بحران بقاء یا انقراض در فرقه دیکتاتور رجوی

امروز صورت مسئله جدی در سازمان، بحث بر سر بود و نبود است! همه سیاست های مستبدانه سران فرقه هم، تلاش برای نجات از بحران های دامنگیری است که یکی پس از دیگری، از راه می رسند و حیات ننگین سازمان رجوی را در تهدید جدی میکند.

اینکه نیروهای اسیر فکری و جسمی مریم قجر پس از ضربات پی در پی تعطیلی اشرف و اخراج از عراق به یک کشور فقیر در جنوب اروپا تبعید شده اند، قدم اول سرپانگه داشتن چنین تشکیلات متلاشی شده ای است، بعد مریم باید چاره ای برای سازمان بی رهبر خود بکند که چطور فرقه اش را از این بحران بی هویتی نجات دهد. سرنگون کردن رژیم پیشکش !

اگر بخوبی به تحولات یکی دو دهه اخیر سازمان نگاه کنیم، به لحاظ نیروئی و ظرفی که سازمان، کارهایش را با آن پیش می برد، در تاریخ سازمان چنین سابقه ای وجود ندارد. سیرمنطقی تحولات به سمت انقراض فرقه پیش می رود. آکسیون های افشاگرانه جداشدگان در خارج کشور، رشد چشمگیری داشته است، شورای کذائی ملی مقاومت رجوی، به کلی رنگ باخته و مشروعیت نداشته خود را هم خرابترکرده است.

روند ریزش نیروئی به بالاترین حد خود رسیده است، دیگر پلیس بازی و پنهان کاری های دیروز در عراق جواب نمی دهد. مریم قجر در صحنه سیاسی به کلی مغلوب گشته و قافیه را باخته است، واکنش های هیستریک و دیوانه وار قلم به مزدان رجوی هم این جا و آن جا، حاکی از عمق ضربات دریافت شده فرقه، از جامعه جداشدگان  است.

سازمانی که هزاران درد از جمله نامشخص بودن وضعیت مسعود رجوی، موقعیت بی ثبات مریم در خاک فرانسه، ریزش مستمر اعضاء در آلبانی، رشد روز افزون جامعه جداشدگان که دولت و مردم آلبانی وسازمان ملل را نسبت به سرکوب های فرقه ای رجوی در تشکیلات آگاه می سازند از دردهای بی درمان مریم قجر در آلبانی و کل اروپاست.

ماهیت تروریستی سازمان برای همگان رو شده و پلیس و سازمان های اجتماعی در آلبانی را هوشیار و البته نگران کرده است.

در سازمانی که اگر ذره ای مخالفت وانتقاد کنی، بعد باید منتظر شدید ترین سرکوب ها باشی، سالهاست که خیلی ها رفتن را به ماندن ترجیح داده و صفوف لرزان رجوی را ترک کرده و می کنند.

بزرگترین افتضاح سیاسی برای یک سازمان مدعی اپوزیسیون بودن، فرار اعضاء و کادرهای قدیمی است! فرار کسانی که در کادر رهبری آن سازمان بوده اند.

قابل توجه اینکه همه قریب به اتفاق جداشدگان ساکت و منزوی نماندند و از اسراری پرده برداشتند که مصادیق بارز جنایت علیه بشریت و نقض چارچوب های حقوق بشری در تشکیلات رجوی است.

بسیار واضح است که اگر رجوی با کمی تعقل و منطق، امکان و اختیار خروج مسالمت آمیز را به اعضاء خود می داد، دیگر امروز جرات دفاع از خود را داشت و نیازی به مردن و یا مخفی شدن با این ذلالت و ننگ را نداشت.

تاریخ سراسر درس و عبرت است. همین چند سال پیش بود که شاهد سقوط دیکتاتور عراق و بیرون آوردنش از سوراخ موش بودیم، نمونه های دیگر از این دست زیاد است، اما متاسفانه چشمان بینا و گوش های شنوائی نیست، تا از تاریخ درس بگیرند.

فرید

خروج از نسخه موبایل