شناخته می‌شود. الان جنگ افکار، جنگ نرم و تبلیغات خیلی فراتر از جنگ‌های نظامی و پیچیده‌تر شده است. یعنی الان قشر جوان همیشه آسیب‌پذیر است در برابر تبلیغات منفی. تبلیغاتی که او را از یک چیز می‌ترساند و به سمت چیز دیگری هل می‌دهد. تبلیغاتی که یک جوان آرمان‌گرا را به این نتیجه می‌رساند که گویا کلید حل همه مشکلات در دست یک نفری است که باید دنبال او راه افتاد! و اینها آن تهدیدات و آسیب‌هایی است که واقعاً کار سنگینی می‌طلبد توسط کسانی که کار فرهنگی و کار آموزشی را در دست دارند. باید به این فنون و به این علوم مسلط شد و با این‌ها مقابله کرد. الان از طریق اینترنت و توسط یک لپ‌تاپ مردم را جذب می‌کنند. این تکنیک‌ها خیلی پیشرفته است و من برای مقابله با آن هم در خیلی از دانشگاه‌ها رفته‌ام و برای خیلی از دانشجویان صحبت کرده‌ام. خیلی‌ها می‌گویند شما که تحصیل‌کرده بودید چرا رفتید دنبال اینها؟ خانم سینگل در کتابش این را پاسخ می‌دهد و می‌گوید من از شما می‌پرسم که یک دکتر تازه فارغ‌التحصیل از دانشگاه را راحت‌تر می‌شود گول زد یا یک ولگرد خیابانی را؟! چون علوم آکادمیک آن تجربه اجتماعی را به فرد نمی‌دهد؛ مخصوصاً علوم مهندسی و علوم پزشکی. یک اعتماد به نفس کاذب را به طرف می‌دهد که فکر می‌کند که می‌داند ولی چیزی نمی‌داند! باز خانم سینگل می‌گوید که دانشجویان معمولاً رشته‌های فنی بیشتر جذب فرقه‌ها می‌شوند تا دانشجویان رشته‌های معارف و علوم انسانی و… من همیشه فکر می‌کنم کاش آن زمان که من جوان بودم و وارد این سازمان شدم، کسی بود که می‌آمد و صحبت می‌کرد و این مطالبی را که من الان می‌فهمم، می‌آمد و به من می‌گفت.

وقتی واقعه تروریستی هفت تیر بوجود آمد؛ من آن موقع در منچستر بودم و اتفاقاً از جلوی کنسول‌گری ایران رد می‌شدم. دیدم یک سری از بچه‌های انجمن اسلامی که من آنها را می‌شناختم و آنها هم نمی‌دانستند که من از انجمن اسلامی جدا شده‌ام و آمده‌ام در فرقه رجوی. گفتند که آیت‌الله بهشتی در تهران ترور شده است و کنسول‌گری هم الان به این مناسبت تعطیل شده است. از من پرسیدند که فلانی به نظر تو می‌تواند کار چه کسی باشد؟ من گفتم که حتماً کار ضد انقلاب است و آمریکا و اسرائیل و سلطنت‌طلب‌ها. هرگز به مخیله‌ام خطور نمی‌کرد که در آن شرایط رجوی این کار را کرده باشد. فضای عمومی همه هواداران سازمان هم همین بود. اگر یادتان باشد؛ سازمان هرگز مسئولیت این عملیات را به عهده نگرفت. چرا؟ ملاحظه‌اش چه بود؟ اعضای خود سازمان! یعنی مشکلش غرب نبود. یک سال بعد مسعود رجوی یک نشست در پاریس گذاشت با یک سری از افراد انجمن‌های دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین خلق را جذب کرد و برای آنها صحبت می‌کرد. بعد راجع به هفت تیر صحبت کرد. تا آن موقع ما نشنیده بودیم که سازمان مسئولیت این عملیات را به عهده بگیرد. پس از یک سال مسعود رجوی عنوان کرد که این کار را یک نفوذی سازمان انجام داده است و بعد دلیلی که برای آن آورد این بود که ما از این طریق راه نفوذ آمریکا را کور کردیم. پایگاه آمریکا را نابود کردیم. یعنی دفتر حزب جمهوری اسلامی در تهران پایگاه آمریکا بود و خط وابستگی را کور کردیم.

