توهم کانون شورشی یا واقعیت کانون های خرگوشی

سایت های متبوعه سازمان در دنیای مجازی، به مصداق حکایت” هر چه می خواهد دل تنگت بگو”، با عنوان سخنرانی مریم در کنفرانس بین المللی جوامع ایرانی، دست به گرد و خاک کردن و تصویرسازی مجازی زده و با عموم اعضای دربند خود دراسارتگاههای مختلف ارتباط برقرار کرده تا در بین نیروهای وارفته در آلبانی خودی نشان بدهد و بدین وسیله بگوید که ما زنده ایم.
فضای یاس و افسردگی و دل مردگی در اردوگاه آلبانی، با این نوش داروهای بعد از مرگ سهراب! زنده نخواهد شد. مجاهدین با صدام و سلاح ولباس نظامی و پوتین مرده بودند، چه برسد بدون سلاح و لباس نظامی و با کت و شلوار و کراوات و سالخوردگان در آلبانی تا بخواهی مردگان را زنده کنی.
در صحبتهای مریم عضدانلو چند بار هم به کانون های خرگوشی!! در کوهستان ها اشاره شده است بدین منوال:
” در یک سال گذشته رژیم بارها تلاش کرد جلوی کانون های شورشی را بگیرد ولی نتوانست”،” مسعود رجوی یک‌بار از مجاهدین خواست از هزینه‌های جاری و ضروری خودشان به کانون‌های شورشی بدهند تاکسی از آن‌ها مجبور به فروش کلیه‌اش نباشد. کانون‌های شورشی این‌چنین از فروش کلیه برای تأمین مخارج روزانه در داخل ایران ممنوع شدند. “
سازمان جهل و جنایت رجوی، بارها کوشیده تا از آب گل آلود، صیدی کرده و خودی نشان دهد.
استراتژی آبدوغ خیاری کانون های شورشی رجوی، برگرفته و کپی شده از دیگر جنبش ها که هیچ شباهت ماهوی با آنها ندارد، یک الگوبرداری غلط، مانند دیگر اقدامات غلط اندر غلط رجوی است.
از زمان شکست استراتژی ارتش آزادیبخش رجوی، خلع سلاح شدن ارتش آزادیبخش، خلع لباس نظامی، امحای تجهیزات نظامی، فرار آقای مسعود رجوی، شروع پروسه اخراج از عراق و … آقای مسعود رجوی، مجددا به سراغ ایجاد کانون های خرگوشی و جنگ داخلی در ایران رفت. شایان ذکر است که این الگو نیز از نتایج مطالعات عمیق این آقا از کتاب های قدیمی سیاسی است.
واقعیت این است که امروز در قرن حاضر، دیگر دفاع علنی از راه کارهای خشن نظامی و شورش و آشوب و جنگ مسلحانه و برافراختن پرچم زردرنگ ارتش و پرچم با نشان سلاح و تفنگ در خیابان های اروپائی و آمریکائی، شیوه ای به دور از راهکارهای دمکراتیک و امری طرد شده و مطرود می باشد.
اگر این مدعیان اپوزیسیون که برای خود رهبران خانوادگی دارند و یکی را رئیس جمهور اعلام کردند، یک شورای کاذب هم برای فریب افکار عمومی به نمایش گذاشتند که همگی از اعضای فرقه می باشند. به رای و نظر مردم و دمکراسی اهمیت قائل بودند، دیگر کوبیدن بر طبل جنگ داخلی محلی از اعراب نداشت.
امروز دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست که سازمان مجاهدین میلی متری پایگاه اجتماعی در داخل کشور ندارد. اگر قرار باشد، مردم قیام کنند، مردم انقلاب کنند، مردم سرنگون کنند، مردم خون بدهند، انقلاب به پیروزی برسد. آنوقت یک عده از آن گوشه دنیا در اوج مفت خوری، از پاریس و از آلبانی بیایند و بر موج انقلاب سوار شوند. همان بهتر که به کمبودها و نقصان های حکومت موجود بسازند وسعی کنند با راه حل های دمکراتیک به خواسته های خود برسند.
سازمان مجاهدین خلق ایران که روزگاری در ایران، وقتی اعلام تجمع می کرد، صدها و بلکه هزاران نفر، کارهای واجب روزانه خود را تعطیل می کردند و به تجمعات مجاهدین می رفتند. بطور مشخص و دقیق سازمان از سال 1364دچار یک تحول منفی و سقوط دهشتناکی شد. از آن ببعد هر چه بود سقوط و انحطاط شدید سیاسی بود.
امروز وضعیت متفاوتی را در ایران نسبت به سازمان مجاهدین سابق شاهد هستیم. سران مجاهدین خود را در سیمای کذائی پاره می کنند. اما دریغ از یک نفر هوادار. روزها و ساعت ها در تلویزیون خود فراخوان می دهند اما حتی یک جمع 3-2 نفره را هم نمی توانند دور هم جمع کنند. مردم ایران امروز چشم و گوششان باز شده است. سره را از ناسره و درست را از غلط تشخیص می دهند. رجویست هائی که سالها خون جوانان این مرز و بوم را ریختند وهزاران نفر را به کشتن دادند، جایگاهی در بین مردم ندارند. سازمانی که با نرم های فرقه ای، به اعضای خود که از همه چیزشان گذشته بودند و جان برکف به قرارگاههای مجاهدین رفته بودند! رحم نکردند و آنها را شکنجه و زندانی کردند! امروز اگر پایشان به ایران برسد همه مردم را به غل و زنجیر می کشند.
بعنوان مثال، رانندگان ماشین های سنگین، مدتی بود که در اعتراض به وضعیت کاری شان، تجمعاتی داشتند و امر حمل و نقل نیز با مشکلاتی مواجه شد! اما با کشاندن مسئولین مربوطه به تجمعاتشان و گفتگوی نمایندگان معترضین با مسئولین دولتی، به قسمتی از خواسته هایشان رسیدند. مسلما باز هم کمبود دارند. اما راه کار مسالمت آمیز و اعتراضات مدنی جواب داد.
کانون های خرگوشی هم، همچون سایر خزعبلات رجوی، از همان ابتدا محکوم به شکست بوده است و هر از چند ماهی، ما شاهد چسباندن یک عکس از مریم یا مسعود در کوهستانی دور افتاده و یا کوره راهی که کسی گذری از آن ندارد، هستیم! این سیاست بزن در روی رجوی، به درد عمه اش می خورد و بس.
اما کسانی که بیشتر عمرشان را خارج از ایران بودند و انتخاب کردند که فارغ از دغدغه های داخل، در خارج و در رفاه نسبی بورژوازی زندگی کنند! حق ندارند برای مردم ما و کشور ما نسخه بپیچند. سران فرقه ای که سالها به اعضای خود دروغ و فریب تحویل می دهند! رهبرشان هم معلوم نیست در کدام گورستان خوابیده است. چه حقی برای خود قائل هستند که هفته ای سه مقاله هم برای مسائل ایران می نویسند. دروغ آسان ترین و در دسترس ترین واژه برای این مدعیان دروغین آزادی است، پیشنهاد مشخص هم این است که تا دیرنشده و کانون های شورشی واقعی در زندان مانز آلبانی نسخه مریم را نپیچیدند، گوری مناسب در کنار گور مسعود برای خود مهیا کند…
فرید

خروج از نسخه موبایل