فرزندان اعضاء مجاهدین؛ قربانیان رجوی

تاریخ نشان داده که خانواده مامن و پناهگاهی استوار بوده و افراد یک خانواده با داشتن چنین مکانی در آرامش زندگی می کنند و با داشتن خانواده توانستند به رشد و تعالی برسند که تمام دانشمندان و پیامبران و شاعران به آن اشاره نموده اند.


اما سرکرده خبیث فرقه رجوی که عقده داشتن خانواده خوب را داشت و هیچ وقت هم نتوانست خانواده مستحکمی تشکیل دهد، نتوانست عناصری که دارای خانواده بودند را تحمل نماید و بعد از عملیات فروغ جاویدان که منجر به شکست سختی برای رجوی ها شده بود، بهترین بهانه را به دست این خائن داد تا بتواند نقشه شوم خود را عملی سازد و خانواده را در فرقه رجوی برای همیشه از هم بپاشد و بدین ترتیب او ضربه کاری خود را بر پیکره خانواده فرود آورد و بعد از ان نیز نوبت جدایی فرزندان از مادران بود که این خائن توانست به بهانه جنگ خلیج فارس که امریکا و متحدانش به عراق حمله نمودند، فرزندان اعضاء خود را از آنها جدا نموده و به بهانه در امان نگه داشتن آنها اقدام به خارج نمودن فرزندانشان نمود که این اوج خیانتهای رجوی در حق خانواده ها بود.
سران فرقه رجوی که توانسته بودند تمام دلبستگیهای اعضایش را از آنها بگیرند تا بتوانند راحتر در راه اهداف پلیدشان از آنها سوء استفاده کنند و بتوانند آنها را به دم تیغ بفرستند.
از طرفی بچه هایی که به کشورهای اروپایی و امریکا فرستاده بودند را در بدترین شرایط نگه میداشتند و حتی گاها 150 نفر از آن طفل معصومها را در یک خانه کوچک نگهداری میکردند و با آنها مانند یک سرباز برخورد میکردند و هنگام صبح مارش نظامی بود که بیدارشان میکرد و آنها در جلوی عکسهای مریم و مسعود خبردار می ایستادند و سرود میخواندند و در خیلی مواقع آنها اجازه بیرون رفتن از آن خانه را نداشتند مگر برای گدایی به بهانه جمع آوری کمک برای زلزله زدگان و درماندگان خانواده های داخل کشور که تمام آنها نیز برای هوس رانی و عیش و نوش سرکرده سازمان تروریستی رجوی خرج میشد. در داخل پناهگاه یا همان خانه های امنی که اسارتگاه این بچه های ربوده شده بود، تماما شست و شوهای مغزی روی آنها انجام میشد تا این طفل معصومها به رهبری و امامت” عمو مسعود” ایمان بیاورند تا وقتی بزرگتر شدند دوباره برگردانده شوند به عراق و به عنوان نیروهای خالص رجوی استفاده شوند، بچه هایی که به تفریح و بازی احتیاج داشتند تا بتوانند براحتی رشد کنند و خود بیاندیشند و خودشان تصمیم بگیرند، حتی نمیتوانستند از کمترین امکاناتی که کشورهای اروپایی در اختیار سران فرقه قرار داده بود بی بهره بودند و در اوج محرومیت و بی محبتی بار می آمدند.
رجوی بر مبنای اختیارات اصل امامت که برای خودش در نظر گرفته بود، واحد خانواده ها را در داخل فرقه و مجاهدیت بکلی از بین برده بود و بچه های اعضایش نیز نباید به عنوان بندهای عاطفی دست و پا گیر و مانع پیشبرد طرح غیر انسانی رجوی می شدند و نباید پیش والدینشان باقی می ماندند و این خائن همه پیوندهای عاطفی را گسست تا بتواند عواطف را فقط به خود و مریم خیانتکار وصل کنند.
فرقه رجوی برای دست یافتن به اهداف پلیدش تمام عواطف انسانی را زیر پا گذاشت و حتی در این راه کثیف به عناصر خودش نیز ترحمی نکرد و خانواده ها را نیز از هم پاشید و خواست همین کار را با خانواده ها و پدران و مادران اعضایش در داخل کشور انجام دهد که با کمک الهی اینکار تحقق نیافت و بلکه تمام خانواده ها با اتحاد و انسجامی که به خرج دادند توانستند فرقه منحوس رجوی را از ریشه برکنند و تاکنون که هر فردی از این سازمان غیر انسانی و ضد بشری توانسته خود را نجات دهد مرهون زحمات همین خانواده هاست که شبانه روز برای رهاییشان زحمت کشیدند و میکشند.
اما جالبتر از سران خائن فرقه رجوی میتوان به ارگانهای مثلا حقوق بشری اشاره نمود که چگونه در زیر سایه آنها این سازمان مخوف و ضد خانواده توانسته چندین سال اعضا و فرزندان آنها را به برده داری مشغول نماید و از آنها برای اهداف پوچ و خطرناکش مورد سوءاستفاده قرار دهد، مگر آنکه خود این نهادهای به اصطلاح حقوق بشری ریشه در تروریسم داشته باشند که با این شرایط قطعا چنین است.

خروج از نسخه موبایل