قتل ها و حذف ها – قسمت اول

مقدمه و علی زرکش…

در این سلسله مقالات قصد داریم هرچه بیشتر و در حد توان نگارنده، به ماهیت سرکوبگرانه سازمان در قبال مخالفان و معترضان بپردازیم.

واقعیت این است که رعایت اصول مخفی کاری در مبارزات نظامی و چریکی،  یکی از شیوه های واجب است! اصول مخفی کاری اقدامی رو به بیرون و در برابر دشمن می باشد. ایزوله کردن نفوذی های دشمن، تخلیه معقول اطلاعاتی و سپس اخراج آنها از مناسبات، امری قابل دفاع و جزو حقوق اولیه هر جنبش و مقاومتی است که صفوف خود را پاک نگه دارد!

اما وقتی این اصل در یک تشکیلات فرقه ای مثل فرقه انحرافی رجوی، تبدیل به اهرم سرکوب و اعمال روش های دیکتاتوری در برابر نیروهای خودی می شود، رذیلانه ترین و وحشیانه ترین جنایت ها، مشروعیت پیدا می کند!

رجوی زدن انگ مزدور و نفوذی به همه نفرات در درون مناسبات را یک حق می دانست!

او، نگه داشتن اجباری و مادام العمرهمه در باصطلاح صفوف مبارزه خود را یک اصل تغییر نشدنی می دانست!

اعضاء یک روز با استدلال هائی، به صفوف شما پیوستند! وقتی به میان شما آمدند! عکس تصورات خود را دیدند و خواهان جدائی می شوند! دوباره انتخاب می کنند که از شما جدا شوند! آیا این منتخبین را باید مزدور و نفوذی دشمن نامید؟ آیا همه را باید زندانی کرد؟

شاید رجوی می ترسد جنایت هایی را که دیدند، بیرونی کنند؟ وگرنه، آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟

آیا زدن انگ مزدوری به همه، روشی درست و به جاست؟

یک روز با شما بودند! دیگر نمی خواهند با شما باشند! باید مزدورشان نامید؟

دریک سازمانی که مدعی انقلابی گری است، اصل بر صداقت و شفافیت است و نه دجالیت و سرکوب!

در درون مناسبات پنهان کاری مسئولین و به دنبال آن فریب و دروغگوئی، اساس و شالوده همه جنایت ها بود! سالها در سازمان جهنمی رجوی بودیم! به یک باره، یکی از دوستان را صداکرده و غیبش میکردند! کسی جرات نداشت بپرسد که فلانی کجا رفت؟ نمی توانستیم بپرسیم این همه تغییر سازماندهی و جابجا کردن نفرات برای چیست؟ غیب شدن و گم شدن نفرات درسازمان یک امر عادی شده بود! سئوال دریک سازمان انقلابی؟! ممنوع شده بود! حق نداشتیم بپرسیم، من را کجا می برند! نفر غیب می شد، سپس فوری همه وسائل و لوازم فردی او هم غیب می شد! اسمش هم ازهمه جا پاک می شد! کسی هم پاسخگو نبود عین سازمان های مافیایی!

عجب سازمان انقلابی و مبارزه ای بود!!!

و اما  درباره ی آقای علی زرکش و علل به سوی مرگ فرستاده شدنش: (فرد شماره 2 سازمان)

چهره علی زرکش برای تمامی کسانی که با سازمان مجاهدین خلق آشنایی دارند کاملا آشناست. در نتیجه نیازی به معرفی او نیست در یک کلام او پس از کشته شدن موسی خیابانی، فرد شماره دو سازمان بود. چهره ای که تا آن موقع برای عموم شناخته شده نبود و از جمله افرادی بود که سازمان آنها را کادرهای مخفی خود می پنداشت. مسعود رجوی پس از مرگ موسی خیابانی در پیامی او را بعنوان معاون خود یعنی فرد شماره دو سازمان معرفی کرد رجوی از جمله درپیام خود نوشت:

« برادر مجاهد علی زرکش مدارج خطیر انقلابی را در چارچوب سازمان مجاهدین خلق ایران، یک به یک طی نموده و به عنوان یکی از ارزنده ترین رهبران از خلال تمامی این آزمایشات موفق و سر فراز بیرون آمده است.«

مخالفت علی زرکش از زمان رفتن سازمان به عراق شروع شد. استراتژی «ارتش آزادیبخش» نقطه شروع مخالفت علی زرکش با رجوی بود. علی زرکش پس از مخالفت های بسیار از مقام دوم سازمان به یک فرد با رده هوادار نزول کرد و در بخش تبلیغات سازمان منتقل شد. برای اکثریت اعضای سازمان مجاهدین دلایل انتقادات و زندانی شدن علی زرکش مخفی مانده است، و بدون تردید یکی از حلقه های پنهان و ناشناخته در مناسبات و روابط درونی سازمان مجاهدین خلق، چگونگی حذف، حبس و سرانجام به مسلخ فرستادن علی زرکش فرد شماره ۲ سازمان در عملیات باصطلاح”فروغ جاویدان” می باشد.

