اعضای جدا شده خوزستانی در میزگرد علل بن بست استراتژی مجاهدین درپنجاه ودومین سالگرد – قسمت پایانی

علی اکرامی: دوستان هرکدام با شیوه های مختلف ومتفاوت نسبت به یکدیگر داستان چگونگی آشنایی وجذب به این فرقه را گفتند. وجه مشترک همه آنها وما جذب با شیوه فریب بوده است. اصولا فرقه ها ملاک ومعیارشان درجذب ونگهداری اعضا برمبنی دروغ وفریب است. سازمان موسوم به مجاهدین خلق که اکنون وارد پنجاه ودومین سالگرد خودشده هم بعنوان یک فرقه مخرب کنترل ذهن از این قاعده مستثنی نیست.اگربخواهم به مهم ترین ویژگی این فرقه از سال ۵۸ تاکنون اشاره کنم باید به تناقض شکل با محتوا ویاهمان عدم صداقت درگفتار و عمل آن اشاره کنم.


سال ۵۸ که به این سازمان پیوستم یکسال از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی گذشته بود من درآن مقطع زمانی جوانی آرمان خواه بودم که مطالبات مردم را از این انقلاب نوپا جستجو میکردم. جوانی پرشور با عواطف واحساسات تند سرکش انقلابی…وبدنبال پاسخی به این سوال بودم که چگونه می توان نهال نورس انقلاب را از دستبرد دشمنان و بخصوص امریکا محفوظ نگه داشت؟ در فضا و جو ملتهب جامعه بعد از انقلاب که عمدتا جو شور واحساس ونه منطق وشعوربرنسل جوان حاکم بود تحت تاثیرشعارهای پرجذبه آنها قرار گرفتم. شعارهای آزادی، برابری ومساوات، نفی طبقات واستثمار، حمایت از کارگران ودهقانان، برابری زن ومرد وازهمه مهم تراسلام انقلابی با الگوی حکومت عدل علی(ع).
اینها شعارهایی بود که هرجوان آرمان خواهی که سالیان تحت دیکتاتوری وخفقان بود را جذب خود میکرد درمنتهای صداقت وبا تمام وجود برای محقق کردن خوشبختی و رفاه مردم وبخصوص طبقات محروم به این سازمان پیوستم.
بهترین روزهای جوانی،محرومیت از کار و تحصیل وعواطف خانوادگی و آوارگی ودربدری بخش کوچکی از بهای سنگینی بود که درتوهم رسیدن به این آرمان ها پرداختم. شناخت واقعی من نسبت به ماهیت این سازمان درخاک عراق وقرارگاه اشرف بدست آمد. آنجایی که اشرف بمثابه مدینه فاضله رجوی والگوی جامعه آرمانی او معرفی میشود. درمناسبات اشرف با دیدن عملکردهای سران این سازمان به عمق سراب و باتلاقی که درآن گرفتارشده بودم رسیدم. درآنجا بود که فهمیدم شعارهای آزادی،برابری،عدالت اجتماعی واسلام راستین تنها وتنها ابزار و وسیله ای دردست رجوی ودیگر رهبران این سازمان برای رسیدن به قدرت بوده است. به عینه می دیدم آنها برای رسیدن به هدف که همانا کسب قدرت، ثروت وشهوت بود تمامی مرزهای سفلگی وخیانت را درهم می نوردند. از همکاری نظامی با دشمن متجاوز عراقی تا شکنجه و زندان مخالفین ومعترضین داخلی تا سرکوب تمامی آزادی ها وبستن هرگونه راه خروج از سازمان و تا طلاق اجباری ومتلاشی کردن کانون گرم خانواده و دست آخر آویختن به دامان امپریالیست ها و قدرت های استعماری ومرتجع منطقه ای. سیاست نیرنگ وفریب و وارونه جلوه دادن واقعیت ها وسیاه نمایی وعقب نشینی از تمامی شعر وشعارگذشته وبه هدردادن خون صدها نفراز اعضای قربانی..علیرغم عقب نشینی خفت بار از عراق وانتقال به آلبانی بازهم داستان نیرنگ وفریب بشکل دیگرادامه دارد واین فرقه هرچه بیشتردرباتلاق خود ساخته فرو می رود.
دریک کلام علت اصلی بن بست مرگبارکنونی همان عدم صداقت رهبران فرقه با اعضا ومردم ایران بوده است. تناقض وحشتناک شکل ومحتوا،رهبران این فرقه هیچگاه حاضرنشدند واقعیت ها را بپذیرند واز اشتباهات خود درس وعبرت بگیرند به همین دلیل هرچه بیشتردرباتلاق خود فرو رفتند با انتقال به آلبانی کلا دیگرصورت مسئله فرق کرده است. شرایط متفاوت جغرافیایی وسیاسی آلبانی و ورود اعضا از فضای بسته عراق به یک محیط بازتر واز همه مهم تر مواجه اعضا با کانون های خانوادگی وشهری سران این فرقه را درتنگنای شدیدی قرار داده است. بطوریکه بکارگیری حربه مستمری پناهندگی زدن برچسب های بیشرمانه مزدوری به اعضای ناراضی..قرنطینه کردن معترضین واز همه مهم تر حضور مجدد مریم رجوی درآلبانی بمنظور تهدید و تطمیع اعضا به ماندن در مناسبات هم نتوانسته دردی از این فرقه دوا نماید.
جدایی روزمره اعضا وموج اعتراضات درون مناسباتی که اکنون دیگر دولت آلبانی را نگران کرده حاکی از تغییر دوران و سمت وسو گرفتن بحران به نقطه فروپاشی کوتاه مدت است و این مهم ترین علل بن بست کنونی فرقه موسوم به مجاهدین خلق است. شرایط اکنون درآلبانی بگونه ای است که دیگر ترفندها و شیوه های فریب گذشته کارساز نخواهد بود چون مکان و زمان کیفا تغییر کرده است به همین دلیل ما می گوییم فرقه رجوی در آلبانی دربن بست لاعلاجی قرار گرفته است و رهایی از آن متصور نیست زیرا در کلیه زمینه های ایدئولوژیک، استراتژیک و سیاسی به بن بست خورده است وآلبانی پایان راه رجوی هاست.

خروج از نسخه موبایل