کجا بهتر از اینجا برای شما؟

سالها اسارت، سالها شکنجه و زندان، سالها فراق ودوری، سالها گرما و شرجی، بس نبود، وقتی رجوی وقیحانه می گفت که: کجا بهترازاینجا برای شما؟ دیگر آتشی به جان ما بود که شعله هایش ما را می سوزاند و خاکستر می کرد!
مرد زن باره و هوس باز! همه را مثل خودش فرض می کرد! که در زیر کولر و امکانات رفاهی و جنسی! زندگی می کرد!
برای رجوی واقعا، عراق، هتل 5 ستاره بود! سلطنت مینیاتوری رجوی در یک شرایط خاص فراهم شده بود!
اما برای ما پادگان های فرقه در عراق، دروازه ای رو به جهنم بود!
همه چیز در اطراف ما مملو از خشونت و بی رحمی و بی عاطفگی بود!


اعمال رفتارهای خشن در سازمان شکل‌های مختلفی داشت و با پوشش‌های گوناگونی انجام می‌شد. این خشونت‌ها می‌توانست یک برخورد مستقیم و زندان و آزار و اذیت باشد، یا از طریق اغفال اعضا به منظور پیشبرد سازمان به سوی اهداف و مطامع به اصطلاح انقلابی!
اِعمال خشونت علیه ما، حتی آن‌ها که داعیه جدایی از سازمان را نداشتیم هم وجود داشت! این شکنجه‌ها به دو شکل روحی و جسمی و در مقاطع مختلف زمانی اتفاق می‌افتاد. در مورد شکنجه روحی، تهی کردن فرد از شخصیت انسانی و قدرت فکر و خودباوری، یکی از اهداف مورد نظر بود! یک شکل این شکنجه‌ها در سازمان تعبیر به «عملیات جاری» می‌شد. این نوع برخورد با افراد اولین بار در سال 1374 در سازمان شروع و رواج پیدا کرد. این عملیات ابتدا به صورت گفتاری بود، یعنی افراد می‌آمدند حرف می‌زدند اما بعد به صورت نوشتاری شد. یعنی فاکت به فاکت مسائلی که فرد می‌خواست بگوید، می‌نوشت و بعد در جمع از روی نوشته می‌خواند. مسعود رجوی درباره عملیات جاری می‌گفت این جهاد نفس و جهاد اکبر است و بعد حتی گفت این بالاتر از شهادت است، به این معنی که فرد باید بیاید و گناهان و خطاهایی که مرتکب شده همه آن‌ها را در حضور جمع مطرح کند و اعتراف کند که مرتکب این خطاها شده است و انتظار این را هم داشته باشد که هر برخوردی با او بشود. مثلاً فرد می‌آید در نشست عملیات جاری و می‌خواند که امروز برفرض وقتی روی میز مسئولم یک شی قیمتی را دیدم آن را برداشتم، یا مثلاً من امروز وقتی خواهر مسئولم را دیدم، یک لحظه دچار این ذهنیت شدم که او چقدر شبیه به زن من است! یا مثلاً امروز وقتی قرار بود از ساعت 8 تا 12 کار کنم، فقط از ساعت 8 تا 9 کار کردم و بعد از آن رفتم در آسایشگاه و استراحت کردم. وقتی شخص فاکت‌ها را می‌خواند، جمع با کلمات و تعابیر زننده‌ای از جمله بی‌شعور، تنِ‌لش و امثال اینها او را در معرض اتهام و توبیخ شفاهی به جرم فرار از مسئولیت قرار می‌دهند و با طرح این مسائل که تو می‌خواهی این طوری ایران را آزاد کنی و ربط دادن این اهمال‌ها به کلیت مسائل در واقع او را مورد سرزنش و برخورد و دادن فحش و ناسزا، قرار می‌دهند!
از جمله، پس از جریان انقلاب طلاق و جداسازی فرزندان از والدین، در یک نشست عنوان شده بود که زدودن آثار جنسیت حتی فیزیکی هم الزامی است. مردان به بحث عقیم کردن بهای لازم را ندادند اما برای زنان این بحث جدی تر بود! بحث هم طوری پیش برده می شد که زنان می توانند برای کسب سلامتی بیشتر جسمی و ایدئولوژیک تن به عقیم کردن بدهند! اینطورهم القاء می شد که برای اینکه در مسیر به‌اصطلاح مبارزه خللی وارد نشود تصمیم به عقیم کردن خود و برداشتن رحم امری پسندیده است!
بعضی از این زن ها نمی‌دانستند که چه عملی روی آن‌ها انجام می‌دهند آن‌ها فکر می‌کردند که مریض هستند یا اینگونه توسط پزشکان به آن‌ها القاء می‌شد که به خاطر سلامتی وی ناچار است چنین عملی انجام دهد. به زن ‌هایی که به هر دلیل به پزشک مراجعه می‌کردند مشکلات آن‌ها را حاد جلوه می‌دادند و نشان می‌دادند که از ریل طبیعی خارج شده تا از این طریق زمینه لازم برای جراحی فراهم آید!
قاعده تمامی فرقه‌هاست که هر نوع وابستگی به بیرون از مناسبات بایستی قیچی شود؛ طلاق همسر، جداسازی کودکان، عدم تماس با خانواده و شرکت در تمامی مراحل انقلاب ایدئولوژیک. فرد انقلاب کرده باید خود را به قله برساند که فتح این قله در سازمان برای زنان با جراحی رحم عینی می‌شد، این حرکت در واقع آخرین میخ را برتابوت عاطفه فرد فرو می‌برد تا عنصر تکامل یافته دستگاه ایدئولوژیک رجوی‌ها، به نا‌امیدی کامل رسیده و در نتیجه برای همیشه در تشکیلات رها گردد!
اما عنصر تهاجمی تر جنسی در مردان نسبت به زنان که در مقولات جنسی تدافعی تر هستند، مسئله عقیم سازی کمتر پیش رفت!
بله، برای رجوی که هیچ کدام از این بحث ها شامل او نمی شد، عراق و اشرف، بهترین جای دنیا بود!
اما برای ما بدترین جای دنیا، عراق و اشرف بود! عمر ما، جوانی ما، آرزوهای ما، آینده ما، همه و همه در بیراهه های رجوی تلف و حیف شد…
یکی از جداشدگان آذربایجان، از فرقه و زندان های مخوف رجوی

خروج از نسخه موبایل