من به آلبانی آمدم، در تیرانا هستم، می خواهم ببوسمت

با درود به آقای مصطفی محمدی و خانم محبوبه حمزه، متن نامه خانم محبوبه به دخترش سمیه که در آلبانی نوشته شده را عینا می آورم:
” مادر سمیه به مجاهدین خلق که دخترش را اسیر کرده اند نامه می نویسد،
و نامه او به دخترش:
سازمان مجاهدین خلق،
من محبوبه (ربابه) حمزه مادر سمیه هستم، من این نامه سرگشاده را برای شما ارسال می کنم تا از شما بخواهم که دخترم را در ترک آن سازمان آزاد بگذارید. شما می دانید ما در اینجا در آلبانی هستیم ونه در عراق صدام حسین! آلبانی یک کشور اروپائی آزاد است که درآن امور از طریق قانون حل و فصل می شود نه با گلوله، خشونت و جنگ مانند عراق صدام حسین.
اینجا همه شما به علل بشردوستانه پناهجو هستید، شما دیگر اینجا یک سازمان شبه نظامی نیستید که با اعضایتان به عنوان سربازان خودتان رفتار می کنید.
لطفا، این رفتارتان را متوقف کنید! لطفا نامه نوشتنها با شعر و شعارهای به ظاهر زیبا به نام دختر ما را متوقف کنید.
شما متاسفانه ما را به اندازه کافی در همه جا به عنوان عوامل ایران، توطئه گران و غیره متهم کرده اید. چرا که ما هیچ هدف دیگری جز آزادی دخترمان نداریم. دختری که شما او را درحالیکه به سن قانونی نرسیده بود درسال 1997 به صورت غیر قانونی به داخل تشکیلات خودتان بردید. شما به اندازه کافی از عوامل خودتان برای دسترسی به هرارگان دولتی در آلبانی برای جلوگیری از دیدار من به عنوان یک مادر با دخترم سمیه استفاده کردید دست از کارهایتان بردارید.
شما با تمام توان ما را در هر گوشه ای از تیرانا مورد انواع حملات حتی حمله فیزیکی قرار دادید و به ما تهمت تروریست زدید، تنها به دلیل اینکه من می خواهم با دخترم دیدار کنم.

 

