باز اسیر دیگری در چنگال رجوی جان باخت

احمد زارچی اهل لرستان
خبر درگذشت احمد زارچی را شنیدم بسیار متاثرشدم، درگذشت اسفناک احمد زارچی را به خانواده و بازماندگانش و به تمام هم بندهایش که چه هنوز گرفتار غل و زنجیر رجوی هستند و چه دوستانی که موفق به گسستن زنجیر اسارت شده اند عرض تسلیت دارم و امیدوارم این حادثه تلخ موجب هوشیاری و بیداری آندسته از دوستانی گردد که هنوز در اسارت رجوی هستند و برای رهایی خویش از این موضوع درس عبرتی بگیرند.
احمد زارچی بعد از چند سال تحمل سهمگین ترین بیماری، عدم رسیدگی های پزشکی و محرومیت از امکانات پزشکی، تحمل شدید ترین فشارهای روحی، دوری و محرومیت از ارتباط با خانواده نهایتا در همین ایام جان به جان آفرین تسلیم نمود.
اما متاسفانه سران ضد بشری و جنایت کار فرقه تروریستی رجوی پس از حدود 30 سال سوء استفاده از جسم و جان و روح و روان اسرای در بند و نیروهای این تشکیلات، فریب و ریاکاری، شستشوی مغزی، از مردن و جنازه آنها نیز گذشت ندارد و در قلم فرسایی ها و توصیف های سراسر کذب و دغل بازی به دروغ های شاخدار و استفاده های ابزاری روی می آورد.
فرقه رجوی پس از درگذشت زارچی با انتشار مطلبی در سایت رسوای ایران افشاگر به نگارش مطلبی در خصوص سابقه و اعتقادات احمد زارچی پرداخته و وی را مجاهدی صدیق توصیف نموده که در تظاهرات ضد سلطنتی فعال بوده و در سال 58از طریق خواندن نشریه با مجاهدین آشنا شده ودر همان ایام تظاهرات از جانب دولت شاه سابق به وی پیشنهاد فرماندهی گارد شرکت نفت میگردد اما وی این پیشنهاد را رد میکند و نهایتا در سال 68 به صفوف مجاهدین میپیوند و در ادامه بسیاری توصیفها که مشقهای تکراری سران فرقه رجوی برای اسرای خود میباشند.
و حال ملاحظه بفرمایید به نقل از اینجانب علی مرادی که اهل خرم آباد لرستان و قبل از جبهه و جنگ با احمد زارچی آشنایی داشتم و در جبهه نیز با هم بودیم و با هم اسیر ارتش عراق شدیم و در سال 68که به دلایل و انگیزه های پیوستن به فرقه رجوی که در ادامه خواهم نوشت پیوستیم و تا سال 83 که من از چنگال رجوی رهایی یافتم با هم و درکنار هم بودیم.
احمد زارچی که خانواده وی در اصل اهل زارچ از توابع یزد هستند سالها قبل از انقلاب ضد سلطنتی به خرم آباد نقل مکان مینمایند و خود احمد اهل و ساکن خرم آباد بود، جوانی ورزشکار در رشته کشتی و والیبال بصورت غیر حرفه ای فعالیت داشت، درجه دار ارتش و جمیع گردان 264 از لشکر زرهی اهواز بود، اینجانب نیز درجه دار ژاندارمری سابق حدودا چند ماه قبل از جنگ به پاسگاه طلائیه مرز اهواز منتقل شدم و در اواخر مرداد با تحرکات مرزی و آشکارشدن فعالیت های نظامی ارتش عراق و درگیری های پراکنده در جبهه ها ارتش نیز به اعزام نیرو به مرزها برای تقویت پاسگاهها مبادرت نمود که احمد زارچی در جمیع گردان 264 با تانکهای چیفتن به پاسگاه طلائیه منتقل شدند.
وی گروهبان یکم در سمت راننده تانک چیفتن فعالیت داشت، در پاسگاه مجددا همدیگر را دیدیم و تا شروع جنگ سراسری در اول مهرماه در کنار هم بودیم و در تهاجم سراسری ارتش عراق بعلت نابرابری نیروها و تمرکز بیش از صدها تانک عراقی در مقابل 4 تانک خودی، نیروهای خودی تاب مقاومت نداشتند و طی درگیری دوروزه من و احمد زارچی هر دو با هم به اسارت نیروهای بعثی درآمدیم و حدود 9 سال اسارت را در کنار هم تحمل نمودیم.
