به بهانه 19 بهمن 1360

چند روز دیگر مصادف است با سی و هفتمین سالگرد 19 بهمن 1360. روزی که تعداد قابل توجهی از بالاترین مسئولین سازمان از جمله موسی خیابانی، محمد ضابطی، جابرزاده انصاری، اشرف ربیعی و … در تهران کشته شدند. شاید 19 بهمن 1360 را بتوان بعنوان اولین خیانت بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی به نزدیکترین یارانش نام برد. در شرایطی که در 30 خرداد همان سال و بدلیل کنار گذاشته شدن رجوی از انتخابات ریاست جمهوری، مجاهدین اعلام جنگ مسلحانه کرده بودند، هر انسان حتی غیر کارشناسی میفهمید که ایران دیگر جای ماندن برای افراد این گروه نیست و ماندن و ادامه مبارزه مسلحانه، برابراست با دستگیری و زندان و یا کشته شدن. اما رجوی که مثل همیشه به تنها چیزی که فکر میکرد نجات جان شخص خودش بود، نزدیک ترین یارانش را بهمراه همسر و فرزند تازه بدنیا آمده اش، در ایران رها کرد و خود بهمراه بنی صدر به فرانسه گریخت! توجیه او برای این کارش این بود که او به فرانسه برود تا مسائل سیاسی مبارزه را حل و فصل کند. اما اکنون و بعد از گذشت چند دهه از عمر فرقه مجاهدین و آشنایی کامل با شخصیت و ماهیت مسعود رجوی، فهم این مسئله کار چندان سختی نیست که او اولین تصفیه درون تشکیلاتی را در 19 بهمن 1360 انجام داد! تمامی کسانی که هم دوره مسعود بودند و مشخصا شخص موسی خیابانی را در تهران گذاشت تا کشته شود و پرونده کسانی که از گذشته مسعود خصوصا پروسه زندان و دلیل اعدام نشدنش در زندان شاه اطلاع داشتند، بسته شود! بعد هم با شارلاتان بازی خاص خودش به صحنه آمد و با ریختن اشک تمساح، از موسی بعنوان سردار شهید خلق نام برد و تمام! بعد از این ماجرا بود که مسعود با اختلاف از دیگر مسئولین سازمان مانند مهدی ابریشم چی و مهدی براعی و … مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران شد! برای اثبات اینکه مسعود ذره ای از کشته شدن نزدیکترین کسانش و حتی همسرش ناراحت نشد همین بس که در کمتر از شش ماه بعد از این ماجرا، با فیروزه دختر بنی صدر که اتفاقا اختلاف سنی زیادی هم با وی داشت ازدواج کرد! یعنی حتی حاضر نشد تا سال همسر کشته شده اش صبر کند و در اوج پر رویی و وقاحت خاص خودش، اسم اینکارش را هم فدای خود برای انقلاب مردم ایران نامید! معلوم نیست که هوس بازی و طاقت نداشتن در برابر بی زنی حتی برای چند ماه چه ربطی به انقلاب مردم ایران دارد؟!
اکنون که از طرف بعضی زنان جداشده رده بالای مجاهدین در خصوص نشستهای رقص رهایی مطالبی میخوانیم، متوجه میشویم که ماهیت این شخص از ابتدا هم همین بوده است.آن زمان شاید چون شرایط یا بستر پیاده کردن افکار و آرزوهای پلید خود را نداشته، بصورت دیگری خودش را ارضاء مینموده ولی در قرارگاه اشرف و زمانی که به نور چشمی صدام تبدیل شده بود و قدرتی شاید بی همتا در عراق داشت، دست به راه اندازی نشستهای رقص رهایی و پیاده کردن تمام افکار پلید و کثیف خود مینموده است!
شاید به جرات بتوان گفت که اگر موسی زنده بود، مسعود هرگز جرات اینهمه کج روی و انحراف را بخود نمیداد. اما مسعود رجوی که در حفظ جان وجایگاه خود، بی مثال است. در اولین و بهترین فرصت مقدمات از بین بردن موسی را فراهم کرد و این تاریخ را بعنوان اولین تصفیه درونی تشکیلاتی سازمان مجاهدین بوجود آورد!
الف عباسی

خروج از نسخه موبایل