مجاهدین دست به هر کاری زد تا در ایران به قدرت برسد

مختصری هم از شرایط فعلی سازمان بگویم و آینده‌ای که برای آن پیش‌بینی می‌شود. سازمان مجاهدین خلق دست به هر جنایتی زد و با هر دشمن ایران که توانست هم‌دست شد؛ صرفاً برای کسب قدرت برای رجوی در ایران! که خواست خدا همه تیرهایش به سنگ خورد؛ یعنی اگر نگاه بکنید، چه حکمتی بود که مقام معظم رهبری قبل از هفت تیر مورد سوءقصد قرار بگیرد و در آن حادثه تروریستی هفت تیر نتواند حضور پیدا کند و بعد همین‌طور بیاییم در حوادث مختلف. محمد محدثین مسئول روابط بین‌المللی سازمان ملاقاتی در لندن داشت و من مترجم او بودم؛ به او گفتند که شما رفتید با صدام همکاری می‌کنید، جوابی که او داد و من ترجمه کردم این بود که ما زمانی رفتیم عراق که صدام محبوب غرب بود. از بد حادثه یک دفعه ورق چرخید؛ یعنی صدام کسی بود که هم از غرب سلاح می‌گرفت و هم از شرق! هم سلاح‌های روسی و چینی در دستان او بود و هم سوئدی و انگلیسی. همه جوره؛ من خودم آنجا بودم. میراژ فرانسوی، سوخوی روسی و… در حالی که ایران در شرایطی بود که سیم خاردار به او نمی‌فروختند در دوران جنگ. در این شرایط رجوی به عراق رفت. در نشستی در شورای ملی مقاومت که بنی‌صدر هم بود، رجوی مطرح کرد که ما می‌خواهیم به عراق برویم. چون همه فعالیت‌های تروریستی ما در داخل کشور به بن‌بست رسیده و کاری نمی‌توانیم بکنیم و باید با عراق هم‌دست شویم و از آن طریق وارد ایران شویم و حکومت را به دست بگیریم. بنی‌صدر در آن نشست گفت که اگر بر فرض ما به عراق برویم و پیروز شویم و حاکمیت ایران را هم به دست بگیریم، جواب مردم را چه می‌دهید که می‌گویند شما با دشمن همکاری کرده‌اید و آمدید حکومت را به دست گرفته‌اید. رجوی گفت که هیچ‌کس از پیروز سؤال نمی‌پرسد! بعدها من مطالعاتی که داشتم فهمیدم که این جمله هیتلر است! جمله‌اش ادامه هم دارد و می‌گوید کسی که شکست هم می‌خورد لازم نیست باشد که جواب سؤالات را بدهد و به همین دلیل هم وقتی شکست خورد خودکشی کرد و دیگر نبود و رجوی هم وقتی شکست خورد ناپدید شد که به سؤالات جواب ندهد!

