قصه مزرعه ی بدی ها از نگاه رجوی

اجازه بدین از مزرعه ای یاد کنم که به آن مزرعه بدی ها می گویند.
رجوی زن باره بعد از انتخاب مریم قجر به عنوان زن سومش در سی خرداد سال 64 در فرانسه از مزرعه ای سخن گفت. اگر آنرا مورد واکاوی قرار دهیم دقیقاً شرح حال رجوی و دار ودسته جنایتکار وی می باشد که چگونه به مزرعه خوبی ها و اعتمادها حمله نموده و مانند گراز آنرا شخم زدند.
صحبت از مزرعه ای است که همه کبوترها و مرغ ها و اردکها و… وجود داشتند یک روز رجوی جنایت کار وارد این مزرعه می شود و با بالا رفتن از منبر پیامبر همه چیز را خراب نمود و همه اعضا که از روی اعتماد به مزرعه وی پیوسته بودند را نابود نمود. وی حتی خیانت و جنایت را به حدی رساند که اعضای خود را به قتلگاه برد و آنان را به جرم واهی به شکنجه و دار کشید. در این مزرعه هر کسی اگر اعتراضی می کرد باید در میان دژخمیان شکنجه گر رجوی کباب می شد و استخوانهایش را به سرکرده فرقه تحویل می دادند تا نشانی از سرسپردگی کامل آنان به وی باشد.


در مزرعه رجوی بودند نفراتی که تن پرور بودند و به استخوانی که جلویشان انداخته می شد بسنده کرده و دم تکان می دادند و برای سر سپاری پاچه نفرات معترض را می گرفتند تا نشان دهند در تن پروری و کاسه لیسی درس شان را خوب یاد گرفتند تن پرورانی هم چون مهدی ابریشم چی، بهنام و توحیدی و زنانی مانند فهیمه، مژگان، صدیقه و… که تمام عمرشان در درون مزرعه بدی های رجوی فقط کارشان لیس زدن به استخوانی بود که وی به جلویشان می انداخت بود.
تا اینکه یک روز آتشی در این مزرعه افتاد و آن هم سرنگونی ارباب مزرعه بدی ها به نام صدام که رجوی زیاد به آن اعتماد داشت و فکر می کرد می تواند با همکاری وی و سازمانهای جاسوسی و غربی به حیات مزرعه بدی ها ادامه دهد ولی چه سود همانانی که در این مزرعه به بند کشیده شده بودند سر به طغیان گذاشته و از مزرعه بدهی ها فرار نمودند تا به همه جهان بگویند که مزرعه ای که رجوی از آن دم می زند مزرعه قدرت طلبی و فردیت و زن بارگی می باشد که کدبانوی این مزرعه هم زنی به نام مریم قجر می باشد که هر روز صبح با جمع کردن تخم های فاسد شده از مزرعه بدی ها سعی می کند به لابی های غربی خود بفروشد تا شاید چند صباحی مزرعه بدی ها را سرپا نگهدارد.
یک روز تعداد زیادی از نفرات از مزرعه بدی های رجوی تصمیم گرفتند که دوباره می توانند پرواز کنند تا دیگر در آتش رجوی ها سوخته نشوند و افشاگر چهره پلید مزرعه بدی ها باشند. صاحب مزرعه بدهی ها که دیگر تاب تحمل این همه فرار را نداشت سعی نمود که به همه بقبولاند که آنان باعث نابودی مزرعه وی بودند در حالی که رجوی تا فرق سر در آتش این فرار می سوخت.
زن تخم مرغ جمع کن مزرعه بدی ها به نام مریم قجر در نبود صاحب اصلی اش اکنون سعی دارد باز هم با حقه و فریبکاری نفرات را در مزرعه بدی ها نگهدارد ولی چه سود که دیگر دیوارهای مزرعه بدی ها در آلبانی فرو ریخته و دیگر مریم قجر نمی تواند با افشاگری نفرات جدا تخم مرغهای گندیده خود را به دیگران غالب کند و دور نیست که لابی های مریم قجر همان تخم مرغ های گندیده را بر روی سرش بزنند و عطایش را به لقایش ببخشند. آری این است داستان مریم قجر که تغییر چهره داده و مانند کفتار و گراز به مزرعه خوبی ها وارد شد و همه چیز را خراب نمود و برای فریب همه رجوی سعی نمود نام این کفتار و گزار را سیمرغ بنامد تا بتواند مزرعه بدی ها را برای خود نگهدارد.
اگر چه رجوی دم از مزرعه خوبی ها می زند ولی چیزی که همگان شاهد آن هستند تشکیلات جهنمی رجوی به واقع به مانند مزرعه بدی ها بود که هر کسی سعی می کرد نفرات دیگر را در نشست های درونی بدرد تا خودش در امان بماند این است واقعیت مزرعه بدی ها در مناسبات رجوی.
هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل