چه حقوقی را برای اسیران اشرف 3 به رسمیت می شناسید ؟

آیا اساسا اسیران شما مسئولین تشکیلات رجوی، در اردوگاه مانز در آلبانی حق و حقوقی دارند ؟
اگر زندانیان شما درفرقه ، حقی دارند ، آن حقوق چیست ؟
چرا هر بار از حق و حقوق خودتان با نام مردم دم می زنید ، اما در مناسبات فرقه ای تان ، هیچ حق و حقوقی را برای اعضایتان ، قائل نیستید؟
مریم عضدانلو همسر سوم مسعود رجوی در پیام خود به کمدی خیابانی شان در سوئد گفته است :
” حق مردم ایران برای مقاومت به منظور سرنگونی رژیم و استقرار حاکمیت جمهور مردم باید به رسمیت شناخته شود”!
مردم در فرقه رجوی ، همان اسم مستعار رجوی ها است! شما مگر در این حدود 40 سال گذشته ، کم برای سرنگونی تلاش کردید ؟ در ایران حزب جمهوری را منفجر کردید ، رئیس جمهور و نخست وزیر را ترور کردید. چندین امام جمعه را ترور کردید. از ابتدای استقرار در عراق در حال جنگ با ایران ، چه چیزی کم داشتید؟ در چندین هزار متر از اراضی غصبی عراق، به تمامی سلاح های سبک ، نیمه سنگین و سنگین ، مجهز بودید. عملیات مرزی انجام دادید ، تیم های ترور و خمپاره زن به داخل فرستادید ، با زرهی و توپخانه ، عملیات بزرگ انجام دادید، در خارج در هر کشوری که خواستید تظاهرات انجام دادید و… هرکاری که می شد ، انجام دادید. اما قدمی پیشرفت و پیروزی نداشتید! چرا ؟
آیا برای خودتان هم، سئوال نشده که چرا نتوانستید سرنگون کنید؟!
چرا تا به امروز پیروز نشدید ؟
چه کاری را می توانستید انجام بدهید که ندادید؟
پس اشکال در حق و حقوق نیست! ایراد در امکانات نیست!
مسعود و مریم سمبل شعار نمی توان و نباید هستند.
با نگاهی به تاریخ مقاومت های حق طلبانه در جهان ، کدام جنبش امکانات شما را داشته است ؟ اپوزیسیون ها با حداقل امکانات والبته با تکیه به مردم وفقط مردم به پیروزی رسیدند. به قدرت رسیدند. مردم خود را آزاد کردند. اما در سازمان مجاهدین چرا اینگونه نشده است ؟ اشکال در کجاست ؟
اولین اشکال سازمان مجاهدین ، بی مایگی و فرومایگی شدید رهبران آن است. به شیر ولرم هم اگر مایه ماست نزنیم ، هرگز ماست نخواهد شد.
دومین و آخرین اشکال سازمان هم ، نبود پایگاه اجتماعی و تنفر شدید مردم ایران از این گروه و رهبران آن است.
پس نبود پایگاه اجتماعی و لایق نبودن رهبران آن ، رمز شکست سالیان این گروه است.
اما رهبران و مسئولان کودن و بی عقل این سازمان غیر مردمی ، هرگز به این جمع بندی کوتاه ، مختصر و واقعی نرسیدند. خودشان را به زمین و زمان می زنند اما هر بار در باتلاق حرکت می کنند و رفته رفته ، فرو می روند.
رهبری که بساط زندان و شکنجه و تیر و تبر را در مناسباتش ، مشروع و قانونی کرده ، هرگز نباید انتظار فدا و صداقت از نیروهایش را داشته باشد.
سازمانی که اعضای خانواده ی درجه یک خود را دشمن بنامد ، هرگز نباید انتظار داشتن پایگاه مردمی را داشته باشد.
معادلات را نباید هرگز پیچیده و گنگ کرد ، قضیه شکست های سالیان این سازمان تنزل یافته به یک فرقه ی دیکتاتور ، به همین ساد گی است و بس.
مسعود اگر خود را سالیان در جایگاه خداوندگار اشرف، قرار نمی داد ویک رهبر مردمی و تشکیلاتی بود ، هرگز در اشرف نه نیاز به مخفی گاه زیرزمینی داشت و نه حفاظت های بی شمار.
اولین بار که به سالن اجتماعات در اشرف برای نشست رهبری می رفتیم ، از گیت های بازرسی رد می شدیم ، بازرسی بدنی هم می شدیم و کنار دست مسئولمان باید می نشستیم ، دوربین های متعدد و دیوارهای شیشه ای ، ما را مانیتور می کردند. مسعود ومریم هم با تعداد زیادی محافظ مسلح وارد سالن شده و محافظان پر تعداد همیشه حائلی بودند بین مسعود و اعضایی که همه چیز خود را فدای مسعود کرده بودند!!! مسعود چرا از سایه خودش هم باید می ترسید ؟
ما که از تمامی موهبت های زندگی دست شسته بودیم و ماهها پروسه نویسی کرده و از زندان های انفرادی به قول آنها تقریبا پاک بیرون آمده بودیم ، چرا باید محرم نبوده و این دیوار بی اعتمادی بین ما و مسعود می بود ؟!
از همان ابتدا که با یک انتقاد، شش ماه به زندان انفرادی افتادم و مشت و لگد ها را در زندان شان دیدم ، ایمان پیدا کردم که این جنبش هرگز پیروز نخواهد شد. آن همه سال هم بالاجبار نگه داشته شده بودم و در اولین فرصت پیش آمده ، عطایشان را به لقایشان بخشیدم و جان بدر بردم.
پس امروز هم صحبت از حق و حقوق مردم ایران ، برای سران این فرقه جهنمی ، غلط زیادی است ، مردم ایران اگر ایراد و اشکالی در حکومت دیدند ، هر بار گفتند و بعد از این هم مطرح خواهند کرد.
دولت ها بهتر ازشما میدانند که باید برای رفع مشکلات مردم کمر همت ببندند.
فرید

خروج از نسخه موبایل