سوء استفاده ی باند رجوی از تقسیمات کشوری

بدون اینکه ضرورت اشاره به اختلافات ودرگیری هایی باشد که درجریان تقسیمات کشور درتمام جهان وجود دارد، خود ما نمونه های زیادی ازاین موارد درجریانات مثلا تبدیل اردبیل به استان ومنفک شدن ازتبریز، جدا شدن زنجان و آستارا ازآذربایجان شرقی وتبدیل زنجان به مرکز یک استان جدید ودرزیر مجموعه قرار گرفتن قزوین، شهرستان شدن بناب وعجب شیر و جدا شدن درمراغه ی آذربایجان و…، را که درمواردی هم به درگیری های فیزیکی کشید، درتاریخ 50 ساله ی خود داریم.

این درگیری ها واختلافات از تضاد منافع گروه های خاص ناشی میشود وامری طبیعی است.
مثلا مردم هرشهرمایلند که اراضی زیادی دراختیار داشته باشند ویا یک بازاری نمیخواهد که با ازدست دادن مشتریان قسمتی ازاین اراضی که بعد از تجدید نظر در تقسیمات اداری به شهر واستانی دیگر مراجعه خواهند کرد، دادو ستدش، کسادتر شود و… درمقابل اشخاص دیگری هم میخواهند که برعکس گردد ومنافع آنها بیشتر مد نظر قرار گیرد ودراین میان دولت هم اولویت هایی دربرنامه ریزی هایش دارد که ناچار بعمل بدانست که این امر موافق ومخالف دارد وسایر قضایا…
مسئله ی کازرون هم شامل قواعدی است که ذکر شد و عده ای ازمردم با ایجاد یک شهر دیگر ازدرون آن یا واگذاری بخش هایی ازآن به یک شهر همجوار، موافق نیستند ودست به اعتراض زده اند.
اعتراض مدنی وغیر ساختار شکنانه عیبی ندارد والبته نفع طرف مقابلی را که جدا میشود نیز باید درنظر گرفت ومخصوصا اولویت های دولت و اختیاراتش در تنظیم تقسیمات کشوری راباید موشکافانه مورد بررسی قرار داد ودانست که دولت مجبور نیست که برای انجام هرکاری دست به رفراندوم بزند وکار اصلی اش را رها کند.
بطوری که گفته شد، آمدن قسمتی ازمردم کازرون به خیابانها، خودبخود کار بد یا خوبی نبود.
بدی کار ازآنجا شروع شد که عده ای شعارهای ساختار شکنانه دادند.شعارهایی درحد توهین به مقامات طرازاول کشور که هم درقانون مشروطیت وهم در قوانین جاری کشور، مجازاتی از 6 ماه تا 3 سال زندان دارد.
این حرکت، یک حرکت ناقص شبه ناسیونالیزم وکاملا محلی است واز اهمیت آنچنانی برخوردار نیست که یک نیروی سیاسی دوستدار منافع مردم روی آن سرمایه گذاری کرده و برعلیه حکومت- وشاید منافع ملی- استفاده کند.
اما مجاهدین رجوی که دشمن مردم و منافع ملی هستند وگرگ وار دنبال توفان و تاریکی هستند، این مسئله را دراولویت تبلیغاتی خود قرار دارند ومخارجی بمراتب بیشتر از خسارات وارد شده بر کازرون را متحمل شده اند.
این بار آقای ناپهلوان اسکندر مسلم فیلابی را بمیدان آورده اند که بنویسد:
” هم میهنان، میهن پرستان، آزادیخواهان و استقلال طلبان – سی و نه سال است آخوندهای بی وطن و ضد ایران و ایرانی که نتیجه افکارشان را در صحبت های آخوند خاتمی بوضوح شنیدید که حتی از نام ایران خوششان نمیآید و میخواهند نام ایران را نیز عوض کنند”.
انجام تغییرات انضباطی درداخل کشور، ربطی به دشمنی با ایران ندارد وبا این کار نمیتوان نام ایران را عوض کرد. دروغ میگویی عمو!
ونیز:
“… پس در این موقعیت حساس و فرصت مناسبی که در پیش رو داریم باید دست در دست هم در تمام شهرهای ایران همانند مردم کازرون و بمنظور حمایت از آنها قیام کنیم”.
وقتی نمیتوانیم تحلیل درستی ازسود وزیان حوادث کازرون داشته باشیم، چرا باید ازیک دسته که چنین میخواهند ودسته ای که لابد چیز دیگری میخواهند، حمایت بکنیم یا نکنیم؟!
این قبیل حوادث در درون” تضادهای آشتی پذیر درون خلقی” جای میگیرد ویک جریان سالم، دردرجه ی اول تلاش خواهد کرد که این تضادهای کم عمق را بنوعی حل کند ونگذارد که مسئله به جاهای باریک کشیده وخسارات بیشتری برمنطقه ای وارد شود.
اما ازآنجا که فرقه ی رجوی سوگند خورده تا حد بضاعت خود، مانع برقراری آرامش وانضباط درکشور باشد، میخواهد ازاین تضاد جزئی و کاملا قابل حل کمال استفاده را درراه اهریمنی خود بکند.
در ادامه ی نوشته ی فیلابی میخوانیم:
“… باید تمام آزادیخواهان گوش به اطلاعات و راهنمائی های مقاومت ایران هم زمان در تمام شهر های ایران و جهان بپا خیزیم، تا دیگر طرفداران ارتجاع و استعمار مقاومت مردم و مسیر استقلال و آزادی شما را منحرف نکنند. آری پس از این همه درد و رنج و هجران زمان آن فرا رسیده است که دست در دست هم این آخوندها را برای همیشه به زباله دان تاریخ بریزیم”.
این مقاومت مورد نظر ناپهلوان فیلابی، جریانی است که قادر به اداره ی دوهزار انسان بدام انداخته ی خود نیست و آزادیخواهان دیوانه نشده اند که گوش به اخبار وراهنمائی های این نابخردان بسپارند.
اساسا یک انسان معمولی هم، چنین تصوری را که اختلافاتی برسر تقسیمات کم اهمیت کشوری میتواند رژیمی را براندازد، درذهن نمی پروراند وکسانی چنین تصورات خامی دارند که کارشان ایجاد توفان درداخل یک فنجان آب هستند.
باند رجوی آشنائی کافی با این رویه دارد!
وحید

خروج از نسخه موبایل