اندیشه، تفکر، تعقل، ممنوع است

بارها در نشست های مریم و مسعود، این دیوانگان غیرسیاسی، می گفتند که خودتان را به ما بسپارید، نیازی به خوداندیشی و خود محوری نیست.
اصلا یادم نمی رود که مریم عضدانلو، در نشستی گفت:
” چرا این قدر به خودتان فشار می آورید! بابا، یک نفر آمده می گوید، همه کارهای بدت رابه من بده! همه شما فقط کافیست پشت سر او بروید! او خودش همه کارها را می کند. او مسئولیت همه را پذیرفته است! مسعود، رهبر عقیدتی شماست! رهبر عقیدتی یعنی، نیاز نیست شما در باره کاری فکر کنید. مسعود بین شما و خدا، رابط است! او پرچمدار است و شما همه فقط کافیست، خودتان را به او بسپارید! یک نفر قبول کرده همه گناهان شما را به دوش بکشد! نوشتن تناقضات و دادن به رهبری هم فلسفه اش این است! به مغزهای کله گنجشکی خودتان اعتماد نکنید. مسعود تجربه بیش از ربع قرن (آنزمان 25 سال سابقه مسعود را می گفته است!)، خود را دو دستی تقدیم شما کرده است، وگرنه خارج از دستگاه انقلاب و ایدئولوژی که این حرفها معنی ندارد و… شما سرسفره آماده مسعود آمدید و با وقاحت تمام مفت خوری می کنید”!
تقریبا همه این جملات عین سخنان مریم عضدانلو در نشست جمعی در سالن اجتماعات است.
بخوبی روند مغزشوئی و مانیپولاسیون ذهنی، مشاهده می گردد. دستور صادر می شود که در سازمان فقط یک نفر فکرمیکند! دقیقا رابطه مرید و مرادی چینش می شود. مریم عضدانلو این چنین همه را به دام فرقه و روابط فرقه ای سوق می داد.
تفکر یک نوع آموزش به ضمیر ناخودآگاه است. به وسیله تفکر، حالات باطنی تقویت می شود و قدرتهای روحی انسان آشکار می شود. زیرا فکر پرورش دهنده و تکامل بخش روح است.
در فکر نیروی جاذبه ای وجود دارد که شخص متفکر را به مسئله ای که درباره آن می اندیشد، پیوند می زند و میان آن ها ارتباط برقرار می کند. بر اساس وجود این نیروی انسانی که درباره خوبی ها و یا بدی ها می اندیشد، و تفکر او تداوم می یابد کم کم به سوی خوبی ها و یا هرچه درباره آن فکر می کند جذب می شود و آن ها نیز به سوی او روی می آورند.
در خلال سالهایی که در فرقه اسیر ذهنی رجوی بودم، شاید باورنکنید، به اندازه یک هفته بعد از آزادی، اجازه فکر کردن نداشتم.
فرقه سعی می کرد قدرت تعقل و تفکر را بگیرد! همه چیز مثل ماشین های یک کارخانه آماده شده بود! فقط ما سرکارها جای یکدیگر عوض می شدیم! ما ابزارهائی بودیم که نفس می کشیدیم و ظاهرا زنده بودیم!
ما برده های نوین فرقه رجوی بودیم! در زمان قدیم، برده می توانست، تشکیل خانواده بدهد و صاحب زن و بچه بشود و بخشی از عواطف خودش را نثار خانواده اش بکند و حریم خصوصی داشته باشد! ولی الان متاسفانه این حق توسط فرقه رجوی از برده های خودش دریغ میشود و به آنها اصلا اجازه فکرکردن هم به این جور چیزها داده نمیشود! حالا چه برسد به اینکه حریم خصوصی داشته باشد! برای آنها اصلا حریم خصوصی هیچ معنی ندارد و فقط باید همه چیز را در حریم رهبری (مسعود رجوی) دید!
واقعیت این است که تمام برده های رجوی اصلا حق آزادشدن و حتی آزاد اندیشیدن را ندارند و تنها مجاز به این هستند که هرچیزی فرقه می گوید فکر کنند و عمل کنند و تمام عواطف و احساسات خودشان را باید برای مسعود رجوی و مریم عضدانلو نثار کنند و اصلا فکر کردن به خانواده و یا به کسی دیگر گناه کبیره است و باید حساب پس بدهند!
فرید

خروج از نسخه موبایل