مرگ” سیمرغ”، کوثر جوشان فزایندگی!!! – قسمت دوم

هیچ گروهی از مردم ایران مجاهدین را قبول ندارند. آگاهان به امور، با نفرت از آنها صحبت می کنند. چه در برنامه های تلویزیون خارج از کشوری انواع برخورد ها را می شود دید و چه نزد گروه های سیاسی و دیگران، مجاهدین را بیشتر یک غدّه چرکین در پیکره جامعه ایران می شناسند تا یک گروه واقعاً سیاسی.
مجاهدین با پول بادآورده ای که از صدام حسین بخاطر خیانت به مردم ایران، گرفته بودند، و همچنین هم اکنون نیز عده ای از امپریالیست های خوب! که مجاهدین را برای ترساندن رژیم ایران برای خودشان ذخیره کرده اند،، باز هم دستشان را برای معاملات پولی و تردد و غیره باز گذاشته اند، بنابراین می توانند خرج این گونه توطئه گری ها، جشن ها و تهیه لباس ها را بدهند.
همانطور که می دانیم، پس از حمله پلیس فرانسه به مقر مریم رجوی، فقط زیر تشکش 9 میلیون دلار ناقابل را ضبط کرد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
مریم رجوی همراه با یارانش هم اکنون تحت کنترل پلیس فرانسه می باشند و اکنون که توانستند آزادی رفتن به چند قدم جلوتر از خانه خودشان را از سیستم قضایی فرانسه دریافت کنند، بسیار شادی و سورچرانی می کنند!
من نمی دانم این” سیمرغ رهایی” کی می خواهد خود و یارانش و مردم ایران را به قله رهایی برساند در حالیکه خودش و نفراتش هنوز نتوانسته اند رهایی خودشان را بدست آورند و همچنان محکوم به محصور بودن هستند! بنابراین شاید منظور از” سیمرغ رهایی” همان رهایی” سی مرغ” هایی باشد که در لانه های خودشان ول می گردند.
شهریور و مهر، تداعی فیل هوا کردن رجوی ها!
شهریورماه که مصادف با تأسیس سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 می باشد، همواره توسط رجوی مورد سوءِ استفاده قرار می گرفت و مراسم های خاصی در این ماه به اعضاءِ و مقرهای سازمان تحمیل می شد، رجوی در این ماه انقلاب ایدئولوژیک خود را اعلام کرده و مریم را بعنوان مسئول اول سازمان انتخاب نمود…
ماههای شهریور و مهر هیچگاه از ذهن و ضمیر ما پاک نخواهد شد و شاید یادآور تلخ ترین مراحل حضور در تشکیلات مخوف رجوی باشد. البته مطمئن هستم که برای سایر جداشدگان نیز این ماههای نفس گیر در بردارنده خاطرات خوبی نبوده اند، زیرا در پس جشن ها و پایکوبی هایی که در این دو ماه صورت می گرفت سرکوب و خفقان عجیبی نهفته بود که اجازه عرض اندام و صحبت کردن را به هیچ منتقدی نمی دادند و شبانه روز باید برای جشن آماده سازی و بردگی می کردیم!
انتخابی که مستمسکی بود برای سرکوب تشکیلاتی اعضای دگراندیش و منتقد مجاهدین، اما رجوی به این هم بسنده نکرد و در شهریور سال 1372 شورای رهبری متشکل از 12 زن را معرفی کرد و اعلام نمود که باید موضوع طلاق بصورت جدی در تمام رده های تشکیلات سازمان به اجرا در بیاید، بدینوسیله هر نوع روزنه امید و نفس کشیدن در سازمان بسته شد و البته تعداد زیادی هم خواستار خروج از سازمان شدند.
تا اینکه در مهرماه سال 1372 موضوع عجیب و دردناک دیگری نیزمطرح شد و آنهم موضوع ریاست جمهوری مریم رجوی بود، ازآن تاریخ به بعد همه چیز تغییر کرد، دیگر سازمان و تشکیلات آن صد درصد تغییر کرده بود، راه هر نوع تضاد و تناقض و مطرح کردن آن بسته شده بود، هیچکس حق مخالفت نداشت، رهبری بلامنازع و بی چون و چرای رجوی مطرح شده بود و حتی اعضای عالی رتبه مجاهدین هم حق اعتراض و بگو مگو نداشتند، دیکتاتوری محض و بگیر و ببند پلیسی درمقرهای سازمان واقع در عراق و سایر مقرها در همه کشورهای جهان، ساری و جاری شده بود و حتی در این دوران اعضای بسیاری را کشتند و از دور خارج ساختند و بلافاصله دستور صادر شد دیگر خروج از عراق بایکوت شده و هیچ یک از اعضای سازمان حق خروج ندارند و هرکس در صفوف مجاهدین اعلام بریدگی کند، مزدور رژیم ایران، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران است…
از روزها وهفته های قبل ازهمه میخواستند که دربرنامه های هنری خاص این ایام که سناریو آن حول تعریف و تمجید از مریم و مسعود و تکرار و نشخوار شعارهای پوچ ومسخره سرنگونی وبدست گرفتن حاکمیت و حکومت بر ایران بود شرکت نمایند. شرکت اجباری دراین گونه مراسم ها اینقدر برای اعضاء زجرآور و غیرقابل تحمل بود که اکثرا ترجیح می دادند ساعت ها در آشپزخانه و یا پروژه های ساختمانی بیگاری داده وچندین شب بیدار بمانند ونگهبانی بدهند ولی دراین برنامه ها شرکت نداشته باشند. سناریو برنامه ها از قبل مشخص شده بود وتمامی شعرها و ریتم آهنگ ها درخدمت کیش شخصیت وقراردادن رجوی درجایگاه خدایی بود. از چندین روز مانده به شروع مراسم عده ای تحت امر آشپزخانه برای پخت غذا و شیرینی بودند. عده ای را به کار طراحی و ساخت دکوراسیون مراسم مشغول میکردند وعده ای دیگر ساعت ها درگیر تمرین برنامه های هنری و… شرکت در چنین مراسم ها بحدی سخت بود که نفرات به هنگام و درطول برنامه از شدت خستگی بیهوش می شدند و رغبتی برای ادامه مراسم نداشتند. برنامه های هنری تدارک دیده شده بقدری سرد ومصنوعی وفرمایشی بود که احساس هیچ کسی را برنمی انگیخت، در چنین شرایطی بودند نفراتی که بخاطر برخوردهای تشکیلاتی و فشارهای روحی و روانی نشست های سرکوب گرایانه موسوم به عملیات جاری دل و دماغ شرکت درمراسم را نداشتند ولی بالاجبار آنها را به این مراسم می آوردند!
با این همه امید و آرزو و شوق رهائی و آزادی از فرقه و شوق به زندگی، هرگز در بچه ها خاموش نشده و در حال حاضر در آلبانی برای عبوراز دیوار سیاه شب طولانی رجوی تلاش میکنند. بی شک صبح پاک و دلگشای آنها بزودی خواهد دمید وپرده های ظلمت رجوی را خواهد درید. عمر و زندگی آنها پاینده باد… ان شاا..
پایان
فرید

خروج از نسخه موبایل