بدبختی، اسارت، با مریم رجوی (از 30 مهر 1372)

تقریبا تمامی کسانی که روزی به فرقه رجوی پیوستند و سپس جدا شدند، اذعان دارند که بعد از پیوستن به فرقه رجوی، آن حداقل آزادی ها هم که داشتند، از طرف فرقه رجوی، سلب شد.
در ششم شهریور سال 1372 در اجلاس باصطلاح شورای ملی مقاومت خود ساخته رجوی! که در عراق تشکیل شد، مریم رجوی یا بعبارت دقیق تر مریم قجر عضدانلو به سمت آنچه که تشکیلات از آن تحت عنوان «رئیس جمهور آینده ایران» نام می بردند انتخاب و در 30 مهر همان سال توسط مسعود رجوی اعلام بیرونی گردید.
طراح این سناریو شخص مسعود رجوی بود. او از ماهها قبل در تدارک پیشبرد چنین طرحی بود.
الان هم در خارج، سعی دارند روی این شعار سوار شوند که:
” دمکراسی، آزادی، با مریم رجوی”!
امسال نیز رسانه های رجوی، سعی دارند، با نوشتن این شعار در آلبانی روی کاغذ و صحنه سازی های کذائی، این ورق پاره ها را منتسب به جوانان در ایران، بنمایند که زهی خیال باطل!
باید گفت مریم قجر در یک انتخاب آزاد به این پست نرسیده بود. چرا که اکثریت اعضای شورای باصطلاح ملی مقاومت از نفرات خود سازمان بودند و سازمان قبل از برگزاری اجلاس شورا که تنها یک نماینده و یک عضو در شورا داشت، تعداد زیادی از اعضای قدیمی سازمان را تحت عنوان «گسترش شورا » وارد این شورا کرده بود. بقیه چند نفر اعضای غیر سازمانی هم که در شورا عضویت داشتند بدلیل وابستگی های مالی به سازمان هرگز نقشی در تحولات این شورا نداشتند و تنها کارکرد آنها اعلام موافقت با خواسته های سازمان بود.
اکنون که 25 سال از عمر «ریاست جمهوری مریم رجوی» می گذرد. باید گفت وی قدیمی ترین رئیس جمهور متوهم خود خوانده جهان است.
رجوی بعد از اعلام انتخاب ریاست جمهوری مریم بلافاصله گفت:
“این بار با چنگ و ناخن و دندان ولو”هفت دریای خون” لازم باشد هیچ مانعی نمی تواند مانع از رسیدن رئیس جمهور به خاک وطن شود. و دوباره خطاب به همه رزمند گان در حالی که دستش به سمت شان اشاره رفته بود، گفت: باید بدانید که مسئولیت بردن مریم به تهران روی دوش تک تک شماست و امروز باید سوگند بخورید که او را به تهران میبرید و به همین مناسبت این دوره از سازمان را فصل سبز نام گذاری میکنم. فصل سبز یعنی سبز شدن شما و هر چه بیشتر مسئولیت برداشتن تک تک شما.”
سال ها از آن روز می گذرد! اکثریت جوانان ایران حتی نامی از مریم نشنیدند.
اعضای سازمان هم که نتوانستند، مریم را روی دوششان به تهران بیاورند.
سوگند هم خورده بودند که مریم را به تهران ببرند! اما نشد.
در این سالیان به تهران که نبردند هیچ! خودشان هم از تهران دور و دورتر شدند.
مریم همان سال، در پی ماموریت مسعود، به اروپا اعزام شد. تا بال سیاسی را در اروپا، با بال نظامی در عراق هماهنگ سازد و سیمرغ را به پرواز در بیاورد.
سیمرغ که به پرواز در نیامد! مریم بعد از 3 سال، دست از پا درازتر به عراق بازگشت. سازمان هم از پاقدمی او در سال 1376 مجددا در لیست تروریستی اروپا و آمریکا، ابقاء گردید.
رجوی هرروز در نشست ها می گفت:
“من از این جا (از عراق) به تهران می روم، مریم از پاریس به تهران میرود”!
طرف را به ده، راه نمی دادند، سراغ خانه کدخدا را می گرفت.
سالها بعد یکبار دیگر مریم، عزم اروپا کرد! اما این بار ماموریت نبود. فرار از عراق بود. عراق جنگ زده!
چند ماه طول نکشید که جریانات 17 ژوئن و تهاجم گسترده پلیس فرانسه به مقر مجاهدین در فرانسه اتفاق افتاد و مریم این بار دستبند خورد و به زندان رفت.
ما همه درعراق، شوکه شدیم که مریم کی به فرانسه رفته بود!
مریم ما را سالها در اسارت نگه داشت. عاقبت آه دل ما هم، دامان خودش را گرفت و در یک آبروریزی مفتضحانه، به زندان رفت.
بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت…
اما امروز هم، درآلبانی هنوز با اذن و دستور مریم، عده ای در زندان و قرنطینه، به سر می برند. همه اعضای سازمان با شگردهای مغزشوئی این زن، در اسارت هستند.
کی می شود دوباره این بار هم: گور بهرام را بگیرد…
فرید

خروج از نسخه موبایل