من یک دشمن سرسخت مجاهدین شدم

بچه که بودم، وقتی دندان درد داشتم، پدرم معمولا این ورد” اجی مجی لاترجی” را دو سه بار با صدای بلند می خواند و من هم تصور میکردم که کسی که دندانم را به درد آورده بود، از تن صدای بلند پدرم ترسیده بود، عقب نشینی می کرد و دندان دردم واقعا خوب می شد. در صورتی که پدر حواسم را پرت کرده بود و من هم که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بودم و پدرم هم قهرمان داستان هایم بود. قانع می شدم که پدرم شگرد خاصی بلد است و دردم را ساکت کرده است.
تا به حال حتما کلمه اجی مجی لاترجی رو شنیدید، اجی مجی لا ترجی (به انگلیسی: Abracadabra آبراکادابرا) یک وِرد است که به عنوان کلمهٔ جادویی به کار می رود. در دوران جاهیلیت این باور بود که این واژه ویژگی های شفادهنده دارد.
راستی ریشه این کلمه از کجاست آیا براستی وردی از وردهای لیمیا یا جادوست؟ یکی از واژه هایی که تلفظ خاص جذابی دارد واژه abracadabra می باشد. این واژه برای اولین بار در قرن دوم به عنوان یک طلسم بکار رفت. اهل رم اعتقاد داشتند که این واژه می تواند دندان درد و بسیاری امراض دیگر را علاج نماید. بیماران برای درمان بیماری خود این حروف را به شکل مثلث روی پوست و یا کاغذی شبیه به آن می نوشتند و آن را به دور گردن خود می بستند.
اما امروزه این واژه به عنوان ورد جادوگری یعنی ترجمه اجی مجی لا ترجی بکار می رود. حتی در زندگی روزمره وقتی به شوخی وانمود می کنیم که داریم چیزی را ظاهر میکنیم ویا می خواهیم ناگهانی و بدون مقدمه چیزی را به وجود بیاوریم از این واژه استفاده می نماییم.
در پذیرش اسارت بخش رجوی هم، از روز اولی که به سازمان مجاهدین تقلبی رجوی پیوستم. همواره یک تصویر موهوم و خیالی به نام” مجاهد خلق” به همه وعده داده می شد. می گفتند اگر این لیاقت را بعد از عبور از انقلاب ایدئولوژیک کسب کنید. می شوید یک” مجاهد خلق”…
“مجاهد خلق” زیاد تعجب نکنید. یک چیزی توی مایه های”سوپرمن” و”سوپرجت” و” ابرقدرت” است…
قرار است این موجود جدید الخلقه. (جملات داخل”گیومه” نقل قول از مسعود رجوی است):
-“یک به بیست باشد”. (یعنی یک نفره، بیست نفر را بکشد.)
-“در حد و اندازه یک ابرقدرت باشد”.(یعنی یک مجاهد خواهد توانست دنیا را تکان دهد.)
-“فرمول انیشتین، E=mc²، را عینیت ببخشد”. (با انرژی آزاد شده، جهان را متحول کند.)
-“طلاق ابدالدهر بدهد”. (زنان ومردان باید تاآخر عمرمجرد بمانند، البته به جز مسعود ومریم.)
-“مجاهد مریض و خسته نداریم”. (یعنی کسی که مریض بشود یا خسته بشود، مجاهد نیست.)
-“مجاهد بند به خانواده نداریم”. (یعنی ببخشید، مجاهد باید بی پدر و مادر باشد.)
-“مجاهد مدت دار و موقت نداریم”.(یعنی تا آخر عمر باید با این شرایط حبس، کنار بیائید.)
-“مجاهد باید N² و K²، باشد، نوکر دوم و کلفت دوم خلق باشد”.(نوکر و کلفت رجوی باشد.)
واقعا می خواستم من هم به سوپرمن تبدیل شوم. با دقت تمام بحثها را دنبال می کردم. چون احساسم این بود که جریان مجاهدین یک جریان ریشه دار و مردمی است. ساده اندیشانه، نتیجه هم می گرفتم که پس، همه چیزشان درست و واقعی است! چندماه گذشت. هیچ تفاوتی حس نمی کردم. همه اش فکر می کردم یک صبح که بیدار می شوم، آسمان را یک رنگ دیگر خواهم دید. اما غافل از اینکه آسمان همیشه یک رنگ است. یک روز که متوجه شده بودم همه چیز بازی است. جرات بخرج دادم و گفتم:
نه…
من دیگر نیستم.
من می خواهم بروم.
من می خواهم برگردم به دنیای راستی ها. از دروغ و وعده و وعید خسته شدم.
انگار کفر گفتم. گوئی من کافرشده بودم.
در قدم اول کلا بایکوت شدم. هیچ کس دیگر با من حرف نمی زد. اما همه بچه های دیگر با نوعی احترام و تکریم با من رفتار می کردند. انگار که گوئی می گفتند: ما جرات این کار را هنوز پیدا نکردیم. ولی آفرین، ادامه بده…
در قدم بعدی و در حقیقت قدم آخر، شب که همه در نشست بودند، در سکوت کامل، با یک لندکروز به محلی دور و تاریک برده شدم.
در کمال تعجب دیدم، زندان انفرادی و دستبند و چشم بند هم در سازمان موجود است. همه چیز گل و بلبل و خوب و شیک نیست.
اجی مجی لاترجی، مسعود رجوی، زندان و شکنجه بود. در چشم بهم زدنی من، در زندان بودم و روزهای سخت تر از سخت من، آغاز شد.
سالها گذشت. رده مجاهد خلق به من رسما ابلاغ شد. گفتند تودیگر” مجاهد خلق” شدی. رده عضویت رسما به من ابلاغ شد. الکی شور و فتور می کردم. اما در خلوت می دیدم و می دانستم که همه چیز دروغ است. می فهمیدم که مسعود رجوی، شعبده بازی است که همه ما را فریفته و گول زده است.
اجی مجی لاترجی. من یک دشمن سرسخت مجاهدین شدم…
فرید

خروج از نسخه موبایل