نگاهی به سخنرانی مریم رجوی در بزرگداشت محمد سیدی کاشانی

درایامی که آقای سیدی کاشانی در زندان شاه بود وبرادر مریم قجر نیز، این دختر جوان که درآن زمان رنگ وآبی داشت و در انتخاب شدن برای دختر شایسته ی ایران (ملکه ی زیبایی) که درآن زمان شرط موفقیت دراین مسابقه ها، دلربایی ازهیئت ژوری ونشان دادن اندام شکیل و … بود، شرکت داشت.
مریم نامبرده، دراین زمان به ملاقات برادرش به زندان هم میآمد وبا پوشیدن لباس های تن نما و توجه ساز و ادا واطوارهایی که درمیآورد، نظر مامورین ملاقات را بخود جلب میکرد ونگاه های هیزی که متوجه خود میساخت.
این روش، مورد اعتراض زندانیان سیاسی دهه ی مخوف 50 قرار گرفته وآنها را غیرتی و عصبانی میساخت.
اگر این مریم صداقتی در حرف هایش داشت، لااقل میتوانست این مسئله را بطور رقیق وضمنی هم که شده مطرح میکرد وازخود انتقاد مینمود که چرا رفتاری مورد نفرت زندانیان سیاسی کرده وآنها را ناراحت مینمود.
البته او بازهم میتوانست بگوید که زمانی که من اینکاره بودم، کاشانی ها درزندان میپوسیدند وآنگاه میگفت که به برکت آموزش های انقلابی؟! مسعود بود که دست ازاین رفتارهای بورژوا مآبانه برداشت ورستگار شد.
باری، با کافی دانستن این مقدمه، به نقل وبررسی سخنان مریم میپردازیم.
او میگوید:
” پایداری او بر مواضع‌ آرمانی‌ مجاهدین و پایداری‌اش بر مواضع‌ سیاسی و خطوط‌ استراتژی‌ سازمان در بیش از نیم قرن، یک سرمشق‌ چشمگیر است.” در این مورد باز هم خوب است جملاتی از نوشته‌یی را بخوانم که او پنج سال پیش نوشته و این‌طور گفته: «چه عاملی باعث شده به‌رغم‌ این‌ همه ضربه و توطئه، این مجموعه (یعنی سازمان مجاهدین) ۴۸سال دوام بیاورد… قانون حاکم بر جهان می‌گوید:”هیچ دستاوردی بدون‌ پرداخت‌ بهایش به‌دست نمی‌آید”. قیمت این پیروزی به نظر ‌ من، فدا و صداقت است که از روز‌ اول‌ تأسیس‌ سازمان، بر سردر‌ آن نوشته شد”.
البته سازمان تغییرات 180درجه ای درمواضع و استراتژی خود درطول موجودیت اش زد و مثلا استراتژی سازمان تا سال 1360 همان نبود که بعد ازآن ودرمحدوده ی قد وقواره ی رجوی متوهم وخود شیفته تنظیم شد.
نظر شما خانم خانم ها، کدامیک ازاین استراتژی ها بوده وآیا این ازدست رفته، فرقی بین اینها نگذاشت و قبول نمود که دراجتماع نقیضین غرق گردد؟!
یعنی میخواهید بگویید که خط مشی خائنانه ی برگزیده شده از خرداد 60 که آقای مهدی ابریشم چی هم اقرار دارد که تنظیم اش ازعهده ی هیچکس برنیآمد و انجام این مهم به مسعود رجوی سپرده شد، تکامل یافته ی همان خط ومشی قبلی بوده است!
تکاملی که همواره رو به قهقرا داشته و دراصل میل روز افزون به ارتجاع دارد؟
حقیقت این است که سازمان مجاهدین فقط 16 سال – با کش وقوس هایی که درآن بود- دوام آورد وبه سلاخی رفت وآنچه که باقی ماند، استحاله شدگی بود ونام این موجود استحاله یافته، چیزی جز ” باند رجوی” نیست.
ضمنا، اینطور نیست که هربها پرداختن ثمری مثبت داشته باشد.
مثلا یک قمارباز بازنده در کار خود بها میپردازد، اما نتیجه ای دیگر میگیرد.
ونیز بگذریم که آگاهان امر گفته اند که کتاب آقای کاشانی، بفرموده وبرخلاف میل او تنظیم شده است.
درادامه ی صحبت های مریم آمده است:
” ‌او کسی بود که توسط حنیف کبیر عضوگیری شده بود، بیش از نیم قرن سابقه تشکیلاتی داشت، آن‌همه سابقه مبارزاتی‌ ستایش‌انگیز داشت…”.
اولا درزمانی که تکیه برخرد جمعی است، کنار گذاشتن القاب شاهانه ای مانند کبیر، ضروری شده است.
ثانیا اگر او اینقدر مورد اعتماد وشایسته بود که توسط شخص حنیف عضو گیری شده بود، چرا به زیر کشیده شد وزیر دست وپای امثال توی مریم که گزیده ی حنیف نیستید وصلاحیت مبارزاتی نداشته وازبیسوادی رنج میبرید، له ولورده شد؟!
چراباوجود بیماری شدید ومزمن وپیری اش که توان فرار و … نداشت، برای مداحی بنفع رجوی وتو، همچنان کار ازگرده ی نحیف اش کشیده شد؟
همچنین:
“کار و مسئولیت برایش رنگی از کرسی و کار سیاه و سفید نداشت و از روی نیاز مبارزاتی و انقلابی خودش به آن مشتاق بود”.
اگر این خصلت خوب است، چرا تو وشوهر مجهول التکلیف ات سعی درکسب این خصلت ننمودی و به کسب مقام و زندگی هزار ویک شب گونه مشغول شدید؟
پس این خصلت ها برای همسایه خوب بوده ونه شما دوتن!
بازهم:
” او همچنین نمونه برجسته‌یی از انضباط انقلابی و پایبندی به ضوابط و روابط مجاهدین بود”.
انضباط انقلابی مفهومی جز دفاع ازمنافع مردم وکشور ندارد والا اطاعت از مسعود ومریم خودکامه، درحکم یک انضباط فاشیستی وضد بشری است وشما بعد ازمرگ این قربانی سیستم رجوی، روا ندارید که تاریخ قضاوت تلخی برعلیه او بکند.
سپس:
” یک ویژگی‌ دیگر‌ این مجاهد‌ صدیق که همه ما بارها در صحبتها و اظهارنظرها و در رفتار و مواضع‌اش می‌دیدیم، عشق و علاقه وافرش به‌ مسعود رجوی بود. در یکی از نوشته‌هایش درباره وقایع‌ مربوط به‌تاریخ‌ سازمان این‌طور توضیح داده که:‌ «اگر چه حنیف رفت، اما ارزش‌ها و آرمانش توسط‌ مسعود حفظ و بارور شد”.
این علاقه به چه دلیل بود ازطرف کسی که گزیده ی حنیف بود.
چیزی جز علاقه ی یک زندانی لاعلاج ودرهم ریخته دردست مستنطق خشن به او؟
برادر بزرگ من که زندانی سیاسی دوران شاه بود، تعریف میکرد که یک زندانی سیاسی آنقدر زیر نظر سرهنگ سلیمی (معاون جلاد ساواک تبریز که با شروع انقلاب شاه مجبور شد که اورا بهمراه عده ای ازخشن ترین ساواکی ها بازنشسته نماید)، شکنجه شده بود و کارش به جنون کشیده وحرف شبانه روزی اش این بوده که ازچشمان سرهنگ سلیمی برق مهر پدری میبارد!
آیا آقای کاشانی وضعیت مشابه این زندانی را نداشته و ارزش شهادت دادنش، شبیه اعتبار حرف های این زندانی مورد نظر من نداشته است؟!
صابر

خروج از نسخه موبایل