عشق و عاشقی آقای مسعود رجوی و استثمار زنان!

آقای مسعود رجوی، پس از دو ازوداج قبلی که زن اولش را به کشتن داد و زن دومش بدلیل هرزه گی های جنسی اش از او طلاق گرفت،در سال ۱۳۶۴، عاشق زنی به نام مریم عضدانلو شد که زن همرزمش مهدی ابریشم چی بود وبا توسل به حیل مختلف، مریم را از ابریشمچی جدا و خودش تصاحب کرد!
توجیه اش در این طلاق و ازدواج بسیار بود که اکثراً به نفع اسلام و انقلاب و مبارزه و اعضاء شمرده شد! خسارتی که او در این انقلاب ایدئولوژیک و به قول خودش ارتقای ایدئولوژیک وارد کرد، آن چنان سرسام آور بود که پس از گذشت دو سال، توانست سازمان را که ازمدتها قبل هم در سراشیبی سقوط قزاز داده بود، به یک سازمان مزدور و آدم کش تمام عیار تنزل دهد!
وقتی خبر رسوایی عشقی مسعود رجوی در سال ۱۳۶۳، آن هم به آن شکل غیر عرفی و مشمئزکننده روی آنتن ها رفت، مردم و اپوزسیون ایران را شوکه و منزجر و ناامیدکرد و آنان دریافتند که مجاهدین به سمت یک فرقه بسته پیش می روند. در نتیجه، اکثر یاران سیاسی و سازمان های عضو در شورای ملی مقاومت با بهت و نفرت عطای مجاهدین را به لقایش بخشیده و با کوله باری از توهین و ناسزا راه خود را جدا کردند!
مسعود رجوی در توجیه عمل خود، آن را به اسلام نسبت داد و با عمل پیامبر مقایسه کرد!
این که، رهبر این گروه تنها انگیزه اش برای نجات خلق و انقلاب تصاحب”زن” بوده، باورش سخت است!
با سوء استفاده از مذهب شیعه، امامت خود را بعنوان رهبر عقیدتی اعلام کرد و زنش را نیز برای تطمیع، ابتدا مسئول اول وسپس رئیس جمهور نامید و بیش از پیش مبارزات سیاسی را به نفع دگماتیسم مذهبی کم رنگ و بی ارزش کرد. به دنبال آن، دفتر سیاسی سازمان را حذف کرد تا مبادا در میانه راه کسی انحراف را به او گوشزد کند. رده عضویت همه اعضاء را ملغی اعلام کرد و از نو، با ملاک تمکین و سازش دوباره اعضاء، عضوگیری جدید نمود تا هر گونه اعتراض در باب آن انقلاب ایدئولوژیک را سرکوب کرده باشد!
اعضای سازمان را که بالغ بر ۷۰۰ تن بودند در کردستان عراق به عنوان افراد مشکوک به زندان انداخت. هم چنین ثابت کرد که او از افرادش نه به عنوان انقلابی بلکه ابزار استفاده می کند.
در طی این سال ها، بسیاری دیگر از اعضاء و هواداران خود را از دست داد و با تتمه نیروهایش در سال ۱۳۶۶، ارتش آزادیبخش که در واقع بخشی از ارتش عراق بود را تأسیس کرد.
رهبر انقلاب! برای توجیه و مشروع جلوه دادن انقلاب ایدئولوژیک خود که همانا مصادره زنان به نفع خودش بود، در یک نشستی با فرماندهان خود ابراز داشت که از این پس هر کس مخالف ما باشد و زنش این جا مانده باشد او را شوهر می دهیم!
در آن نشست، مسعود رجوی مال و جان و ناموس مخالفین را بر خود حلال شمرد. در راستای تکمیل همان انقلاب ایدئولوژیک اول یا همان رسوایی عشقی،‌ ۲۶ مهرماه سال ۱۳۶۸ را مبداء انقلاب ایدئولوژیک دوم و روز مریم انتخاب کرد!
انگیزه جنگ و تهاجم و غنیمت گرفتن زنان، تنها مختص سران سازمان نبود بلکه به تمام بدنه سازمان سرایت کرد. به گونه یی که در سازمان مجاهدین بالاترین انگیزه برای مردان”زن” و برای زنان”رده” بود. و دو اهرم”زن و رده” همواره در دست مسعود رجوی جهت کنترل و جابجایی و تشویق و تنبیه نیروها استفاده می شد تا جایی که وی اعتراف کرد، دعوا بر سر زن است همه دعوا بر سر زن است!
رجوی در فرار به پیش و حفظ موقعیت خویش در سازمان ناچار شد زن سالاری قلابی را در سازمانش حاکم کند تا ضمن حل معضلات روحی اش و ایجاد امنیت گرد خود، از کودتا و اعتراض مردان پیشگیری نماید. او وقتی ثمره کار را دید، همه فرماندهان و مسئولین خود را از جنس زن انتخاب کرد و به مردان مسئولیت های اجرایی و یدی را سپرد!
به هر حال هزینه ها و تلفاتی که مسعود رجوی در توجیه زن خواستن و نشاندن زنان پیرامونش و به نام انقلاب و اسلام و آزادی خرج کرد، از جیب مردم، اپوزسیون، اعضاء و خودش پرداخت شد!
کسی که همه هوش و توان و درایت خود را صرف گروگانگیری و کنترل زنان بی پناه می کند و در این رابطه خسران مالی و سیاسی و اجتماعی گزافی را تحمیل میکند و در نشست ها ساعت های متمادی در امور مربوط به مسایل زنان داد سخن می راند، طبیعی است که در تعقل کم خواهد آورد. مثلاً اگر او در به دام انداختن زنان تا ۹۵% موفق است، در مدیریت سیاسی- تشکیلاتی حتی ۵% موفقیت حاصل نکرد!
حتی آن ایامی که امپریالیسم غرب و ارتجاع عرب و زمان و همه و همه یار و یاور او بودند، حداقل هوش و درایت خود را صرف عقل ورزی می کرد و ذره ای هم به نظرات دیگران گوش فرا می داد، در این حضیض ذلت که امروز دامنگیرش شد،گرفتار نمی شد!
فرید

خروج از نسخه موبایل