آقای فولادوند از کدام ایدئولوژی سخن می گوید!

بعد از اخراج نیروهای سازمان به کشور آلبانی و راه اندازی ترفند جدیدی از طرف مریم قجر به نام کانونهای شورشی اکنون همه قلم بدستان فرقه داد سخن به راه انداخته و در مورد مهم بودن آن حرف زده و مقاله می نویسند بدون اینکه به محتوای کار کانونهای شورشی بپردازند که آیا می توان با شعار نویسی و یا نشان دادن عکس سر کرده فرقه تروریستی رجوی در تلفن همراه حکومتی را سرنگون کرد؟ البته این اندیشه و تز همان بهتر که انتخاب شما و فرقه تروریستی رجوی باشد.
زندانی ابولقاسم فولادوند که اکنون به یکی از چهره های معروف سازمان مجاهدین تبدیل شده و هراز گاهی مقاله به اسم او در سایت های فرقه تروریستی رجوی درج می شود این بار با عنوان تابستان داغ فدا مطلبی درج نموده است. نویسنده مربوطه که در زندان حضور دارد و از مسائل بیرون آگاهی نداشته و فکر می کند که رجوی شعاری که در مورد برابری و آزادی داده مدینه فاضله برای وی می باشد این در حالی است که می توان فهمید که تمام تلاش وی کوبیدن آب در هاون است.
ابوالقاسم فولادوند در مقاله خود از ایدئولوژی انقلابی و به اصطلاح توحیدی و هم چنین با اتکا به رهبری آگاه و ذیصلاح …. که در جهت کسب آزادی از هیچگونه فدایی دریغ نورزیده حرف می زند!!!. ایکاش وی مدتی در مناسبات سازمان حضور می یافت تا متوجه می شد که تمام حرفهایی که در مورد رجوی می زند دروغی بیش نیست و بیشتر به فریبکاری شباهت دارد.
وی از کدام ایدئولوژی حرف می زند مگر قرار نبود جنگ اصلی و نهایی سازمان و خلق قهرمان نبرد با آمریکا باشد ؟ مگر به همین خاطر سرود نبرد با آمریکا ساخته نشد ؟ پس چی شده که اکنون مریم قجر در کنار بولتون و جولیانی و معدوم مک کین جنایتکار عکس یادگاری گرفته و برای آمدن شان در مراسم دست زده و شادی می کنند ؟ آیا این بود آن ایدئولوژی توحیدی که سازمان شعارش را می داد ؟ رجوی در کدام مقطع فدایی از خود نشان داد ؟ در مقطع شروع جنگ مسلحانه به فرانسه گریخت و بعد از فرانسه برای همکاری نزدیک با صدام به عراق آمد و بعد از سرنگونی صدام مخفی شده تا به کسی پاسخگو نباشد ؟ در موقع بمباران عراق و قرارگاههای سازمان وی مریم قجر را به فرانسه فرستاد تا مبادا گزندی به او برسد. آیا به نظر شما رهبری که این گونه در مقاطع مختلف فرار نموده تا افراد وی بهایش را با خون بپردازند می تواند رهبری ذیصلاح باشد ؟ آیا انتخاب یک استراتژی درست و اصولی این است که ابتدا با شعار مبارزه با آمریکا شروع کند و بعد در طی پروسه به آغوش غرب رفته و کار مزدوری و جاسوسی را برایشان انجام دهد.
شما بهتر است به جای شعار دادن تو خالی قدری به گذشته و حال سازمان فکر کنید تا متوجه شوید که کجای کار شما غلط است. شما هم مانند ما که در مناسبات فرقه رجوی حضور داشتیم دچار دگم و خشک مغزی هستید و فکر می کنید که از رجوی برای مردم ایران آبی گرم خواهد شد اگر رجوی به قدرت برسد همانند پل پت عمل خواهد کرد و حتی جنایتکارتر از خمرهای سرخ در کامبوج خواهد شد.
آقای فولادوند به جای پرداختن و اندیشیدن در مورد عملکرد سازمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حرفهای بی سر و ته مریم قجر را نشخوار می کند. به قسمتی از افاضات فولادوند توجه کنیم تا دریابیم که وی تا کجا در دگماتیسم رجوی گیر کرده است. وی عنوان می کند جوشش خون قتل عام شدگان 67 و … متبلور گشته در اشرف سه این کانون و مجمع بین المللی آزادگان و آزادی خواهان و نماد ازادی و سازندگی ایران فردا جمع گردیدن و با ضرب شدن در رهبری رجوی طلیعه مهر تابان آزادی باشد!!!.
بهتر بود قدری به حرفهای گذشته سرکرده فرقه ترویستی ، آقای فولادوند گوش می کرد مگر رجوی در مورد اشرف نگفته بود که کانون آزادی خواهان جهان است پس چه شد که با خفت و خواری آنجا را ترک نمودند ؟ مگر ترک اشرف مرز سرخ نبود که شبانه فرار نمودند ؟ از کدام رهبری جان بر کف حرف می زنید به طور ثابت مشخص شده که در هر مقطعی که رجوی باید ریسک می کرد فرار نموده تا جان بی ارزشش را در ببرد آیا به نظر شما رهبری که این گونه فرار می کند و حاضر به ریسک نیست می توان به او رهبری پاکباز گفت ؟ اگر بخواهیم از اشرف تعریف کنیم فقط باید گفت که مهد زندانی کردن یک مشت افراد ناآگاه بود که با شعار رجوی فریب خورده بودند و دیگر راه بازگشتی برایشان متصور نبود. آری اشرف یعنی محلی که انسان را به واپس گرا برده و افراد می بایست به یک زندگی بدون عشق و عاطفه نسبت به همدیگر و کینه عادت می کردند؟ اشرف محلی که رجوی دستور داد به خانواده های خود بی حرمتی کنند و فحش و ناسزا بگویند. اشرف محلی که افراد به جرم انتقاد به خط و خطوط می بایست زندانی و شکنجه شوند. اشرف زندانی بود که از همه جا افرادش باید در ناآگاهی کامل بسر ببرند. اشرف محلی بود که باید افراد تا حد جان کندن کار کنند و مانند جنازه بر روی تخت شان دراز کشیده و به خواب فرو بروند. اشرف کثیف ترین محلی که مناسباتش به غایت آزار دهنده و شرم آور بود. اشرف محلی که زنان از مردان متاهل باید جدا می شدند. اشرف محلی که مردان حق نشستن در کنار زنان را نداشتند. اشرف محلی که پمپ بنزین آن زنانه و مردانه بود و … آیا آقای فولادوند محلی با این مشخصات و مناسبات کثیفش که رجوی مسبب آن بوده را باید کانون آزادی خواهان و نماد آزادی نامید ؟
در ادامه مقاله نویسنده باز هم به نشخوار حرفهایی پرداخته که نمی داند چه معنی دارد. او از ظهور نسل جدیدی از رزمندگان و جویندگان آزادی به نام کانون های شورشی حرف می زند که هر لحظه رژیم ایران را به سرنگونی نزدیک می کند!!!.
بهتر بود قبل از نوشتن این مطلب آقای فولادوند که خود را زندانی سیاسی جا می زند متوجه نمی شود که با شعار نویسی در کنار دریا و نشان دادن عکس رجوی در کوهها و استفاده از تلفن همراه نمی توان حکومتی را سرنگون کرد ؟ اگر این گونه بود پس این همه سال رجوی با تشکیل ارتش پوشالی خود سر همه ما را کلاه گذاشته است چون می توانست از همان ابتدا با این شیوه به قول شما نسلی را آزاد کند!!!. وی از کدام مکتب انسان سازی مجاهدین حرف می زند ؟ در مناسبات هر چه که ما شاهدش بودیم دروغ و فریبکاری و کینه افراد علیه همدیگر بوده است. شما در زندان بودید و به نوعی هنوز اسیر دگم افکار رجوی قرار دارید و ایکاش می توانستید قدری از زندان ذهنی که برای خود درست کردید بیرون آمده و واقعیت های موجود را مشاهده می کردید بعد شاهد بودید که رجوی چه شیطان و شارلاتانی می باشد که همه را به بازی گرفته است.
ایکاش آقای فولادوند در مناسبات سازمان حضور می داشتی حتی به مدت کم ، چون اکنون این گونه دست به موضعگیری برای سازمان نمی زدید ؟ سئوالی که وجود دارد چرا همه نفراتی که از سازمان جدا شدند حرفهایشان یکی است ؟ پس می توان گفت که با افشاگری دوستان جدا شده ماهیت واقعی رجوی برای همه روشن شده است و دیگر نمی توان کسی را فریب داد و شما هم بهتر است به جای پرداختن و تکرار حرفهای پوچ و مغرضانه قدری فکر کنید تا متوجه شوید شما بیهوده عمر خود را برای کسی که جز به خودش به کسی دیگری فکر نمی کند تلف کردید چرا که اگر خوب فکر کنید زندگی زیباتر از آن است که شما فکرش را می کنید.
هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل