استمداد از جامعه جهانی برای نجات جان اسیران فرقه رجوی

از زمانی که سران فرقه رجوی، از  عراق اخراج شده و به آلبانی رفتند، آمار بالای مرگ و میرها، همه خانواده ها و جداشدگان را نگران کرده است. ما می گفتیم خروج از عراق بد آب و هوا، لااقل به این دلیل خوب است که عزیزان ما در شرایط بهتری نسبت به قبل در اسارت خواهند ماند، اما این طور نشد.


خبر مرگ نابهنگام خانم مرضیه رضائی نیز، بر این نگرانی می افزاید که آیا علل این مرگ های مشکوک، یک نوع تسویه حساب تشکیلاتی نیست؟
چه کسی یا کسانی، می باید بر صحت ادعاهای رجوی ها – در مورد مرگ های طبیعی – صحه گذاشته و مهر تائید بزند؟ اکنون که دولت آلبانی مسئولیت نگهداری از این فرقه در کشورش را پذیرفته، آیا نباید بر علل آمار مرگ و میر بالا در درون تشکیلات فرقه ای رجوی، نظارت بیشترو بهتری اعمال نماید؟
واقعیت این است که سران باند جنایتکار رجوی، سابقه درخشانی در مورد بیان علل واقعی مرگ های درون فرقه خود ندارند. هیچ اعتمادی در این زمینه نسبت به آنها وجود ندارد.
کالبد شکافی در مورد مرگ های مشکوک آیا از وظائف پزشکی قانونی کشور میزبان نیست؟
آیا مطالبه حق و حقوق قانونی کشته شده ها و مرگ های طبیعی و غیر طبیعی از وظائف قانونی دولت میزبان نیست؟
صدور برگ فوت، ذکر علت واقعی مرگ و طی مراحل قانونی کفن و دفن، بی شک از وظائف دولت آلبانی است.
چه تضمینی وجود دارد، فرقه ای که خودش خبر مرگ را اعلام می کند، خودش کفن و دفن را انجام می دهد، خودش در گورستان خصوصی مرده ها را دفن می کند. خودش می برد و خودش هم می دوزد و همه اعمال مربوطه در حیطه داخلی تشکیلات را رقم می زند. این اعمال را درست و دقیق انجام دهد؟ اگر کسی یا کسانی که با سران فرقه به مخالفت برمی خیزند، اقدامات حمایتی و قانونی صحیح از آنان به عمل می آید؟
آیا ما خانواده ها و جداشدگان از فرقه استبدادی رجوی، که به خوبی از وضعیت اسفناک درون فرقه رجوی در گذشته مطلع هستیم، حق داریم از جامعه جهانی در مورد روشن شدن علل مرگ ها در درون تاریکخانه رجوی، استمداد بطلبیم؟ مرز بین اعلام مرگ طبیعی و کشتن و خودکشی و سوزانده شدن و… را چه کسانی باید ترسیم کنند؟
فکر می کنم به مناسبت اعلام مرگ خانم رضائی، بی ربط نباشد از شوهر خواهر خانم مرضیه رضائی دست نوشته ای را که به همسرش خانم مهین رضائی نوشته بود، چند سطری را بیاورم:
در نامه ای که علی زرکش برای همسرش (مهین رضایی) نوشته بود و پس از کشتن شدن هر دوی آنها در عملیات فروغ جاویدان بدست مدافعان افتاد و همان سال توسط جمهوری اسلامی منتشر شد و بخوبی فرهنگ گزارشات درون تشکیلاتی را نشان میدهد نوشته است: «مسعود… در تشریح عملیات روی پارامتر مردم جایی باز نکرد و می خواهد با یک ضرب تنه رژیم را واژگون کرده و مردم را به صورت تماشاچی پشت رینگ نگه دارد. آنجا که در مقابل سؤال یکی از خواهران مبنی بر احتمال عدم حمایت مردم گفت که: مردم اگر با ما نیستند، بر ما هم نیستند و مردم تابع قدرتند و پس از این که کفه قدرت به نفع ما چربید، آنها هم خواهند آمد و نتیجه عملی این خط یعنی حرکت جدای از توده یعنی اراده گرایی و… طی بحث هایی که با مسعود رجوی و حمید (محمود عطایی) و شریف (مهدی ابریشمچی) و… داشتیم بارها گفتم حرکتی که پشتوانه آن مردم نباشد با یک بند و بست و با یک تغییر فاز رژیم، مواجه با بن بست خواهد شد و به همین دلیل مخالف آمدن به عراق بودم و به خاطر همین اظهار عقاید متهم به خیانت شدم و در پی اش حکم اعدام که البته کاش رفته بودم و این طور مرا تصفیه و له نمی کردند.«
کسانی که تجرد اجباری را هر روز در آلبانی بر عده کثیری تحمیل می کنند! فرقه ای که هر لحظه چماق سرکوب را بالای سر اعضایش دارد! رهبرانی که هر گونه انتقاد و توضیح خواستن را مساوی با خیانت و سزای خائن را” مرگ و اعدام” می دانند! آیا صلاحیت به دست گرفتن اختیار زندگی، حیات و مرگ جمع کثیری را در درون حصارهای مرئی و نامرئی خود دارند؟؟؟
مریم رجوی و سران سرکوبگر فرقه رجوی باید بدانند روزی می باید جواب تک تک مرگ های درون فرقه خود را پس بدهند.
فراهم کردن شرایط برای خودکشی، جرمی است که همواره سازمان در قبال تمامی کشته شده ها و خودکشی ها و خودسوزی ها، در درون فرقه استبدادی رجوی متهم بوده و بدان محکوم است.
در اشرف در عراق و امروز در زندان مانز در آلبانی، به دلیل فشارهای بسیار زیاد روحی و جسمی اکثریت اعضاء کمابیش در معرض تصمیم گیری خودکشی برای نجات از شرایط سخت و فضای بسته فرقه می باشند.
گاهی هم آغوشی با” مرگ”، که آخرین انتخاب برای یک انسان زنده است، ساده ترین انتخاب شده و فریاد اعتراضی است که به دیگران این پیام را می دهد که:
من تسلیم دیکتاتورها نشدم! تن به خواسته های آنان ندادم! فریاد اعتراضم را بشنوید و به آیندگان بگوئید که من چرا کشته شدم و مسببان اصلی این مرگ چه کسانی بودند؟؟؟
فرید

خروج از نسخه موبایل