فرقه با حمله و فحاشی و اتهام زدن به جداشدگان چه هدفی را دنبال می کند؟

رهبری فرقه با موضع گیری های ضد انسانی و با آموزش چنین مفاهیمی به اعضای خود، نشان می دهد که فاقد حداقل ظرفیت در برخورد و تعامل با دیگران است. ادبیات سیاسی فرقه و رهبری ان در برخورد با منتقدان، جداشدگان و مخالفین، به عنوان یکی از ابزارهای اولیه سرکوب به شدت سوال بر انگیز است.از آنجا که فرقه هر کس را که همراه با خود نمی بیند، بر علیه خود می داند، از این رو در تقسیم بندی، همه منتقدین را یکسره معاندین خوددانسته و سعی در تخریب و ترور شخصیت آنها می نماید.این نحوه برخورد شاید نادرترین نوع باشد.
آیا تاکنون شنیده اید که فرقه هنگام خروج یا جدائی اعضاء خود یا شورای ملی مقاومت با احترام برخورد کرده باشد؟
“محترمانه” ترین برخورد، سکوت وعدم اطلاع رسانی در مورد این افراد بوده است.
اما اگر کسی خودش مسئله جدائی و خروج از این فرقه و یا شورای باصطلاح ملی مقاومت را علنی کرده باشد، بویژه هر چه آن فرد شناخته شده تر باشد، حمله مستقیم و غیر مستقیم به او شدیدتر می شود.
در تمام این حملات، علاوه بر فحاشی و استفاده از جملات تحقیر کننده، اتهام اصلی «مزدوری برای وزارت اطلاعات» می باشد.چگونه می شود فردی با ده ها سال سابقه تشکیلاتی مزدور وزارت اطلاعات باشد و فرقه دراین سالها به آن پی نبرده باشد؟
چرا افرادی با سوابق مختلف چندین ساله یا چندین ده ساله، که داوطلبانه ویا در اثر تبلیغات سوء و یا هر دلیل دیگری جذب این فرقه شده اند، وقتی خود را دریافته اند و به پوچی سالهایی که دراین فرقه گذشته پی برده اند واینک قصد جدایی دارند بایستی مورد هجمه رکیک ترین الفاظ که فقط در قاموس لغات رجویه پیدا می شود، قرار گیرند؟
چرا و چگونه افرادی که ده ها سال از عمر گران خویش را فدای مطامع شیطانی رهبران فرقه کرده اند، یک شبه مزدور، بریده، خائن، پادوی وزارت اطلاعات، عامل اطلاعات آخوندی و نفوذی می شوند؟
نقش فرقه و رهبری آن در«مزدور» پروری این افراد چیست؟ وقتی در طول بیش از سه دهه هزاران نفر از این سازمان جدا شده اند، به نحوی که تعداد جدا شدگان بیش از اعضاء حاضر در آلبانی است، آیا این واقعیت نمی تواند نشان از وجود یک فروپاشی و اضمحلال باشد، که در درون این سازمان، «مبارز» را به «مزدور» تبدیل می کند؟
مسعود مجهول المکان معتقد بود که او «نوک پیکان تکامل» است. همه چیز یا با اوست با بر ضد اوست. او خود را”خصم تاریخی و ایدئولوژیک خمینی” می خواند. در این دستگاه منطقی، او خود را یک سرِ طیف، و خمینی و رژیمش را سر دیگر طیف می بیند و نتیجه گیری می کند که هر کس که از”رجوی” جدا شود به صورت”اتودینامیک” به دامن”خمینی” پرتاب می شود.
اولاً اگر این استدلال واقعیت داشته باشد، باید تاکنون همه جداشدگان از فرقه مقاومت به”دامن” رژیم پرتاب شده باشند. آیا این چنین است؟ جداشدگان از فرقه و خانواده های آنها و دوستان و آشنایان این افراد که آنها را می شناسند، به خوبی می دانند که این افراد چگونه زندگی می کنند و بخوبی می دانند که مواضع سیاسی آنها در مورد نظام و حکومت ایران چگونه است. کما اینکه بسیاری از آنان که در خارج از کشور بسرمی برند و گاهی دست به قلم می شوند، ضمن تقبیح مواضع فرقه نسبت به مواضع نظام هم معترض هستند. حال آیا این استدلال پذیرفته است که هرکس از فرقه جداشده به دامن رژیم پرتاب شده است.؟
ثانیاً، بر اساس تئوری فوق اگر قرار باشد هر کسی که از این سر طیف جدا شده به آن سر طیف پرتاب شود، به صورت معکوس هر کسی هم که از آن سر طیف، یعنی از نظام ایران جدا شده است، باید به این سر طیف، یعنی به دامن مسعود رجوی پرتاب شده باشد.
چه کسی را سراغ دارید که از افراد سرشناس و یا مردم عادی که اخیرا و یا در سالهای نه چندان دور به فرقه پیوسته باشد؟
چطور است که این تئوری ناقص عمل می کند؟ اگر یک سر این طیف”حق” است و یک سر دیگر”باطل”، اتفاقا باید پرتاب شدنِ”بریدگان” جبهه ی باطل، به سمت جبهه”حق” بیشترهم باشد. آیا نمونه ای در این مورد وجود دارد؟
جدا شدن افراد از فرقه می تواند دلایل و انگیزه های مختلف داشته باشد:، دلتنگی برای خانواده، تحمل نکردن روابط و مناسبات سخت و خشک تشکیلاتی، انتقادات به روابط و مناسبات تشکیلاتی درونی فرقه، انتقاد یا مسئله دار شدن نسبت به مسائل ایدئولوژیک درونی فرقه بویژه انقلاب ایدئولوژیک و بندها و مراحل مختلف آن، انتقاد به روش برخورد با افراد و تنبیهاتی که در مورد افراد منتقد یا مسئله دار اعمال می شود انتقاد نسبت به رهبری فرقه و سوء استفاده او از اعتماد اعضاء و غیرپاسخگو بودن در مقابل دیگران و ده ها نمونه دیگر ….
اما دلیل جدائی هرچه که باشد، یک چیز مشخص است: باید به انتخاب افراد احترام گذاشت.
تعامل سیاسی،رفتار مدنی،احترام متقابل،تحمل و…تنها واژگانی است که سازمان فقط برای سوءاستفاده به کار می برد.اما این نحوه برخورد گویای عمق کینه و نفرت فرقه از منتقدین خود است. آنها در برخورد نوشتاری با منتقدین خود از رکیک ترین الفظ استفاده می کنند.به گونه ای که هر گونه برخورد فیزیکی وخشونت آمیز از پس این نوع موضع گیری امری کاملا طبیعی ومحتمل نشان می دهد.

خروج از نسخه موبایل