خشم نفاق در هشتم شهریور سال 60

آغاز دهۀ 60 در ایران مصادف است با اوج گیری جریان نفاق و به دنبال آن خط گسترده ترور شخصیت ها و مردم که به شکل عجیبی ادامه می یافت. در مدتی کوتاه جبهه نفاق، روشنفکرترین و عزیزترین حامیان مردم را به خاک و خون کشید و دست خیانت پیشه اش را از آستین استکبار بیرون افکند تا حجتی باشد بر اینکه سر این خط دو سویه است، یک سر در جهل داخلی دارد و یک رو به بیگانگان و چنین شد که حقانیت انقلاب مردم تجلی یافت. حوادث شهریورماه به خصوص حادثه 8 شهریور و ترور شهید رجایی و باهنر توسط مزدوران رجوی که خود رجوی ملعون انفجار دفتر نخست وزیری در چنین روزی را به عهده گرفت و نام مضحک خشم خلق را به جای خشم و حسد و اهداف تروریستی سازمانش بیان کرد، حال در سالروز چنین روزی فرصتی شد که اشاره ای به عملکردهای یاران امپریالیسم و عاملین ترور دفتر نخست وزیری شود:
طبق آمار دقیق در ایران بیش از شانزده هزار و چهارصد نفر شهدای ترور داریم که از این میان 12 هزار نفر آن را فرقۀ رجوی به شهادت رساندند و برای به قدرت رسیدن، همواره حکومت نوپا جمهوری اسلامی را هدف ترورهای خود قرار می دادند و حتی رجوی در یکی از سخنرانی هایش در سال 1359 آشکارا اعلام کرد در صورت تسلیم نشدن جمهوری اسلامی به خواسته هایش، ایران را به لبنان تبدیل خواهم نمود و یک جنگ داخلی را به انقلاب اسلامی تحمیل خواهم کرد. از اینرو فرقه رجوی با جلب نظر امپریالیسم به نفع خود و برپایی ترور، فعالیت های خود را ادامه داد و در هشتم شهریور ماه 1360 با ریاکاری، شهید محمد علی رجایی رئیس جمهور ملت و محمد جواد باهنر نخست وزیر دولت را ترور نمودند. محمد علی رجایی در سال 1312 در شهر قزوین و در خانواده مذهبی متولد شد، رجایی تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی ادامه داد. زمانی که چهارده ساله بود به تهران آمد و در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شد و مدتی را هم به دستفروشی گذراند. وی با ادامه تحصیلات خود در دانشکده افسری نیروی هوایی و دانشسرای عالی پذیرفته شد و در دولت مهندس بازرگان، مدتی سرپرست وزارت آموزش و پرورش و سپس وزیر وزارتخانه شد و پس از یک سال وزارت در آموزش و پرورش به عنوان نماینده وارد مجلس شد و زمانیکه بنی صدر رئیس جمهور شد با پیشنهاد مجلس رجایی را به عنوان نخست وزیر خود برگزید و با برکناری بنی صدر سرانجام رجائی دومین رئیس جمهور ایران پس از انقلاب شد، این رئیس جمهور بیست و هشت روزه و مردی با دستهای مهربان سرانجام توسط دست های شیطانی و ریاکار مسعود کشمیری عامل نفوذی نفاق در نخست وزیری که نام او غالبا با بیان تزویرهایش که دو خودکار در جیب داشت یکی برای بیت المال و یکی شخصی… به شهادت رسید. مسعود کشمیری فرزند سعید متولد 1329 ازکرمانشاه و ساکن شهرستان کرج بود وی قبل از انقلاب توسط پسردایی خود، ابوالفضل دلنواز – که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه معدوم شد -، جذب سازمان به اصطلاح مجاهدین (نفاق) شد ولیکن به مرور زمان چهره ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و کمی پیچیده تر عمل کرد، وی پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان نفاق بوده است و اسامی مستعاری همچون حنیف و مجیب داشته است. منزل او در مهرشهر کرج و آریا شهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بوده است و افراد سطح بالایی از سازمان در این منازل به تشکیل جلسه می پرداخته اند، همسر وی نیز به نام مینو دلنواز نیز از اعضای فعال سازمان بوده است. در نهایت کشمیری وارد تشکیلات نظامی و ضد اطلاعات مرکزی نیروی هوایی شد و به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا می کند که از جمله خیانت های وی در این مقطع نیز فراری دادن رهبر کودتای نوژه، سرهنگ عامری بود. کشمیری بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها و به شورای امنیت وارد میشود و در دفتر نخست وزیری نفوذ پیدا می کند که در نهایت با دستور رجوی رهبر جدید فرقه که در انتخابات ریاست جمهوری آن سالها صلاحیتش مورد تایید قرار نگرفته بود با خودکامگی و درماندگی فرو رفته، با حرص و حسد، جنایت 8 شهریورماه را در کارنامه ننگین و ترور فرقه ثبت نمود.
گرامی باد یاد تمامی شهدای رستگار واقعۀ هشتم شهریورماه.
بیژن

خروج از نسخه موبایل