شما رادیکال های دیوانه با دخترم چه کار کردید؟
چرا دختر من را تهدید می کنید که پدر و مادرت را می کشیم!؟ شاهدان بیرون آمده از اردوگاه مانز یعنی افرادی که مجاهدین را ترک کرده اند، و اکنون در تیرانا زندگی می کنند، به ما می گویند که شما با دختر من بدرفتاری می کنید. شما او را تحت فشار قرار می دهید که ما را که خانواده اش هستیم به عنوان یک عامل رژیم متهم کند.
من درعراق در سال 2004 با اجازه نیروهای آمریکائی با دخترم دیدار کردم. او ناامید بود و می خواست که از آن جنگ لعنتی و از آن سازمان نظامی بگریزد سازمانی که با اعضایش جلوی چشم همه جهانیان بدرفتاری کرده و می کند.دخترم از ترس به خود می لرزید، مادرش را محکم بغل کرد تا او را آرام کند و به او دلداری می داد.دخترم از طریق نیروهای آمریکائی درعراق نامه نوشت و درخواست کمک کرد.
شما مجاهدین خلق همه جا به شدت تندرو، خشونت طلب و ستمگر هستید. شما به همه پدر و مادرها چنین کرده اید و چنین تهمت هائی را به همه خانواده ها زده اید در حالیکه انها بیست یا سی سال است عزیزانشان را ندیده اند.من چه می خواهم؟جز خروج فرزندم از آن اردوگاه بدنام تا درکانادا زندگی آزاد داشته باشد؟ ولی شما می خواهید او برای مریم رجوی کشته شود.چرا دختر مرا در قطع و انزوا از دنیای بیرون نگه داشته اید؟ چرا نمی گذارید هر کس آن گونه که می خواهد زندگی کند؟ نه وکلا و نه روزنامه نگاران و نه افکار عمومی آلبانی حرفهای شما را نمی پذیرند. خانواده علیه شما می خواهد چه کار کند؟ شما دختر مرا به گروگان گرفته اید و می خواهید او برود خودش را در یک عملیات انتحاری در ایران یا عراق منفجر کند. چرا می گویید دختر من در نامه ای که نوشته همه اش صحبت از جنگ و کشتن و کشته شدن و مرگ و… می کند؟
شما واقعا دیوانه اید و عقل و شعور خودتان را از دست داده اید. آیا این دستور بی رحمانه فرمانروای شما مسعود رجوی نیست که ازدواج را و عشق را ممنوع کرده و می گوید فقط باید رویای جنگ و خون را ببینید؟
پسر من 15 ساله بود پیش مجاهدین آمد، و وقتی 20 ساله بود او را نجات دادیم. پسر من که پیش شما بود روانی شده بود و برای مدت دو سال با یک روانپزشک در کانادا درمان شد. شما تروریست هستید و می خواستید او نیز یک تروریست بشود. در حال حاضر او متاهل است، تحصیل کرده و در کانادا کار می کند. اما دخترم چرا نمی تواند با خانواده اش به کانادا برود؟ چرا دختر من را تندرو می کنید و او را در اردوگاه خود زندانی می کنید؟ در حالی که رهبر شما مریم رجوی و خانواده اش مثل شاهزاده ها در پاریس زندگی می کند. چرا دخترم را آزاد نمی گذارید که با ما به تورنتو برود؟ مگر مریم رجوی در پاریس نیست؟ چرا مریم رجوی و خانواده اش بهترین زندگی را در اروپا دارند، در حالیکه دخترم در زندان اردوگاه در روستای مانز / دورس، زندگی می کند؟ چرا دختر من به جای اینکه برود در ایران جهادیست بشود نمی گذارید بیاید با هم به کانادا برویم.چطور او از اینجا می تواند به ایران برود ولی ازکانادا نمی تواند؟ پس معلوم است که درد شما جهاد دخترم نیست بلکه می ترسید که او شما را برای همیشه ترک کند.
چرا دختر مرا از حق آزادی و زندگی و تشکیل خانواده محروم می کنید؟
چرا خانواده ما را از بین می برید؟
چرا اجازه نمی دهید که دختر ما یک خانواده و یک زندگی عادی مانند هر کس دیگری داشته باشد؟ در اینجا ما در آلبانی هستیم و نه در عراق. چرا روی دختر من برای انجام فعالیت های سیاسی و تروریستی علیه یک کشور دیگر فشار وارد می کنید؟
دختر من با ایران ارتباط ندارد،سرزمین اوکانادا است. چرا شما اجازه نمی دهید او رویای کانادائی خود را دنبال کند؟
چرا می خواهید دختر من را به عنوان یک جهادیست برای جنگ با ایران هدایت کنید؟
چرا دختر مریم رجوی درایران به جهاد نمی رود، اما از دختر من می خواهید برود؟