بسیاری از اعضای سابق مجاهدین اکنون در ایران با آرامش زندگی می‌کنند

در انگلستان و کشورهای اروپایی مجازات اعدام ندارند و یعنی تحت هیچ شرایطی کسی را اعدام نمی‌کنند؛ فقط در قانون یک استثنا هست که مجازاتش اعدام است؛ همکاری با دشمن در حال جنگ! الان می‌دانیم بر اساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی که به تصویب مقام معظم رهبری هم رسیده است، اعضای گروه‌ها هر کدام اگر دست بکشند و داوطلبانه به ایران برگردند، مورد عفو قرار می‌گیرند و تحت پیگرد قضایی نیستند. خیلی از خبرنگارها که به ایران می‌آمدند، می‌گفتند چگونه چنین چیزی ممکن است. الان به شما بگویم که حدود هفتصد هشتصد نفر از اعضای همین فرقه تروریستی رجوی با همین شکل؛ افرادی که در سطوح خیلی بالایی هم بودند؛ آمدند و دارند زندگی‌شان را می‌کنند! حتی اینها خواستار این شدند که هویت و سابقه کارشان برملا نشود و یعنی مجبور نباشند که مصاحبه کنند و جایی حرفی بزنند یا تبلیغ کنند و آن هم پذیرفته شده است و یعنی کسی نمی‌داند که اینها رزومه‌شان چه بوده است. پاک و سفید رفته‌اند در جامعه و متحیر هستند همه که چه‌طور می‌شود چنین چیزی؟! بعد من یک بار از کسی پرسیدم، گفت به دلیل اینکه ما از خودمان مطمئن هستیم. یعنی ما یقین داریم که اینها فریب‌خورده هستند و اگر بیاید و برگردند؛ دیگر مراجعه نمی‌کنند به آن تفکر. از خودمان مطمئن هستیم که این‌طور می‌توانیم با دست باز عفو کنیم و رأفت نشان دهیم.

مسعود رجوی از پیروزی در عملیات مرصاد مطمئن بود

در هر صورت؛ رجوی در بحث عراق حرفش این بود که غرب هرگز اجازه نخواهد داد که ایران در جنگ پیروز شود و قطعاً عراق پیروز می‌شود و ما پیروز می‌شویم و می‌رویم حاکمیت را به دست می‌گیریم. یکی از چیزهایی که رهبری سازمان را یک‌دفعه متحیر کرد؛ پذیرش قطعنامه‌ ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی بود. این هم یک نکته خیلی آموزنده برای من داشت؛ معمولاً رهبران در پیروزی‌ها جلو می‌آیند و می‌گویند ما بودیم، در شکست‌ها یا آن‌ جاهایی که بار مسئولیت هست خودشان را کنار می‌کشند که رجوی یک نمونه بارزش است و هر جا اشکالی پیش می‌آمد، می‌گفت تقصیر شما بوده است! در عملیات فروغ جاویدان که پاتک آن از طرف ایران معروف است به مرصاد؛ رجوی گفت چون شما خوب نجنگیدید، ما شکست خوردیم! رجوی سه روز قبل از عملیات مرصاد یک نشست گذاشت در قرارگاه اشرف و همه را جمع کرد و معمولاً در عملیات‌های قبلی مثل آفتاب و چلچراغ و… نقشه عملیاتی را می‌گذاشت و افرادی را که قرار بود درگیر بشوند را توجیه می‌کرد. اینبار گفت یک نقشه ایران بیاورند و گفت این دفعه نقشه ایران موضوع عملیات ماست و گفت قرار است که هواپیماهای عراق هر سه ساعت ایران را بمباران کنند. عراقی‌ها قرار است که تا سرپل ذهاب ما را ببرند. تا سر پل ذهاب عملیات مشترک بود و نیروهای عراقی جلو بودند و نیروهای مجاهدین پشت اینها می‌رفتند. رجوی گفت به محض اینکه به هر شهری برسیم مردم به ما می‌پیوندند و اصلاً ما به کرمانشاه که برسیم، انقلاب شده است و مردم، جمهوری اسلامی را خودشان ساقط کرده‌اند. همیشه می‌پرسند که این اشتباه محاسباتی بود یا یک تفکر کودکانه؟ بعد یاد این جمله امام علی(ع) افتادم در نهج‌البلاغه که راجع به خصوصیات منافق؛ می‌گویند که منافق فاقد بصیرت است. یعنی بیشتر از نوک دماغش را نمی‌تواند ببیند. الان من می‌بینم که حضرت امام وقتی سازمان را در آن زمان تأیید نکرد، این روزها را دیده بود.