تا اینجا با صراحت و اطمینان کامل اعلام کنم که احمد زارچی هیچگاه سیاسی نبوده و فردی نظامی و وطن پرست که با عشق و علاقه دفاع برای خاک کشورش در جبهه کار و تلاش و فعالیت مینمود. من با تاکید اعلام میکنم که تا قبل از اسارت هیچ شناخت و مطالعه ای نسبت به این تشکیلات نداشت و حتی ذره ای گرایش و تمایل سیاسی و هواداری از فرقه رجوی را نداشت.
و هیچگاه به لحاظ درجه و شغل سازمانی در موقعیتی نبود که فرماندهی گارد شرکت نفت به اوپیشنهاد شود زیرا گروهبان یکم زرهی در جایگاه راننده تانک چیفتن هیچگاه نمیتواند فرماندهی گارد شرکت نفت گردد ومعنی این حرف را افراد نظامی و سلسله مراتب فرماندهی بخوبی درک خواهند کرد اما متاسفانه سران فرقه رجوی آنقدر دروغگو هستند که حافظه خود را نیز از دست داده اند و نمیتوانند به دروغ هایشان بصورت حرفه ای و تخصصی جامه و تنپوش شبیه به واقعیت بپوشانند و لذا علنا خود را رسوا میکنند.
در سال 68 حدودا یکسال بعد از آتش بس برای فرار از بند اسارت برخی از اسرا تصمیم گرفتن که با استدلال از این ستون به اون ستون فرج است ناگزیر به این تصمیم سراپا خطا و اشتباه بزرگ شدیم و به تشکیلات فرقه رجوی پیوستیم با این امید که به ما قول دادند بعد از دو ماه ما را به اروپا منتقل نمایند و این دقیقا شروع همان چاه ویل بود که ما در آن افتادیم و هربار که کسی قصد جدایی داشت با کتک کاری و زندان و تهدید به ابوغریب و اعدام توسط جمهوری اسلامی مانع از ریزش نیرو و جدایی اسرا میشدند.
در این سالیان نیز از آنجا که سران فرقه رجوی ما را با کلک و ریا و فریب جذب تشکیلات کرده بودند هیچگاه با عقیده و آرمان و با دل و جان با آنها نبودیم و احمد زارچی نیز از این جمله افراد بود که همیشه میگفت مجاهدین به ما خیانت کردند.
و صد البته خود سران تشکیلات و شخص مسعود رجوی نیز به این امر واقف بود که هیچگاه اسرای پیوستی نیروهای داوطلب نبوده و نیستند و برای هیچ کاری قابل اعتماد نیستند. به همین دلیل با گذشت سالها اما هیچگاه به اسرای پیوسته پست و رده نمیدادند و هیچگاه ماها را در پست ها و رده ها و مسئولیت های حساس قرار نمیدادند و در بین سران تشکیلات به” ار – دی”معروف بودیم و در جلوی اسامی ما این عبارت نوشته شده و شب رنگ کشیده بودند و در فرهنگ سران فرقه و رده های بالا بطور جداگانه ما را مورد تمسخر قرار میدادند. بنابراین باز با جسارت و شواهد و قرائن اعلام میکنم که احمد زارچی یکی از مخالفین تشکیلات و سیاست فرقه بود و با اینکه خانواده وی در کنار انجمن نجات برای رهایی او تلاش های زیادی نمودند و حتی با تحمل سختی ها و مشکلات فراوان به عراق رفتند شاید بتوانند وی را نجات دهند اما متاسفانه سران ضد بشری و آزادی کش رجوی با مزدور خطاب نمودند خانواده و تهمت و افترا و بد بیراه آنها را از مقابل پادگان اشرف راندن و مانع از دیدار احمد با خانواده اش شدند و نهایتا تا واپسین دم حیات از تمام وجود احمد سوءاستفاده نموده و در اوج محرومیت و با تحمل زجر و درد بیماری جان باخت.
یادش بخیر روزگار سخت اسارت چون به عشق وطن قابل تحمل بود اما یادش به شر روزگاران اسارت در چنگال رجوی که هیچ توجیهی برای تحمل وجود نداشت.
خداوند روح احمد زارچی را قرین رحمت نماید و از تقصیر و گناهان من و احمد نیز بگذرد و باشد تا سرنوشت احمد برای سایر اسیران این فرقه درس عبرتی باشد و هرچه سریعتر با اتحاد و همبستگی بیشتر زنجیرهای اسارت جسمی و فکری و روحی و روانی فرقه رجوی را از هم بگسلید و خود را از چنگال این تشکیلات ضد انسانی برهانید.
علی مرادی
به امید آنروز

خروج از نسخه موبایل