آقای سعید شاهسوندی در قسمتی از خاطرات خود می نویسد: « نیمه شب مهر ماه ۱۳۶۵، که محمد علی جابرزاده انصاری در نشستی که به همین منظور تشکیل شده بود، بدون هیچ مقدمه و تنها با گرفتن تضمین های باصطلاح دو قبضه دائر برفاش نکردن این مهمترین راز تاریخ سازمان، بدون ذکر هیچ دلیل و برهانی (چه از جانب علی زرکش و چه از جانب سازمان) گفت  که در جلسه ای با حضور مسعود و مریم و دفتر سیاسی سازمان علی زرکش به خیانت متهم شده و خودش قبول کرده و حکم اعدامش هم صادر شده است.«

در نامه ای که علی زرکش برای همسرش (مهین رضایی) نوشته بود و پس از کشته شدن هر دوی آنها در عملیات فروغ جاویدان بدست جمهوری  اسلامی افتاد و همان سال توسط جمهوری اسلامی منتشر شد و بخوبی فرهنگ گزارشات درون تشکیلاتی را نشان میدهد نوشته است: «مسعود… در تشریح عملیات روی پارامتر مردم جایی باز نکرد و می خواهد با یک ضرب تنه رژیم را واژگون کرده و مردم را به صورت تماشاچی پشت رینگ نگه دارد. آنجا که در مقابل سؤال یکی از خواهران مبنی بر احتمال عدم حمایت مردم گفت که: مردم اگر با ما نیستند، بر ما هم نیستند و مردم تابع قدرتند و پس از این که کفه قدرت به نفع ما چربید، آنها هم خواهند آمد و نتیجه عملی این خط یعنی حرکت جدای از توده یعنی اراده گرایی و… طی بحث هایی که با مسعود رجوی و حمید (محمود عطایی) و شریف (مهدی ابریشمچی) و… داشتیم بارها گفتم حرکتی که پشتوانه آن مردم نباشد با یک بند و بست و با یک تغییر فاز رژیم، مواجه با بن بست خواهد شد و به همین دلیل مخالف آمدن به عراق بودم و به خاطر همین اظهار عقاید متهم به خیانت شدم و در پی اش حکم اعدام که البته کاش رفته بودم و این طور مرا تصفیه و له نمی کردند.«

همه این مدارک و صدها مدرک دیگرکه اکنون فرصتی برای نقل آنها وجود ندارد نشان می دهد که علی زرکش با سیاست و استراتژی رجوی مخالف بوده است و چنانچه ما سالیان با او زندگی کرده ایم می دانیم که هر مخالفتی برای رجوی مترادف با خیانت است و حکم خیانت هم اعدام. از آنجایی که نمی خواهد حکم اعدام را رسما اعلام کند به بهانه های مختلف آنها را به کام مرگ می فرستد. مهمترین آنها نیز علی زرکش بود. علی زرکش که زمانی  فرد شماره دو سازمان بود بعنوان یک سرباز معمولی به جنگ فرستاده می شود. از طرف سازمان از پشت مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و به این ترتیب به زعم سازمان پرونده علی زرکش بسته می شود و مرگ او به همراه 1200 نفر دیگر اعلام می شود.

پس از مرگ علی زرکش افشاگریهای زیادی از طرف منتقدان سازمان در خارج از کشور صورت گرفت که سازمان را مجبور کرد در  نشریه مجاهد و رادیو مجاهد ساعتها در مورد وفاداری علی زرکش به رجوی سخن سرایی کند و خواهرش (فروغ زرکش) را به صحنه آوردند تا شاید این افتضاح را لاپوشانی کنند. اما هرگز این جنایت از خاطره هیچ آزاده ای  محو نشده و نخواهد شد.

ادامه دارد …

فرید

خروج از نسخه موبایل