در عملیات فروغ جاویدان رجوی می‌گفت که ما وارد هر شهری بشویم، اول باید همه از ما بترسند و وحشت کنند. وقتی از ما ترسیدند و وحشت کردند، باید جذب ما بشوند. در مسیرشان مزارع را آتش زدند و به احشام هم رحم نکردند. در اسلام‌آباد مجروحین را از تخت بیمارستان آوردند و در حیاط بیمارستان اعدام کردند! از آن اول می‌خواست یک فضای رعب و وحشت ایجاد کند. یکی از تاکتیک‌های عملیاتی این بود که ستون مجاهدین روی جاده اصلی حرکت می‌کرد؛ دلیلش چه بود؟ از مردم عادی به عنوان پوشش انسانی استفاده کند، یعنی اگر عکس‌های آن را بروید و نگاه کنید، ماشین‌های مردم و اتوبوس و تراکتورهای زارعین با ستون مجاهدین قاطی شده است. هواپیما بیاید و کجا را بمباران کند، توپخانه کجا را به توپ ببندد.

امروز گروهک تروریستی مجاهدین، سازمانی ورشکسته است

امروز گروهک مجاهدین، سازمانی ورشکسته است و فقط ریزش نیرو دارد و به هیچ عنوان جذب ندارد ولی نباید از آن غافل شد. سازمان مجاهدین خلق به دنبال جذب توده‌ای نیست، ولی به دنبال جذب عنصر برای تخریب و جاسوسی هست. برای ترور دانشمندان هسته‌ای و برای یک سری تبلیغات سوء و برای جاسوسی و جذب تروریست به این شکل درآمده است و نمی‌شود از آن غافل شد. امروز سازمان مجاهدین خلق نمی‌آید به نام سازمان مجاهدین خلق جذب نیرو بکند، بلکه مثلا به عنوان استخدام خبرنگار در فضای مجازی کار می‌کند. به عنوان نمونه خانم دانشجویی یک اطلاعیه استخدامی در فضای مجازی می‌بیند. پس از برقراری ارتباط به او می‌گویند اخبار دانشگاه را برای ما بفرست و او هم می‌فرستد و دو سال بدین شکل برای او پول می‌فرستادند و اخبار می‌فرستاده است. بعد از او یک چیزی می‌خواهند که او شک می‌کند و می‌گوید جنبه جاسوسی پیدا می‌کند و درخواست را رد می‌کند. بعد به او می‌گویند که شما در این دو سال داشته‌اید برای مجاهدین خلق کار می‌کردید و خبر تهیه می‌کردید و پول‌ها را هم از طرف ما گرفته‌اید. اگر ادامه ندهید، ما تو را لو می‌دهیم و اعدامت می‌کنند. بیچاره یک سال هم از ترس این حرف، هر کاری که آنها می‌خواسته‌اند انجام می‌داده و بعد دیگر به نقطه‌ای می‌رسد که می‌رود و خودش را معرفی می‌کند و مشخص می‌شود که موضوع چه بوده است. از این دست ترفندها فراوان بوده است.

پرسش و پاسخ

شما حدوداً مدت ۲۳ سال با این سازمان همکاری کردید؛ آیا در این سال‌ها ترسی در وجود شما بوده است یا به نتیجه نرسیدید و آیا الان هم کسانی هستند که از سازمان می‌ترسند بیایند یا هنوز به آن تغییر فکر نرسیده‌اند؟

سازمان الان در کشور آلبانی مستقر شده است. حدود هفت نفر در ماه اخیر از مجاهدین جدا شدند. بعضاً با اینها ارتباط دارم و صحبت می‌کنم در همین رابطه که چرا انقدر طول کشید؟ مشکلات چیست؟ یکی اینکه احساس می‌کنند و من هم احساس می‌کردم که این راهی است که آمده‌ایم و برگشتی هم در آن نیست؛ حالا برویم و ببینیم چه می‌شود؟ در خود سازمان تکنیک‌های روانی استفاده می‌کنند، مثلاً الان در ذهن افراد می‌کارند و بارها خود رجوی گفته است که بالاترین گناه و خیانت جدا شدن از سازمان است. یعنی همچنان حتی افرادی که سالها جدا شده‌اند از سازمان؛ این بار را به دوش می‌کشند که انگار خیانت کرده‌اند. بعضاً بارها می‌گویند که ما تمام دوستان و خاطرات همه با آن جمع بوده است و الان کجا برویم؟ یا با چه رویی با خانواده‌مان روبرو شویم؟ بعضی از این بچه‌ها قلباً شاید ۹۵ درصد افراد اگر شرایطی برای آنها فراهم شود که بتوانند جدا بشوند، جدا می‌شوند. سازمان همیشه تلاش می‌کرد بر اساس ترفندهای فرقه‌ای که من فکر می‌کردم اینها همه ابتکار خود رجوی است، ولی بعد فهمیدم که توسط خیلی از فرقه‌ها و سازمان‌های جاسوسی این تکنیک‌ها استفاده می‌شده است، نمی‌گذارد افراد مستقل فکر کنند.

یکی از فرماندهان سازمان، مهوش سپهری معروف به نسرین، به فرماندهان قرارگاه اشرف می‌گفت: بچه‌ها باید طوری کار کنند در طول روز که شب قبل از اینکه سرشان به بالش برسد، خوابشان ببرد. بعد می‌گفت خطرناک‌ترین زمان، زمانی است که اینها سرشان را روی بالش می‌گذارند تا خوابشان ببرد. این زمان خیلی زمان خطرناکی است چون طرف فکر می‌کند و مشغول کاری نیست و بعد فکر می‌کند که من کجا هستم و چه کار دارم می‌کنم؟ بیست سال پیش سازمان چه می‌گفت و الان چه می‌گوید؟ ما کنار مک کین چکار می‌کنیم؟ الان خبرهایی که از سازمان دارم و پیگیر هستم کسانی که از سازمان جدا می‌شوند، آخرین اخبار را از آنها می‌گیرم؛ خیلی‌ها در همین دیدار مک کین که رفت آلبانی و با مریم رجوی ملاقات کرد، می‌گفتند بعضی‌ها بیرون سالن یواشکی گریه می‌کردند و بهم می‌گفتند آخر و عاقبت ما را ببین؛ یعنی من خودم همان موقع گریه‌ام گرفت. خب قطعاً اینها تحت فشار هستند و راه خروج از فرقه‌ها کاملاً مشکل است.

بحث مجازات مجاهدین در سال ۶۷ توضیح دهید.

بحث مفصل است. ببینید شما سال ۶۰ را بگیرید، خب قوای انتظامی و نظامی ایران درگیر دفع دشمن متجاوز هستند، بعد رئیس‌جمهور و یک گروهی در ایران در تهران گربه‌رقصانی‌شان می‌گیرد. تکلیف چیست؟ مردم می‌پذیرند که مسامحه بشود؟ عملیات فروغ جاویدان یعنی چه؟ یعنی اینکه ما در جنگ با دشمن خارجی هستیم و آمده است خاک ما را اشغال کرده است و انبوهی شهید از ما گرفته است و بعد بگویند سر موضع هستیم و از این قضیه حمایت می‌کنیم. یعنی اینکه یک نیروی داخلی اگر برود با دشمن خارجی همدست شود، علیه مرزبانان و مدافعان کشور وارد جنگ شود؛ من هم اینجا ایستاده‌ام و تأیید می‌کنم. در سال ۶۷ واقعیت این است یک سری افراد که سر موضع بودند و تهاجم به کشور و هم‌دستی با دشمن را تأیید می‌کردند. خیلی‌ها آزاد شدند. اینها آزاد شدند و آمدند قرارگاه اشرف و به سازمان پیوستند. بعداً آنها را فرستادند برای عملیات! از همان کسانی که اعدام نشدند در سال ۶۷ و آزاد شدند! و خیلی هم رجوی طلب‌کار اینها بود که شما چکار کردید که اعدام نشدید؟! این چیزی نیست که شوخی‌بردار باشد. ما الان در ایران امنیت داریم؛ این امنیت چند سال است به دست آمده است؟ مثلاً یک کشوری مثل انگلستان، نظام حاکمش الان هفتصد سال عمر دارد. ما از جایی شروع کردیم که روزی صد ترور در تهران انجام می‌شد. هیچ کشوری چنین تجربه‌ای را نکرده است. خود رجوی آمار می‌داد؛ روزی صد مورد! دیگر سوژه کم آورده بودند و می‌گفتند هر کس ریش دارد را بزنید؛ من با یکی از بچه‌هایی که خودش در عملیات تروریستی بوده است، دیدار کردم. البته نمی‌خواست هویتش معلوم بشود، ولی خب مورد بخشش قرار گرفته بود و دارد زندگی‌اش را می‌کند. می‌گوید ما در لحظه می‌شدیم پلیس، بعد بازجو، بعد بازپرس، بعد وکیل، بعد قاضی، بعد مجری احکام. همه این مراحل را در دو سه دقیقه طی می‌کردیم و حکم را اجرا می‌کردیم. با چنین پدیده‌ ناامنی که تمام قدرت‌های خارجی هم پشت آن آمدند، چه کسی می‌پذیرد که مسامحه انجام بگیرد.

آیا الان هم این نفوذ را سازمان در کشور دارد یا خیر؟

اصلاً کار مجاهدین الان همین است. اینکه سازمان بتواند جاسوس جور کند. ترفندهای خیلی پیچیده‌ای به کار می‌برند و واقعاً مسئولین نظام باید خیلی حواس‌شان جمع باشد. مثلاً یکی از کارهایی که سازمان خیلی در آن تبحر داشت، تخلیه تلفنی بود. واقعاً خیلی از این بابت ضربه زد. چون جمهوری اسلامی روی خط درست حرکت می‌کند، خواست خداست که این را از بین نمی‌برد ولی خب بالأخره مزاحمت فراهم می‌کند. با خود من بارها تماس گرفته‌اند. با مادرم تماس گرفته‌اند و می‌خواستند تخلیه اطلاعاتی کنند. من سال ۶۰ در انگلستان بودم؛ رجوی تازه آمده بود پاریس، به من مأموریت دادند که دو کیف تحویل بگیرم و ببرم پاریس. آمدم و اتفاقاً این دو کیف را در گمرک باز کردم و یک برگه هم به من دادند و گفتند اگر جایی به مشکل خوردی، این برگه را نشان بده. در گمرک فرانسه از انگلیس که می‌رفتم، کیف‌ها را باز کردم. دیدم کیف سامسونت را که باز می‌کنی، یک شماره‌گیر تلفن هست و یک گوشی تلفن. سال ۶۰ خبر از ماهواره و اینترنت و کامپیوتر و… نبود. تلفن بی‌سیمی بود. از من پرسیدند که این چیست؟ تا حالا ندیده بودند. کاغذ را که نشان دادم، دیدند که کاغذ مال وزارت دفاع انگلستان است. کاغذ را که خواندند، بستند و تحویل من دادند و گفتند برو.

آیا رجوی زنده است؟

از زمانی که صدام سقوط کرد، رجوی هم ناپدید شد. حدس و گمان برای اینکه کجاست و چه شده است زیاد است. من با توجه به تجربه‌ای که از سازمان دارم، احساس می‌کنم که هدایت این بالای سر سازمان هست. حالا به چه شکل و چرا پنهان شده است دلایل مختلفی دارد. مثلاً یکی می‌تواند این باشد که در جایی است که می‌دانید پلیس بین‌الملل حکم بازداشت رجوی را دارد. یعنی به عنوان اینکه چندین پرونده حقوقی علیه او مطرح شده است و باید مورد سؤال قرار بگیرد. یکی‌اش به دلیل اینکه ممکن است کشوری که در آن استقرار دارد، اگر مشخص بشود که در آن کشور هست؛ خب طبعاً آن دولت زیر فشار می‌رود و ممکن است یک کشوری به او پناهندگی داده است که باشد به شرط اینکه دیگر صحبتی از او نباشد. آن کشور می‌تواند عربستان باشد. چرا ترکی فیصل پارسال آمد و گفت مرحوم مسعود رجوی؟! می‌تواند این باشد که خواسته است این‌طور القا کند که او مرده است و دیگر مسئولیت از سر او برداشته شود. یعنی احتمال خیلی زیاد هست که او در عربستان باشد.

یکی هم می‌تواند این باشد که او تمام برنامه‌هایش با شکست مواجه شد و تمام پیش‌بینی‌هایش غلط از آب درآمد و یک جمعیتی را به کشتن داد و جمعیتی را عمرشان را هدر داد و الان هم اسیر نگه داشته است در آلبانی و هیچ آینده‌ای و هیچ زندگی‌ای برای آنها متصور نیست و می‌خواهد پاسخ‌گو نباشد. سازمان هم با زرنگی نه می‌گوید زنده است و نه می‌گویده مرده است. به غیر از اینکه ترکی فیصل دو بار گفت مرحوم مسعود رجوی؛ تنها واکنشی که سازمان نشان داد یک مصاحبه بود که شاهین قبادی کرد و از او پرسیدند چرا او گفت مرحوم مسعود رجوی؛ گفت مرحوم را از بابت احترام گفته است. باز هم نگفت زنده است یا نه؟ نوری‌زاده هم گفت که از بابت احترام به مرده‌ می‌گویند مرحوم؛ این درست است. ولی بالأخره نگفتید زنده هست یا خیر؟ در درون تشکیلات به نفرات‌شان می‌گویند هست و زنده است و هیچ مشکلی نیست و تکذیب نمی‌کنند. چرا خود ترکی فیصل دفترش دیگر جواب نداد؛ هر چه که به او زنگ زدند، جواب نداد. امسال هم دوباره در میتینگ مجلس مریم رجوی آمد و هیچ اسمی از مسعود رجوی نیاورد. هیچ‌کس هیچ اسمی نیاورد. بعد مریم رجوی خودش گفت مسعود رجوی از اوین تا اشرف؛ گفتند از اوین تا اشرفش را می‌دانیم و بعد از آن را می‌خواهیم. عمداً در یک ابهامی گذاشتند؛ یک دلیلش این است که می‌خواهند به او یک چهره قدسی بدهند. ولی آن چیزی که مشخص است چه باشد و چه نباشد سازمان در سراشیبی و ریزش نیرو است. حتی کسانی که اینها خودشان را به او می‌چسبانند هم مشکل دارند و التماس می‌کنند. یعنی یک آدم درست آمریکایی هم نیامده است در میتینگ اینها شرکت کند. یک سری جنگ‌طلب قاچاقچی بازنشسته آمدند. اگر نگاه کنید بالأخره یک آدمی که سرش به تنش بیارزد، از همین دستگاه غرب؛ در بین اینها نبود. یک نکته دیگر اینکه سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا بارها گفته‌اند که مجاهدین خلق در ایران به مراتب از سلطنت‌طلب‌ها منفورتر هستند. یک‌ سری اسناد منتشر کرد و در این اسناد وزارت خارجه عربستان از سفیرش در انگلستان راجع به این سازمان می‌پرسد و بعد سفیر عربستان در انگلستان نامه‌ای می‌فرستد و می‌گوید که اینها به شدت منفور هستند و نمی‌شود به اینها نزدیک شد. یعنی می‌دانند که اینها چقدر منفور هستند و نزدیک شدن به اینها سوددهی ندارد!

خروج از نسخه موبایل