تلاش‌های تازۀ مجاهدین و برخورد دوگانه غرب

به تازگی نشست سالانه سران فرقه مجاهدین خلق به سرکردگی مریم رجوی در پاریس برگزار شد و همچون سال قبل، چند مقام سیاسی و تعدادی از مقام‎های فعلی کشورهای غربی، از جمله نزدیکان دونالد ترامپ، رئیس‏‌جمهوری آمریکا در آن شرکت کردند. حضور و سخنرانی برخی مقامات و وابستگان دولت‎های غربی و عربی و در رأس آنها جمهوری خواهان آمریکایی در تجمعات به‌شدت تبلیغاتی این گروه و فعالیت‎های جان بولتون در سال‎های اخیر برای خارج کردن این سازمان از انزوا موضوع تازه‎ای نیست و به راحتی می‎توان رد این سیاست را بعد از خروج بقایای این سازمان از پادگان اشرف و لیبرتی در عراق پس از سال 2003 و انتقال آنها به کشورهای اروپایی و رایزنی برای استقرار در آلبانی پیدا کرد.

تلاش برای خارج کردن این سازمان از فهرست گروه‎های تروریستی را می‎توان اولین گام‎های غرب و به‌خصوص آمریکایی‎ها برای زنده‌نگه‌داشتن پیکر نیمه‌جان این سازمان تروریستی به‌حساب آورد. سخنرانی جان بولتون مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ در مراسم سال گذشته این فرقه و نزدیک‌شدن برخی دیگر از چهره‎های آمریکایی به فرقه‎ای که در طول چند دهه فعالیت، حاصلی جز گسترش خشونت سیستماتیک در زمان انقلاب، ترورهای سازمان‌یافته در ابتدای دهه شصت و دامن‌زدن به خشونت شهری و در نهایت جنگ مسلحانه مستقیم در دوران جنگ تحمیلی نداشته، می‎تواند ناظران را به این نتیجه برساند که دولت آمریکا بار دیگر برای فشار به جمهوری اسلامی روی این گروه خشونت‌طلب که تا چند سال قبل در لیست گروه‎های تروریستی سازمان‎های بین‎المللی قرار داشت، حساب باز کرده است.
نزدیکی آشکار دولت ترامپ به این سازمان نشان می‎دهد که سران این فرقه بار دیگر برای رسیدن به پول و عرض‌اندام حداقلی در مناسبات سیاسی و اجتماعی ایران به سراغ دولت‎های خارجی رفته‎اند. تاکتیک شکست خورده‎ای که مسعود رجوی در دهه 60 و در میانه جنگ ایران و عراق اتخاذ کرد و باعث تنفر ابدی ایرانیان از این گروه در همه دوران‎ها شد.
در آن زمان سازمان مجاهدین خلق پس از این که انقلاب مطابق انتظارات‎شان پیش نرفت، با همراهی ابوالحسن بنی‎صدر و اغفال او تنها مدتی توانست جامعه تازه انقلاب کرده و درگیر جنگ خارجی ایران را ملتهب کند. شروع مبارزه مسلحانه و اتخاذ این تصمیم از سوی مسعود رجوی و موسی خیابانی و انجام چند عملیات تروریستی، در نهایت باعث به خشونت کشیدن‌شدن مبارزات سیاسی، عادی‌شدن و بسط خشونت در ایران شد و تا آنجا پیش رفت که حاکمیت تصمیم گرفت آن‌ها را به کلی از صحنه خارج کند. از مهمترین عملیات‎های تروریستی این دوره، ترور آیت‎الله بهشتی و هفتاد و دو نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی بود.
رجوی بعد از خروج از ایران تصمیم گرفت برای رسیدن به اهداف فرقه‎گرایانه خود به عراق برود و با سران رژیم بعث دیدار کند تا برای ضربه به جمهوری اسلامی با او هم‌پیمان شود. در ادامه سازمان مجاهدین که روزگاری هدف فعالیت‎های خود را دفاع از خلق ایران تعریف کرده بود، به دشمن خلق تبدیل شد! و از این پس تمام گروه‎های مبارز ایرانی این سازمان را با عنوان «منافقین » مورد خطاب قرار دادند.
در این دوره این سازمان به ترور شخصیت‎ها در داخل و جنگ مستقیم از خارج از مرزهای ایران و همراهی با دولت بعث عراق و ارائه اطلاعات جنگی به ارتش این رژیم روی آورد و تا آخرین روزهای جنگ دست از هیچ تلاشی برای رسیدن به اهداف سرانش از جمله شخص مسعود رجوی، برنداشت.
