فهمیه اروانی کیست؟

آشنایی با سوابق ننگین مسئولین مجاهدین و سرکوب وحشیانه زنان

فهیمه اروانی از مسئولین درجه یک سازمان است که سابقه فاز سیاسی و مبارزه در زمان شاه ندارد. وی در آلمان با سازمان آشنا و جذب تشکیلات شد. با یک هوادار در سازمان ازدواج کرد. از همسرش یک پسر دارد که نزد پدرش است و به سازمان نیامد. زمانی که تصمیم آمدن به عراق گرفت همسرش مخالفت نمود و طلاق گرفت و در عین حال از سازمان جدا شد. طلاق او همزمان با جلسات نشست انقلاب در سال ۶۸ بود. اروانی به علت طرفداری های مستمر و بی حد و حصری که از مسعود و مریم رجوی می کرد او را بیش از اندازه لانسه کردند و به خاطر طلاقش، این کار او را تقدیس و تمجید می کردند و در آن پروسه او را به عنوان برترین زن انقلاب کرده ی بعد از مریم رجوی معرفی نمودند. پس از رفتن مریم رجوی به خارج کشور او را به عنوان مسئول ارشد خواهران شورای رهبری که در آن زمان ۲۴ نفر بودند معرفی کرده و سپس به عنوان مسئول اول در سال ۱۳۷۲ برگزیدند. پس از مدتی در جنگ و دعواهای درونی او را پایین کشیده و علی رغم اینکه ظاهرا مسئول اول بود، سوسن طالقانی همه کاره و مسئول یک در منطقه به حساب می آمد. سپس او را به خارج و نزد مریم رجوی به عنوان مسئول دفتر وی منتقل نمودند و سطحش پایین کشیده شد. چندین سال در مسئولیت های معمولی و در حد یک مسئول ستادی بود تا اینکه در چند سال اخیر مسئول قسمت پذیرش تشکیلات شد و سپس از سال ۲۰۰۳ تاکنون مسئول شاخه تبلیغات است. در آن زمان او به عنوان یکی از مسئولین بالا در تمامی ملاقات های مهم سازمان شرکت می کرد.

وی در زمینه تبلیغات و پخش برنامه های سیمای آزادی همواره طرف حساب رجوی بود. و یک کار جوان گرایی در تبلیغات سازمان و البته بر خلاف رویه معمول صورت داد و بسیاری از دختران و پسران جوانی که چهره های زیبا داشتند را به کار می گرفت. هم چنین مسئولیت برنامه های هنری سازمان، ارکسترهای بزرگ و… همه بر عهده او بود. به دلیل وضعیت خانوادگی و اجتماعی اش مقید به اداب و رسوم مذهبی و… نیست ولی در ظاهر، خودش را یکی از معتقدین به مریم و آرمان سازمان نشان می دهد و در کلیه جلسات و نشست هایی که سازمان بخواهد روند آن را تراژیک و تاثیر گذاری بکند او را صدا می کنند که صحبت کرده و گریه کند، چرا که تبحر خاصی در سخنرانی و گریه کردن دارد.

او از زمانی که در سازمان مسئولیت گرفت، در هر قسمت که حضور داشت تعدادی از نفرات به عنوان خدم و حشم او کار می کردند و مانند یک شاهزاده در محل کارش ریاست می کرد. از زمانی که مسئول پذیرش سازمان به عنوان قرارگاه ۲۰ بود، حدود شانزده نفر در سیستم دفتری و اداری مشغول خدمت به او بودند و هنگامی هم که جابجا شد و به ستاد تبلیغات رفت اکثر این نفرات را مثل برده ها با خود برد. شش الی هفت زن کارهای خدماتی، دفتری و آشپزی او را انجام می دادند.یک راننده مخصوص، دو نفر اسکورت، یک مترجم، دو سه نفر مسئول امور تعمیرات و تاسیسات و یک نفر باغبان از مردان داشت. هزینه مالی بخش وی قابل مقایسه با سایر بخش ها نبود و هر آنچه درخواست می کرد به حساب وی به طور ویژه واریز می شد. در امور تشکیلات برخلاف رویه سازمان زیر بار مسئولش نمی رفت و بیشتر خط کاری اش را خودش پیش می برد و نظراتش را تحمیل می کرد. خانواده پولدار او در خارج کشور یکی از اسپانسرها و رد گم کننده ها امور مالی سازمان بودند و به همین دلیل در موارد زیادی سازمان به او باج می داد. در حالی که پاسپورت های همه ی اعضا را سازمان به عمد می سوزاند و تمدید نمی کرد، پاسپورت او همه ساله تمدید و به روز می شد.

اروانی در نشست خوف انگیزی که ابتدا از رده های بالاتر شورای رهبری شروع می شد و بعضا در ۲۴ ساعت حدود ۲۰ ساعت مجبور به شرکت در آن بودیم، طی یکی الی دو ماه روزهای بسیار سخت و وحشتناکی را برایمان ایجاد کرد.
در این نشست هر کس که سوژه می شد فقط با صدا کردن اسمش، فهیمه اروانی حتی مهلت صحبت و دفاعی به او که نمی داد هیچ، بلافاصله با بارانی از فحش و جیغ و داد جمع مواجه شده و سپس مورد ضرب و شتم فیزیکی قرار می گرفت. در این نشست ها فهیمه اروانی شخصا خودش ابتدا شروع به کتک زدن سوژه می نمود و پس از آن سایر هم پالگی هایش به فرد مورد نظر حمله می کردند.

گاه در این نشست ها صحنه های خنده داری هم به وجود می آمد. در چندین مورد نفراتی که مخالف بودند و در نشست ساکت می نشستند، به یک باره از طرف مسئول نشست مورد خطاب قرار گرفته و سوژه اصلی فراموش می شد، به طرف افراد ساکت حمله ور شده و از آن ها می خواستند که در جمع شرکت کرده و به کار فحش و کتک زدن سوژه روی بیاورند.
در صورتی که افراد مورد نظر از این کار امتناع می ورزیدند به جای سوژه، فحش و کتک نوش جان و به این صورت همه را به این کارهای بی رحمانه و اجباری وادار می کردند. در جلسات به خاطر اینکه بسیاری از از زنان شورای رهبری در رده های میانی هم سوژه می شدند. زنان شورای رهبری رده های پایین تر از این فرصت استفاده کرده و تصفیه حساب های شخصی خود را هم با آنان انجام می دادند. چند تن از زنان بی رحم تشکیلات مانند محبوبه لشکری و ماندانا بیدرنگ در این جلسات توسط افراد تحت مسئولیتشان که دل پری از آن ها داشتند هم مورد هجوم قرار گرفته و سیلی های محکمی نوش جان می کردند. روزهای طوفانی، دردناک و مضحکی بود و بقول معروف سگ صاحبش را نمی شناخت.

زینب ذبیحی معاون فرماندهی مرکز ششم که یکی از اعضای زیر دستش را به نام جواد فیروزمند از قرارگاهش فرار کرده بود، برای صرف کتک و سیلی و نوش جان کردن فحش و ناسزا و الفاظ رکیک با سفارش و اسکورت ویژه از قرارگاه موزرمی به قرارگاه بدیع زادگان به سرعت منتقل شد، تا با او تصفیه حساب شده و دق دلی فرار فیروزمند را از او در بیاورند. مواردی که مردان تشکیلات اعلام جدایی نموده و یا فرار می کردند از زنان مسئول قسمت نسق می کشیدند و بسیاری از تهمت ها و فحش ها و حرف هایی ناروا نثار آنان می کردند، که فرد مورد نظر مرگ را به زندگی ترجیح می داد. از جمله اتهامات رایج این بود که می گفتند تو باعث شدی وضعیت آن برادر فلانی خراب شود و به فکر زن و زندگی بیفتد و یک سریال از این فحش ها و تهمت ها به وی منتسب و سرانجام هم او را چند مدار تشکیلاتی پایین می آوردند و این گونه می خواستند به بقیه هم درس بدهند که تنها رفتار موجه با برادران این است که سخت بگیرید، فحش بدهید و به آن ها رحم نکنید. چون آن ها انقلاب درست و حسابی نکرده اند و مسئله طلاق برایشان حل نشده است و در هر دوره ای، با یک ملایمت و عدم سختگیری فیلشان یاد هندوستان خواهد کرد و از سازمان و تشکیلات منزجر می شوند و این گونه علت اصلی اعلام جدایی ها و ریزش را پنهان می کردند.

