۳۰ خرداد ۶۰ آغاز راه بی سرانجام فرقه رجوی

شروع نبرد مسلحانه و ورود به فاز نظامی آرزویی که همیشه سازمان در تحلیل های درون گروهی و در مقایسه با سایر گروه های سیاسی از تاخیر در انجام آن رنج می کشید اما بظاهر خود را مدافع انقلاب و روشهای ضد امپریالیستی انقلاب اعلام می کرد و چاره ای هم جز تمسک به این شیوه نداشت! زیرا رجوی نیک می دانست نبرد مسلحانه چه پیامدهای فاجعه باری برای او در پی دارد و می تواند دودمانش را با خاک یکسان کند!! به همین دلیل وقتی وارد فاز مبارزه مسلحانه شدند قصد داشتند ماجرا کش دار و طولانی نشود و در همان روز نخست فیصله یابد. حرکت به سمت محل استقرار آیت الله خمینی و تصرف صدا و سیما در این راستا بسیار کودکانه طراحی شده بود. تمام سناریوی رجوی این بود که می خواست تظاهرات سی خرداد به هر نحو ممکن به خشونت کشیده شود لذا تا توانست نیروها را مجهز به انواع آلات قتاله نمود.
این روز بواقع آخرین مرحله برای هر دو طرف بود. سی خرداد روز زور آزمایی دو جریان بود که هر دو خود را برحق می دانستند، به همین دلیل از قبل رجوی خودش را برای چنین روزی آماده کرده بود. او روی تمام دارایی های خود در طول ۴ سال حساب ویژه باز کرده بود. اسلحه های غارت شده پادگانها، منابع مالی و نفوذی های خود در ارتش و سپاه و مراکز حساس بخت رجوی را برای اخذ نتیجه بیشتر میکرد.
این روز تلخ با همه نکبت باری اش به یکی از وقایع تاسف بار انقلاب ۵۷ تبدیل و منجر به جدا شدن بخشی از فرزندان انقلاب که فریب رجوی را خورده بودند از بدنه انقلاب شد آنها عموماً افرادی تحصیل کرده و باسواد کشور بودند.
اما تمام محاسبات رجوی بهم ریخت و سی خرداد تبدیل به کابوس مادام العمر رجوی و جریان انحرافی او گشت. ۳۰ خرداد به آغاز یک دوره جدید در پروسه خیانت بار بی پایان مجاهدین تبدیل شد.
از فردای آن روز سازمان طی اعلامیه ای رسماً پایان فعالیت فاز سیاسی و شروع فعالیت فاز نظامی خود را رسماً اعلام نمود.
“فاز نظامی” یعنی”خون و خون ریزی”! ولی کمتر نیرویی می دانست که سازمان کوچکترین برنامه ای برای ورود به این فاز را تدارک ندیده است چون همه برنامه های رجوی برای روز ۳۰ خرداد مقطعی بود و او اهل مماشات و کنار کشی نبود. فنای همه وابسته به بقای یک نفر بیمار روانی بود. او فقط می بایست زنده بماند چون او در سال ۵۲ تعهد داده بود به آرمانهای نظام سلطه وفادار بماند و هیچ وقت کنار نکشد! او ذخیره پنهان امپریالیسم امریکا بود برای تسلط مجدد بر کشور دیرپای ایران! و بیچاره نیروهای وفادار که منتظر بودند توسط سر تیم ها خط و برنامه جدید مبارزه و رزم شهری را با امکانات کافی دریافت کنند.
اما چنین اتفاقی هرگز نیفتاد و اکثر چریک های پاره وقت، اکنون ناگهانی تمام وقت شده بودند و در حالی که در خانه های پدری نشسته بودند به جرم شرکت در “فاز نظامی” سازمان دستگیر شدند.
بعد از ۳۰ خرداد دفتر حزب جمهوری اسلامی درهفت تیر منفجر و آیت الله بهشتی و بسیاری دیگر به شهادت رسیدند. و یک ماه بعد رجایی و باهنر رئیس جمهور و نخست وزیر کشور در انفجاری شهید شدند. به دنبال آن رجوی مدعی شد که حکومت طی سه الی شش ماه سرنگون خواهد شد.
میلیشیای مسلح هر روز و در شهری تظاهراتی دیگر بر پا می کرد.
عملیات”پاسدار کشی” یا خط”هفت هفتم” (یعنی هفت عملیات کوچک در یک هفته رژیم را ساقط می کند) انقلاب ایدئولوژیک، طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی ، برکناری علی زرکش از فرماندهی داخل کشور و به دنبال آن فروکش کردن عملیات داخل، انتقال مرکز سازمان به عراق، عقب نشینی نیروهای عراقی در جنگ با ایران، آتش بس در جنگ، عملیات فروغ جاویدان و تا سرنگونی صدام و خلع سلاح سازمان توسط امریکا و ………
و امروز فرقه رجوی مدعی است که”مبارزه مسلحانه” را سال ها قبل به کناری گذاشته است.
نمی توان از سی خرداد شصت صحبت کرد ولی به تاثیرات آن نظری نداشت. سی هفت سال پس از اعلام”آغاز مبارزه مسلحانه” باید بالاخره دستاوردهای خیانت بار آنرا روشن نمود که اکنون سازمان در کجا ایستاده است.
امروز تمام دنیا دریافته اند که فرقه ها مخربند. آنها در مسیر زیست نامیمون خود گریزی جز خیانت به خلق خود را ندارند و ناچار خواهند بود ماسک خود را برداشته و لخت وعور به زیست انگل وار خود در پرتو دریوزگی هایشان ادامه دهند. اکنون به عینه تجارب حاصل از شکست های یک نسل سوخته توسط امثال رجوی ها برای ملت ایران مشخص شده است نسلی که در آینده راه روشن خود را هرگز تیره و تار نخواهند کرد.

خروج از نسخه موبایل