خیانت رجوی به امید و اعتماد یک نسل – قسمت اول

به مناسبت سالگرد تراژدی عملیات دروغ جاویدان فرقه رجوی
در تاریخ 27 تیرماه 67 جمهوری اسلامی قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفت و بعد از 8 سال جنگی که با تجاوز رژیم عراق در شهریور 59 اغاز شده بود رسما پایان پذیرفت. مسعود رجوی که برخلاف تمامی تحلیل ها و پیش داوری هایش مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی توان و ظرفیت پذیرش صلح را ندارد و در نشست های رسمی در قرارگاه اشرف و با حضور اعضای این سازمان اعلام کرد: رژیم به ادامه جنگ برای سرکوب نیاز مبرم دارد وبدون جنگ یک روز هم دوام نمی اورد و صلح طناب دار رهبران جمهوری اسلامی است...
در واقع خود را برای یک جنگ طولانی مدت که درنهایت بدلیل حمایت مالی و نظامی اکثر کشورهای منطقه ای و اروپایی و امریکا با پیروزی عراق و شکست وسرنگونی جمهوری اسلامی، نتیجه خواهد داد، اماده کرده بود که سوار برتانک های صدام وحمایت نظامی و مالی ولجستیکی رژیم بعثی حاکمیت را درایران بدست بگیرد.
بعد از اعلام پذیرش اتش بس توسط ایران رجوی که بدجور اچمز شده بود با دست پاچگی به تمامی نیروهایش دراروپا فراخوان بازگشت به عراق را داد تا درعملیات نهایی که به هدف فتح تهران وایران بود، شرکت کنند. رجوی مغرورانه به همه ایرانیان ساکن در کشورهای اروپایی گفته بود هرکس وارد میدان نشود در فردای ایران جایی نخواهد داشت. بنابراین از 28 تیرماه اموزش های نظامی واماده سازی های عملیاتی ونصب دوشکا ودیگر سلاح های نیمه سنگین به روی خودروها آغاز شد. صدها نفر از هواداران که طی سالیان در خارج کشور زندگی می کردند توسط مسئولین دفاتر سازمان به عراق اعزام شدند. نکته قابل توجه درمورد این اعضای جدیدالورود این بود که آنها کوچک ترین آشنایی با سلاح وشرایط نظامی نداشتند و تحت فشار قرار گرفتند که درهمان روزهای باقی مانده قبل از عملیات اموزش کار با سلاح را فرابگیرند.

برای اماده سازی شرایط روحی و روانی و پذیرش اعزام به عراق درهنگام انتقال چنان برای هواداران ساده سازی کرده بودند که همه انها از روی سادگی بهمراه خود کوله هایی پراز سوغات بخصوص برای خردسالان فامیل خود اورده بودند. به انها حتی گفته بودند نیاز به تمدید پاسپورت ندارند. پاسپورت های انها در تهران توسط دولت جدید جمهوری دمکراتیک اسلامی ایران تمدید خواهد شد. صحنه های اموزش نظامی این هواداران وکلافه شدنشان درگرمای وحشتناک مردادماه عراق احساس ترحم تمامی اعضای قدیمی را بر می انگیخت.

درصحنه هایی کف دست انها بعداز تماس بالوله فلزی گداخته شده سلاح بعد از شلیک می سوخت وتاول میزد. انها کوچک ترین قانونمندی های کار باسلاح را نمی دانستند. اما دراین مدت کوتاه بشدت از طرف فرماندهان رجوی تحت فشار بودند تا سریعا اموزش کار باسلاح را بیاموزند. همزمان دردفتر روابط خارجی سازمان در بغداد موسوم به جلال زاده رفت وامد مسئولین و فرماندهان شروع شده بود.

مهدی ابریشم چی بعنوان مسئول روابط خارجی سازمان بهمراه عباس داوری مسئول روابط بغداد درجریان ملاقات های فشرده با مسئولین منطقه ای مخابرات عراق که مسئول انها فردی بنام محمدامین بود شرایط را برای هماهنگی ملاقات مسعود رجوی با صدام حسین اماده می کردند.

من در آن زمان یکی از مسئولین سازمان درروابط عمومی بغداد بودم وبنا به ضرورت کاری درجریان اخبار این ملاقات ها قرار می گرفتم ودرضمن خیلی از اخبار که توسط مسئولین به ما گفته نمی شد درضمن بحث های غیررسمی ودوستانه با افسران مخابرات عراقی دراختیارم قرار می گرفت. براساس گفته های افسران عراقی صدام بشدت مخالف ملاقات بارجوی بود وان دیدار را دران شرایط بسود خودش نمی دانست ونمی خواست مسئولین ایرانی را ناراضی کند. صدام حسین از طریق سپهبد حبوش مسئول بلند پایه مخابرات برای رجوی پیام فرستاده بود که اگر یک درصد احتمال پیروزی شما را دراین عملیات می دادم کوچک ترین مخالفتی نمی کردم ولی من میدانم شما توان مقابله با ارتش وسپاه را ندارید. ایران کشور بزرگی است وگستردگی مرزها به شما امکان موفقیت با این نیروی نظامی کم را نمیدهد بهتر است از این کار منصرف شوید.
ادامه دارد…
اکرامی

خروج از نسخه موبایل