فشار روانی این جلسات آنقدر زیاد بود که چندین نفر از جمله خود من بیمار شده و روانه امداد پزشکی شدیم. در این روزها به علت فشار روحی زیادی که روی من بود و شوک زده شده بودم، با ناراحتی قلبی ای که پیدا کردم بستری شده و توان شرکت در جلسات را نداشتم. البته هنگام بیماری و مراجعه به دکتر فاضل؛ عباس شاکری دکتر معلوم الحال قرارگاه که همه بیماری افراد را تشکیلاتی و دروغ می پنداشت؛ به من گفت که هیچ مشکلی ندارم و فقط ماهیچه های قلبم کمی دچار اسپاسم شده و دارویی هم به من نداد. با این حال حداقل از درد و ناراحتی توان شرکت در جلسات را نداشتم و در بستر بیماری افتادم. یک روز نگذشته بود که مسئول قسمت ما، هم ستادی هایم را به سراغم فرستاده و مرا با آن وضعیت زاری که داشتم کشان کشان برای ادامه جلسات بردند. در لا به لای جلسات بزرگ، آن روزها به طور مستمر جلسات کوچک تری متشکل از افراد هر ستاد و مرکز تشکیل می شد که خلاصه همه افراد یک بار سوژه شده و بی نصیب این زد و خوردها نمی ماندند! ظاهرا آن روز قرار بود که من را سوژه کرده و به همین دلیل از بستر بیماری مرا با خود به جلسه بردند. پس از ورودم به جلسه از من خواسته شد که گزارش هایم را بخوانم، هنوز یک صفحه از آن را نخوانده بودم که با داد و بیداد مسئول نشست و رگباری از فحش های آبدار و ناسزای دوستانم! و توسری آن ها مواجه شدم. گناهان من شامل این موارد بود: چرا سر و وضعی آراسته دارم، کفشم پاشنه ۴ سانتی داشت، در هنگام کار آشپزخانه آستینم را بالا زده ام، چرا برای اتمام کار نقشه ها از برادران تحت امر گرفته ام، چرا هنگامی که یکی از برادران درخواست یک دیسکت کرده بود در سالن غذاخوری و جلوی همه از داخل جیب لباسم یک دیسکت به وی داده ام و… اما اصلی ترین اتهام من این بود که چرا در جلسات دیگ فهیمه ساکت و در زد و خورد نفرات و فحش دادن همراهی نمی کنم، هنگامی که نفرات یکی یکی به من حمله می کردند حالم خوب نبود و بی حال روی صندلی افتاده بودم. یکی از خواهران به نام سارا باقرزاده مرا از صندلی بلند کرده و یک سیلی به من زد که حالم بد شده و غش کرده، روی صندلی افتادم. بعد خواهر دیگری به نام مهری علیقلی با داد بیداد مرا بلند کرده، روبروی من ایستاد و گفت مریم اینجا دیگر خودت را به موش مردگی نزن بلند شو بایست و من در حالی که توان ایستادن نداشتم و به زحمت بلند شده و ایستادم، وی گفت خوب از همین حالا باید یاد بگیری که تو هم بزنی یا الله یک کشیده به من بزن! من هم برای اینکه کار تمام شده و راحت شوم دستم را بالا برده و یک کشیده به او زدم و دوباره روی صندلی افتادم. پس از آن که دیدند ادامه نشست با من به مضحکه تبدیل شده به طور موقت جلسه را تعطیل کردند.

سال ۱۳۸۰ این چنین با زهر چشم گرفتن از زنان و مردان ادامه داشت. این سال ها عراق کانون بحران و توجهات بین المللی و تحت تحریم بود، نشانه ها حاکی از تشدید بحران و چه بسا جنگی دیگر داشت. بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و آماده سازی های جنگ آمریکا علیه افغانستان ، رجوی که در نشست عمومی از حملات ۱۱ سپتامبر توسط القاعده حمایت کرد و اعلام جشن کرده بود، این بار نوید داد که با اوج گیری بحران آمریکا و افغانستان، دیگر عراق از کانون خارج شده و با توجه به اعلام جنگ جهانی بوش علیه تروریسم، پس از افغانستان نوبت به حمله آمریکا به رژیم ایران خواهد رسید. رجوی همین”نوید” را به مقامات عراقی هم داد. البته مقامات عراقی این تحلیل سازمان را قبول نداشتند و معتقد بودند که بعد از افغانستان، در هرحال آمریکا به عراق تهاجم خواهد کرد و چنین هم شد.
مریم سنجابی عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین

خروج از نسخه موبایل