مجاهدین خلق رسماً مسئولیت کشتن افراد غیرنظامی را برعهده گرفتند!

روز سه شنبه 12 خردادماه 1377 ، سازمان مجاهدین خلق یک سری عملیات تخریبی جدید را از طریق بمب گذاری و خمپاره اندازی در سه نقطه تهران با عـنوان”سـرآغـازمقاومت مسلحانه انقلابی” صورت داد. در پی این عملیات های تروریستی سازمان رسماً طی بیانیه ای مسئولیت آنها را به عهده گرفت.
در فصل سوم کتاب”از پیدایی تا فرجام” پژوهشگران این کتاب به این بخش از حیات تروریستی سازمان پرداخته اند. صفحاتی از این فصل را با هم مرور می کنیم:”

فصل سوم: بن بست استراتژیک و بحران موجودیت زمینه بازگشت به تروریسم شهری
سازمان مدت ها بود که از یک سو حرکت های تروریستی و ورود تیم های نظامی به داخل کشور رامتوقف کرده بود و از سوی دیگر با ایجاد ارتباط های گسترده تر با محافل و احزاب و مجالس غرب سعی داشت که خود را به عنوان »آلترناتیو« دموکراتیک جمهوری اسلامی مطرح سازد تا اقبال بین المللی رانسبت به خود کسب نماید.

این سازمان تا بدانجا بر این امر ـ که یک جریان”سالم”معتقد به دموکراسی است ـ اصرار داشت که با صرف هزینه های هنگفت، به برگزاری کنسرت های موسیقی و راه انـداخـتن ضیافت های مجلل برای سیاسیون و نمایندگان مجالس کشورهای اروپایی و آمریکایی دست زد و حتی انتساب ترور آمریکایی ها را در ایران از خود سلب کرد و آن را به جریان مارکسیست شده ـ و به تعبیرخودشان اپورتونیستی ـ نسبت داد.
همه این تلاش ها برای این بـود کـه خـود را از اتـهام تـروریسم وخشونت طلبی تبرئه کند.مجاهدین خلق در سال 1364 آخرین تیم های عملیاتی اعزامی را ـ نه از مرز عراق که ضربه پذیر بودبلکه ـ از مرزهای شرقی کشور به داخل فرستاد و عده ای از آنها پس از انجام یک عملیات و بقیه قبل ازهر عملیاتی ضربه خوردند. ورود رجوی به عراق و زمینه سازی برای تأسیس ارتش آزادی بخش، تاکتیک ها را نیز دگرگون کرد بدین معنا که از آن پس حمله به پاسگاه های مرزی را در غرب کشور آغاز نمود و در حادترین مرحله، توانست- با کمک نیروهای عراق ـ 3 روز شهر مرزی »مهران» را به تصرف درآورد. بعد از آن نیز عملیات”فروغ جاویدان” (مرصاد) را تدارک و اجرا کرد که به رغم حمایت و همکاری همه جانبه عراق، شکست سنگینی خورد.
بحران های درونی سازمان را با ترتیب دادن نشست های پی در پی رجوی پس از شکست »مرصاد«،و انداختن تقصیرها و قصورها بـه گـردن افـراد و اعـضا، آرام کـرد؛ و مـجدداً نگـاه خـود را بـه سـمت حمایت گیری از قدرت های جهانی و به خصوص آمریکا معطوف نمود. زیگزاگ ها و چرخش های مختلف،از تکیه به مصدق و شیر و خورشید گرفته تا برگزاری مجالس طرب، همه در راستای همین نگاه بـود.ولی… نتیجه انتخابات دوم خرداد 76 او را در جایی گیر انداخت که به هیچ وجه تصور آن را نداشت. یکی از کارشناسان در این باره می گوید:بعد از برگشت مریم قجر به بغداد، اعلام نتایج دادگاه میکونوس و بالاخره انتخابات ریاست جمهوری، مسعود رجوی خود را در تنگنایی دید که پیش از آن سابقه نداشت.
از آن گذشته، سازمان دو شعار محوری داشته است که پیوسته روی آنها مانور می داد:1ـ صلح در مقابل جنگ؛2ـ آزادی در مقابل اختناق.
زمانی که ایران قطعنامه 598 را پذیرفت و ما به سمت صلح رفتیم، این شعار از رجوی گرفته شد. از این رو پیوسته تلاش می کرد که جنگی دیگر را بین ایران و عراق دامن بزند. او یک لوزی ترسیم کرده بود که در رأس بالای آن جمهوری اسلامی قرار داشت و یک سوی آن »جنگ» ویک سوی آن”صلح” بود؛ رأس پایین لوزی سقوط جمهوری اسلامی بـود کـه رجـوی ادعـامی کرد «جمهوری اسلامی از هر ضلع )جنگ یا صلح)پایین بیاید به فروپاشی و براندازی منتهی خواهد شد.«هنگام ترسیم این تابلو، رجوی می گوید:”ایران و عراق در شرایط نه جنگ و نه صلح اند. ما باید کاری کنیم که اینها به سمت جنگ بروند. جنگ دوم اجتناب ناپذیر است ولی فقط ما باید زمان آن را جلو بکشیم.”
رد راستای همین تحلیل در سه بعد کار را شروع کرد: با استخبارات عراق، با ارتش عراق ، با دولتمردان عراق.
این شیوه موفق بود تا زمانی که عراقی ها گفتگو با ما را شروع کردند و سازمان به بن بست رسید. در همان زمان هم در تلاش بودند که ما را در عملیات مرزی درگیر کنند. به رغم همه کارشکنی ها و مانورها، روند صلح بین ایران و عراق تقویت شد و شعار”صـلح در مقابل جنگ” از رجوی گرفته شد.
یک شعار دیگر مانده بود و آن”آزادی در مقابل اختناق” بود. در جریان انتخابات دوم خرداد،می دید که همه حرف هایی که می خواست بزند، در جامعه شیوع دارد و رئیس جمهور منتخب خیلی داغتر از اپوزیسیون درباره”آزادی” سخن می گوید. در اینجا بود که گفت:”وظیفه من این است که این نقاب را از صورت خاتمی بردارم.”
از طرف دیگر سازمان و به خصوص رجوی روی پتانسیل نسل دوم حساب باز کرده بودند. درواقع، رجوی روی جوان هایی که انقلاب وجریان های دهه 60 را مستقیماً تجربه نکرده بودند ولوح صاف بودند، حساب می کرد. حال می دید که نسل دوم انقلاب هم با رئیس جمهور چفت شده است! این واقعیت و فضای به وجود آمده جدید، خیلی برای سازمان و رجوی گران تمام شد.رجوی در یک نشست صریحاً می گوید:”باید مملکت را به هم بریزیم و نسل دوم را خودمان بگیریم؛ باید نقاب را از صورت خاتمی بردارم و اثبات کـنم کـه ایـن فـیگورهای دمکـرات منشانه ای که خاتمی می گیرد، همه اش شعر است.”
بر همین اساس است که با همه خسارات سنگینی که به سازمان تحمیل می شود،ناچار دست به ریسک صدور خشونت می زند تا جامعه را به خشونت بکشاند. او بمب منفجر می کند و خمپاره می اندازد تا نیروهای نظام را به واکنش خشونت بار و پلیسی کردن کشور وادار نماید و شعار”آزادی” را از آنها بگیرد.واقعیت این است که بستر وجودی مجاهدین خلق، انسداد سیاسی و شرایـط بسـته پـلیسی است.سازمان نمی تواند بدون اتکا به سلاح و خشونت به زندگی خود ادامه دهد. رشد و حیات سازمان مجاهدین خلق تنها در فضای بسته، غیرشفاف و خفقان آلود ممکن خواهد بود.
شرایط جدید پس از دوم خـرداد، چنان که پیشتر گفته شد، اپوزیسیون را به رویکرد مسالمت و رفرم راند؛ لیکن برای مجاهدین خلق خارج شدن از مدار مبارزه قهرآمیز و جنگ مسلحانه”آزادی بخش” به معنی مرگ و نیستی بود. رجوی، که جزقدرت طلبی و تمامیت خواهی، انگیزه دیگری نداشت، راه گریز از وضعیت جدید در ایران را دست یازیدن به اقدامات تروریستی تشخیص داد تا فضای موجود کشور را خشونت آمیز کرده مسئولان را به اقدامات متقابل وادارد. واکنش خشونت بار نظام، دو گزینه را پیش روی می آورد:
1 ـ جنگ و گریز بین معدود نیروهای سازمان یا آشوب طلبان و نیروهای نظامی و انتظامی که نهایتاً کنترل شدید امنیتی و فضای بسته پلیسی را به همراه داشت. در چنین صورتی، شعارهای آقای خاتمی و وعده ایجاد جامعه مدنی و برقراری آزادی رنگ می باخت و نظام بـه هـر دو بـحران مشروعیت و مشارکت دچار می شد.

1-صلح در مقابل جنگ؛2ـ آزادی در مقابل اختناق.
زمانی که ایران قطعنامه 598 را پذیرفت و ما به سمت صلح رفتیم، این شعار از رجوی گرفته شد. از این رو پیوسته تلاش می کرد که جنگی دیگر را بین ایران و عراق دامن بزند. او یک لوزی ترسیم کرده بود که در رأس بالای آن جمهوری اسلامی قرار داشت و یک سوی آن »جنگ» ویک سوی آن”صلح” بود؛ رأس پایین لوزی سقوط جمهوری اسلامی بـود کـه رجـوی ادعـامی کرد «جمهوری اسلامی از هر ضلع )جنگ یا صلح)پایین بیاید به فروپاشی و براندازی منتهی خواهد شد.«هنگام ترسیم این تابلو، رجوی می گوید:”ایران و عراق در شرایط نه جنگ و نه صلح اند. ما باید کاری کنیم که اینها به سمت جنگ بروند. جنگ دوم اجتناب ناپذیر است ولی فقط ما باید زمان آن را جلو بکشیم.”
رد راستای همین تحلیل در سه بعد کار را شروع کرد: با استخبارات عراق، با ارتش عراق ، با دولتمردان عراق.
این شیوه موفق بود تا زمانی که عراقی ها گفتگو با ما را شروع کردند و سازمان به بن بست رسید. در همان زمان هم در تلاش بودند که ما را در عملیات مرزی درگیر کنند. به رغم همه کارشکنی ها و مانورها، روند صلح بین ایران و عراق تقویت شد و شعار”صـلح در مقابل جنگ” از رجوی گرفته شد.
یک شعار دیگر مانده بود و آن”آزادی در مقابل اختناق” بود. در جریان انتخابات دوم خرداد،می دید که همه حرف هایی که می خواست بزند، در جامعه شیوع دارد و رئیس جمهور منتخب خیلی داغتر از اپوزیسیون درباره”آزادی” سخن می گوید. در اینجا بود که گفت:”وظیفه من این است که این نقاب را از صورت خاتمی بردارم.”
از طرف دیگر سازمان و به خصوص رجوی روی پتانسیل نسل دوم حساب باز کرده بودند. درواقع، رجوی روی جوان هایی که انقلاب وجریان های دهه 60 را مستقیماً تجربه نکرده بودند ولوح صاف بودند، حساب می کرد. حال می دید که نسل دوم انقلاب هم با رئیس جمهور چفت شده است! این واقعیت و فضای به وجود آمده جدید، خیلی برای سازمان و رجوی گران تمام شد.رجوی در یک نشست صریحاً می گوید:”باید مملکت را به هم بریزیم و نسل دوم را خودمان بگیریم؛ باید نقاب را از صورت خاتمی بردارم و اثبات کـنم کـه ایـن فـیگورهای دمکـرات منشانه ای که خاتمی می گیرد، همه اش شعر است.”
بر همین اساس است که با همه خسارات سنگینی که به سازمان تحمیل می شود،ناچار دست به ریسک صدور خشونت می زند تا جامعه را به خشونت بکشاند. او بمب منفجر می کند و خمپاره می اندازد تا نیروهای نظام را به واکنش خشونت بار و پلیسی کردن کشور وادار نماید و شعار”آزادی” را از آنها بگیرد.واقعیت این است که بستر وجودی مجاهدین خلق، انسداد سیاسی و شرایـط بسـته پـلیسی است.سازمان نمی تواند بدون اتکا به سلاح و خشونت به زندگی خود ادامه دهد. رشد و حیات سازمان مجاهدین خلق تنها در فضای بسته، غیرشفاف و خفقان آلود ممکن خواهد بود.
شرایط جدید پس از دوم خـرداد، چنان که پیشتر گفته شد، اپوزیسیون را به رویکرد مسالمت و رفرم راند؛ لیکن برای مجاهدین خلق خارج شدن از مدار مبارزه قهرآمیز و جنگ مسلحانه”آزادی بخش” به معنی مرگ و نیستی بود. رجوی، که جزقدرت طلبی و تمامیت خواهی، انگیزه دیگری نداشت، راه گریز از وضعیت جدید در ایران را دست یازیدن به اقدامات تروریستی تشخیص داد تا فضای موجود کشور را خشونت آمیز کرده مسئولان را به اقدامات متقابل وادارد. واکنش خشونت بار نظام، دو گزینه را پیش روی می آورد:
1 ـ جنگ و گریز بین معدود نیروهای سازمان یا آشوب طلبان و نیروهای نظامی و انتظامی که نهایتاً کنترل شدید امنیتی و فضای بسته پلیسی را به همراه داشت. در چنین صورتی، شعارهای آقای خاتمی و وعده ایجاد جامعه مدنی و برقراری آزادی رنگ می باخت و نظام بـه هـر دو بـحران مشروعیت و مشارکت دچار می شد.