ما خانواده ای هستیم که ایران را به دلایل سیاسی ترک کرده ایم و در کانادا بسیار خوب زندگی می کنیم و ما به هیچ وجه کاری با سیاست نداریم. تلاش ما برای اینکه دخترمان را نجات دهیم، حق مشروع ماست، شما مجاهدین خلق، زمانی که دختر من 17 ساله بود او را ربودید در حالیکه فرزند من از وضعیت شما بی خبر بود. شما دختر من رابدون مدرسه بدون گذرنامه کانادا، بدون خانواده، و فرزندان و بدون زندگی با تمام همسالان خود گذاشتید. شما اجازه نمی دهید دختر من ازدواج کند یا یک دوست پسر یا یک زندگی مثل همه زنان داشته باشد، لباس های زیبا مانند دوستانش داشته باشد،لباس های زیبا مانند دوستانش در بیرون را بپوشد، در حالیکه او در تمام طول روز لباس های نظامی می پوشد. شما در حقیقت او را در زندان بدنام خود در Manzas محصور و اسیر کرده اید.
شما نمی گذارید دختر من به اینترنت، به تلویزیون، به مدرسه و تحصیل دست بیابد.شما او را در یک کشور آزاد مانند آلبانی زندانی کرده اید. آیا شما از آنچه با دختر من انجام می دهید شرم نمی کنید؟ از اینکه دختر مرا در حالیکه یک کودک بود ربوده اید شرم نمی کنید؟ آیا می دانید خداوند روزی شما را در دادگاه عدل خود محاکمه خواهد کرد حتی اگر اربابانتان شما را از قانون در ببرند؟ بگذارید او طعم زندگی را بچشد زندگی آن نیست که شما می پندارید آنجا که شعار می دهید:” خانواده ها عاملان رژیم ایران هستند” و شما این را چند بار در روز به عنوان یک فرم اطاعت از سازمان تکرار می کنید.
از دوستان خودتان که امروز از گروه شما جدا شدند مطلع شدم که چگونه شما دختر مرا تهدید می کنید، تا او کاری که شما می خواهید ولی او مقاومت می کند انجام دهد. شما اجازه نمی دهید او بیرون اردوگاه بیاید، تا زندگی آزادش را داشته باشد، شما زندانیان را در داخل دیوارها نگه می دارید دیوارهای قلعه ای که توسط نگهبانان مسلح در وسط یک کشور اروپائی محافظت می شود.
چرا او را از اردوگاه نمی گذارید بیرون بیاید؟
چرا نمی توانم من مادر، دخترم را ببینم؟
دیدار والدین حق قانونی هر کسی است و هیچ کس نمی تواند ان را انکار کند.
اینک نامه من به دخترم سمیه:
دختر من… نور چشم من… ای تمامی زندگی من…
حالا من نزدیک تو هستم، فرصت دیگری ندارم با تو ارتباط برقرار کنم، اگر چه می دانم که حتی این نامه ام را نیز مجاهدین خلق نخواهند گذاشت که تو آن را بخوانی، اما من آن را منتشر می کنم و آن را به رسانه ها می دهم، تا شاید بوسیله کسی حرفهایم به تو برسد.
قلب من سمیه،
من مادر تو محبوبه حمزه هستم، من می خواهم با تو دیدار کنم، من زنی هستم که به تو شیر دادم،تو را درآغوش گرفته ام، تو گوشت و بدن من هستی،من به آلبانی آمدم،من درتیرانا هستم، در چند مایلی تو هستم، من می خواهم تو را ببینم، می خواهم ببوسمت! بوسه ام را به باد می سپارم تا شاید آن را به تو برساند.
من می خواهم تو را داشته باشم. من تو را بیشتر از زندگی ام دوست دارم تا خوشحال باشی، خوب و خوش باشی، برای لذت بردن از زندگی، با خانواده ام،خواهران وبرادرانت باشی…”.
در پایان نامه خانم محبوبه حمزه مادرسمیه محمدی، درود می فرستم به همه پدران و مادرانی که سالهای سال در تلاشی خستگی ناپذیرند تا فرزندان خود را از چنگال رجوی خون آشام آزاد کنند…
فرید

منبع

یک دیدگاه

  1. رجوی ها به پشتیبانی امریکا وانگلیس،و…به زنان ومردان در داخل پادگان،ظلم میکنند وانها رو ازاد نمیگذارند.پدرمادرها کاری نمیتوانند بکنند.همون داخل پادگان باید ،ان چند درصدی که قبولشون ندارن،همه دست بدست هم بدهند وبرعلیهش تظاهرات کنند،اعتصاب غذایی نمایند،درب وپنجره پادگان رو پایین بکشند،واینقدر رجوی هارو ازار واذیت کنند،تا انها بناچار ازادشون کنند.کاری کنند که رجوی ها خسته بشوند.بایز باهم متحد شوند.ومتحدباشند.اگر همه انها دست بدست هم بدهند میتوانند چنین کاری کنند ورجوی ها رو از پادگان فراری دهند.(مرگ بر رجوی وهمدستانش).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا