فارغ التحصیل دانشگاه مجاهدین بودیم

وقتی یک جداشده از فرقه رجوی به دنیای آزاد و دو دوتا چهارتای زندگی قدم می گذارد تازه وارد این فضا می شود که از خود بپرسد چه بلد است وچه می داند تا از آن برای امرار معاش وگذران زندگی بهره ببرد.
واقعیت زندگی کردن تجربه، تخصص وجوانی لازم است تا لقمه نانی به دست آوری. وگرنه آدم برای مینیمم های خود آن هم درسن بالا گرفتار می شود که همه اینها را رجوی از آدم ها گرفته است.
اما آنچه یک فارغ التحصیل از فرقه مجاهدین بعد از بیش ازچند دهه با خود می آورد چیست ؟
من نوعی به محض خروج وقتی با واقعیت زندگی کردن در دنیای آزاد روبرو شدم از خود سئوال کردم من چه بلدم برای نان درآوردن ؟
آنچه که بطورمشترک و انکارناپذیرهرجداشده ای از فرقه رجوی درجواب این سئوال ازخود، به آن پاسخ می دهد این هاست که نمی دانم به درد نان درآوردن می خورد یا نه ؟
سئوال: من چه بلدم ؟
جواب : ابتدابه هیچ می رسیم …بعد از یک مقطع وپروسه مات ومبهوت ماندن واحساس تهی بودن با برگشتی عمیق به سالیان عمرتلف شده به چیزهای پوچی به شرح زیر رسیدیم :
*آموزش نظامی پوشال – به دلیل بی اعتقاد بودن به آن اصلا تومغز نمی رفت.
*آموزش تشکیلاتی – به دلیل بی اعتقادبودن به آن اصلا تومغزنمی رفت.
*برنج پاک کنی تخصصی وآماتور – عدس وماش پاک کنی – پوست کندن پیاز وسیب زمینی با نظارت مسئول مستقیم.
*قطعه کردن مرغ وماهی.
*شستشوی گاز وکف آشپزخانه.

خروج از نسخه موبایل