این سازمان که بر مبنای تفکرات التقاطی ملهم از مارکسیسم و تفسیرهای شخصی از منابع دینی با شعارهایی چون «جامعه توحیدی بدون طبقه» و «دفاع از کارگر» توانسته بود از شور انقلابی دوران بهره ببرد و عضوگیری کند، بعد از خروج از ایران و پایان‌رسیدن جنگ با حمایت‎های مالی و نظامی برخی از کشورهای عربی و غربی به گروه ی منزوی اما تروریست و البته مخوف برای اعضایش تبدیل شد. در آن زمان این سازمان به جز عملیات‎های تروریستی در ایران و همدستی با صدام در کشتار کردهای مخالف رژیم بعث به تشکلی منفور و تهی از هر گونه تأثیر سیاسی در اجتماع ایران تبدیل شد.
با این حال در سال 2003 با رایزنی‎ها و حمایت سران غرب بار دیگر تلاش شد این سازمان همچنان به عنوان ابزاری بالقوه در جهت واردآوردن فشار به جمهوری اسلامی حفظ شود. بعد از این اما گروه‎ها و لابی‎گرهایی از آمریکا و غرب بیکار ننشستند. آنها ابتدا این گروه را از فهرست گروه‎های تروریستی خارج کردند و بعد از روی‌کارآمدن ترامپ و آغاز جنگ‎های اقتصادی، سعی در به وجودآوردن این توهم کردند که این سازمان می‎تواند در آینده جامعه ایران نقش‌آفرین باشد.
شاید به همین دلیل است که در نشست اخیر این فرقه، رودی جولیانی، وکیل دونالد ترامپ بدون در نظر گرفتن سابقه خشونت‎بار سازمان مجاهدین خلق، این سازمان را یک آلترناتیو قوی برای جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد که به گفته او می‎تواند دموکراسی را محقق کند. احتمالاً مریم رجوی سرکرده این سازمان هم بر مبنای چنین اظهارنظرهایی توقع دارد که جهانیان سازمان چندصدنفره او را به عنوان جایگزین حکومت ایران به رسمیت بشناسند!
غرب از یک سو خود را در مقام مبارزه با تروریسم در خاورمیانه تعریف می‎کند و از سوی دیگر برای رسیدن به اهدافش در منطقه خاورمیانه به حمایت از سازمانی روی آورده که در تمام سوابقش به جز سیستماتیک‌کردن تروریسم، دستاورد دیگری نداشته است. غرب و به‌ویژه دولت ترامپ با هدایت‎های مشاورانی چون جان بولتون و نگاه به اعتراضات مردمی در ایران بار دیگر درصدد استفاده ابزاری از این گروه تروریست است. نگاهی به رویکرد سران این فرقه به تحولات اجتماعی ایران و نوع ورودشان به اعتراضات از جمله تحریک معترضان داخلی به خشونت و کشتار در تجمعات را می‎توان با همین نگاه مورد بررسی قرار داد.
بر کسی پوشیده نیست که هیچ نسبتی بین خواسته‎های معترضان ایرانی داخل کشور با شعارهای تغییر ماهیت‌داده این سازمان و مصرف واژه‎هایی نظیر دموکراسی، خلق آزاد و قدرت جایگزینی دموکراتیک از سوی این سازمان مارکسیستی استحاله‌شده تروریستی وجود ندارد. هنوز حافظه تاریخی مردم ایران ترورهای درون‌گروهی این سازمان را از یاد نبرده است. برای مثال آنها در سال 1354 مجید شریف واقفی را که یکی از اعضای کادر مرکزی سازمان بود، تنها به خاطر ایستادگی بر مواضع اسلامی خود و نپذیرفتن مواضع جدید برخی رهبران سازمان از جمله تقی شهرام ترور کردند.
این فرقه در شرایط جنگ دست‌دردست جنایتکاری گذاشت که نه تنها علیه مردم ایران، بلکه علیه معترضان عراقی هم از سلاح شیمیایی استفاده کرد و کشتار فجیع هشت هزار شهروند کرد عراقی را رقم زد. پس از پایان جنگ در حالی که سربازان ایرانی در حال مبارزه با یورش‎های پس از آتش‎بس شورای امنیت سازمان ملل بودند، رجوی‎چی‎ها با چند تیپ زرهی از مرزهای غربی، با توهم رسیدن به تهران، به شهرهای کرند و اسلام‎آباد غرب حمله کردند و نام عملیات خود را فروغ جاویدان گذاشتند.
حالا معلوم نیست با کدام معیار سازمان‎های بین‎المللی غربی و دولت‎های مدعی مبارزه با تروریسم، این هم‎زیستی قابل تعریف است.
فرزاد گمار

خروج از نسخه موبایل