از ادعا تا واقعیت مناسبات رجوی

از آنجائی که درون فرقه رجوی جا و ظرفیت هیچ حرف و نقطه نظر مخالفی با رهبری فرقه وجود ندارد و اگر کسی اظهار نظر مخالفی کند وی را خفه می کنند. این کار به منزله از بین بردن رادیکالیزم تشکیلاتی برای همه نیروها جا افتاده بود. حرف اول و آخر را باید رجوی بزند و اگر نیرویی در تناقض بین واقعیت و حرفهای رجوی گرفتار شود و حرفی بزند باید در قدم اول برای بدست آوردن رضایت رجوی و سایر گماشتگان وی انواع و اقسام تحقیر را به خودش بخرد و بعد باید مسئله کم ظرفیتی و نداشتن مایه انقلابی و گیر کردن در زن و زندگی و ته خط هم مسئله جنسی را بیان نموده و به غلط کردم گویی بیفتد.
این اقدام تازه شروع کار می باشد و در قدمهای بعدی در نشست ها هر روز باید خودش را کم ظرفیت و نداشتن مایه انقلابی و … برای خود ردیف کند و باید در این رابطه هم فاکت های مختلف را سر هم نموده و به خورد مسئولین بدهد. البته این کار تا مدتها ادامه دارد و اگر روزی باز دچار لغزش شود باز مسائل گذشته دوباره سر برآورده و باید به همه گذشته خود پاسخگو باشد.
موارد زیادی بود که افراد سر موضع خود ایستاده و در نهایت مشخص نشد چه بلایی بر سرشان آورده شده و هر موقع هم سئوال می شد عنوان می کردند که به ماموریت رفته است و نباید در این باره سئوال نمود. این واقعیتی بود که در درون مناسبات رجوی وجود داشت یعنی اینکه هر کسی می توانست فرد دیگری را مورد اتهام قرار دهد تا خودش در امان باشد.
البته در همه موارد این افراد بودند که باید پاسخگو می بودند و رجوی به کسی جوابگو نبود چرا که با تحلیل های آبکی خود در مورد سرنگونی همه را سر کار گذاشته بود و هیچ وقت کسی جرات سئوال کردن در مورد چرا تاکنون حکومت ایران سرنگون نشده را نداشت! چون وی خودش را در جایگاهی قرار داده بود که امکان دسترسی و یا انتقاد از وی وجود نداشت.
همیشه رجوی رهبری انقلاب ایران را مورد انتقاد قرار می داد که وی پشت سر نیروها حرکت کرده است ولی کسی نبود از وی سئوال کند که چرا وی وارد سی خرداد و جنگ مسلحانه شده است ؟ چرا وی بعد از یک ماه فرار را بر ماندن در ایران ترجیح داده است ؟ مگر همیشه مدعی نمی شد که وی جلودار همه نیروها خواهد بود پس چه شد که همیشه در سرفصل های خطرناک وی اولین نفری بود که فرار نموده تا جانش را در ببرد.
مگر رجوی مدعی نمی شد برای مقابله و جنگ با عراق متجاوز باید به جبهه های جنگ رفت پس چه شد که بعد از مدتی نیروهای سازمان در کنار ارتش صدام به جنگ با نیروهای ایرانی پرداخت ؟
در جنگ اول خلیج در سال 1370 وقتی نیروهای سازمان زیر بمباران قرار داشتند در امن ترین پایگاههای زیر زمینی صدام جا خشک کرده و شعار سرنگونی و دفاع از عراق و صدام می دادید ؟ مگر بعد از جنگ دوم آمریکا علیه عراق عنوان نکرده بودی که من در کنار نیروهای خود خواهم بود ولی چه شد که نه تنها دستور عقب نشینی دادید بلکه رجوی به سوراخی خزیده و زنش یعنی مریم قجر را به فرانسه فرستاد تا مبادا در حمله نیروهای آمریکایی آسیبی ببیند.
پس آن شعار حرکت عاشورایی گونه در حمله دوم آمریکا به عراق چه شد ؟ آیا فقط باید نیروهای از کار افتاده فرقه باید قیمت ندانم کاری رجوی را بپردازنند ؟ مگر همیشه مدعی نبودی که در کنار نیروهای خود در جنگ هستی پس چه شد که دیگر خبری از تو جنایت کار نیست ؟
وقتی صدام سرنگون شد، می شد خیلی راحت عراق را ترک نمود و به اروپا و به کار سیاسی پرداخت ولی با لج بازی رجوی باز هم در عراق ماندگار شد و تعداد دیگری از نفرات جانشان را بیهوده در راه رجوی جنایت کار از دست دادند.
باید به رجوی گفت که شرمت باد که خودش را به اصطلاح پیشتاز می داند ولی چیزی که ما شاهدش بودیم همیشه رجوی آخرین نفری بود که حرکت می کرد تا مبادا گزندی به وی و زن سومش برسد و طی سالیان خیانت و مزدوری و جاسوسی دیگر به مانند فرد مرده ای تبدیل شده که سعی می کند با حرکات میمون وار نزد اربابان غربی و منطقه ای خودی نشان دهد و عنوان کند که میمون دست آموزی است و آماده است هر کاری را انجام دهد.
این است واقعیتی که در درون مناسبات شاهدش بودم فاصله ادعا تا واقعیت به اندازه زمین تا آسمان است و تمام حرفهای رجوی هیچ کدامش درست نبوده و دروغ محض می باشد و بدا به حال نیروهایی که هنوز در خواب خرگوشی رجوی بسر می برنند و اکنون باور دارم که رجوی ها فقط به فکر گرفتن جان باقی مانده افرادش در آلبانی است.
علی اصغر باباپور

خروج از نسخه موبایل