  1. واکنش عجولانه نیروهای مسلح و مسئولان جمهوری اسلامی در حمله به قرارگاه های سازمان درعراق که طبق تحلیل آنها همراه با هجوم به مرزها و ایجاد برخورد و درگیری بین نیروهای ایرانی و عراقی بود و نهایتاً آتش جنگی دوباره میان دو کشور زبانه می کشید.به دنبال آن شکست ها و بر اساس این تحلیل ها، سازمان از روز 12 خرداد ماه 1377 دست به سلسله عملیاتی زد که در عین تنوع و پراکندگی در اهداف حملات و نیز معروفیت چهره هایی که ترور شدند، نه تأثیری بر جامعه و شرایط عمومی کشور گذاشت و نه توانست وضعیت نامساعد و بحرانی سازمان را بهبودبخشد.

فاز جدید تخریب و ترور
روز سه شنبه 12 خردادماه ،1377 یعنی ده روز پس از سالگرد دوم خرداد 76 سازمان یک سری عملیات تخریبی جدید را از طریق بمب گذاری و خمپاره اندازی در سه نقطه تهران با عـنوان »سـرآغـازمقاومت مسلحانه انقلابی
.صورت داد که عبارت بودند از1ـ انفجار بمبی در راهرو ورودی دادگاه انقلاب اسلامی واقع در خیابان دکتر شریعتی، چـهارراه شـهیدقدوسی، در ساعت 2 بعد از ظهر. بمب در یک کیف دستی جای گرفته بود و انفجار آن باعث کشته شدن.. سه نفر و زخمی شدن چندین نفر گردید. دو تن از کشته شدگان کودک بودند.
سازمان مدعی شد که ده ها تن از بازپرسان و قضات دادگاه انقلاب کشته و زخمی شده اند و ساختمان دادگاه به کـلی ویـران شـده.
اینان اقدام به این عمل تخریبی را«حق مسلم و مشروع« خود عنوان نمودند.
و ضمناً مدعی شدند که در جریان بمب گذاری مزبور، هیچ غیرنظامی کشته یا زخمی نشده و مردم از این اقدام”استقبال زیادی” به عمل آوردند
2 شلیک دو خمپاره به مقربعد از ظهر. این انفجارها تلفاتی نداشت و خسارات آن نیز اندک بود. عاملین با یک شتابزدگی آشکـار،…سازمان در اطلاعیه خود مدعی شد2دستگاه خمپاره انداز و چند گلوله خمپاره را به جا گذاشتند و گریختند. که »چندین مجموعه بزرگ ساختمانی از دوایر مختلف فرماندهی» مورد اصابت قرار گرفت و »شمار قابل توجهی از پاسداران« از پای درآمدند این ادعا از طرف هیچ منبع رسمی تایید نشد.
3 ـ شلیک سه خمپاره به ساختمان »خلیج« در چهارراه پاسداران ـ در فاصله چند صد متری مهمات سازی صنایع دفاع، در ساعت 9:30 بعد از ظهر. خمپاره ها به مکان غیرمؤثر و نسبتاً متروکه ای اصابت کرد و خود مدعی شد که »انبار هیچ تلفاتی نداشت این.ادعا نیز مورد تأیید هیچ یک از منابع خبری قرار نگرفت.
برگرفته از کتاب از پیدایی تا فرجام

مطلبی در همین زمینه

خروج از نسخه موبایل