در نشست های درونی مجاهدین چه می گذرد؟!

همیشه در نشست های درونی سازمان در اشرف و باقرزاده رسم بر این بوده که مسئولین کاسه لیس قدیمی سازمان از جمله عباس داوری و بقیه مفت خوران به روده درازی در مورد سابقه رجوی بپردازند و سعی کنند او را جانشین به حق بنیانگذاران معرفی کنند. حرفها همیشه تکراری و وقتی یکی از مسئولین حرف می زد برای همه مشخص بود که چه چیزی را قرار است نشخوار کند. بخصوص عباس داوری که تکیه کلام وی این بود در آخرین لحظات سعید محسن به او از طریق مورس پیام حنیف را رسانده مبنی بر اینکه ما اعدام می شویم و مسئولیت های تو ( رجوی ) بیشتر می شود و ….
این تمام بحث بنیانگذاران سازمان بوده است ولی چیزی که در میان نوشته های نفرات قدیمی سازمان از بنیانگذار اولیه سازمان یعنی آقای عبدالرضا نیک بین رودسری وجود دارد و چرا سازمان نامی از او نمی برد در حالی که او از بنیانگذاران سازمان بوده است. وی به افشای ماهیت رجوی در زندان پرداخت مبنی بر اینکه همیشه سعی داشته قدرت رهبری سازمان را در اختیار خود داشته باشد و با انواع فریبکاری و همکاری با ساواک سعی نمود محل استقرار بنیانگذاران سازمان را لو بدهد و خودش که هنوز به لحاظ مبارزاتی چیزی بارش نبود قدرت را به دست بگیرد و در این مسیر هم تعدادی از مسئولین سازمان را همراه خود نمود.
رجوی از همان ابتدا به مفت خوری معروف بود از جمله می توان به کتاب راه حسین که نویسنده آن رضایی بود به نام خود مصادره کرد چون دیگر رضایی کشته شده بود. در مورد کتاب های سازمان هم به نحوی برخورد می کرد که انگار نویسنده همه آنها وی بوده است تا اینکه انشعاب در سازمان بوجود آمد و رجوی کرسی ریاست بر سازمان را در خطر می دید و دست به پاکسازی درونی زد و عملاٌ سازمان تغییر ایدئولوژی داد و در نهایت دست به ترور اعضای خود زد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که رجوی فرصت آزاد شدن از زندان را پیدا کرده بود دیگر کسی جلودارش نبود و یک تنه به تحلیل همه گروههای حاضر در جامعه ایران پرداخت و سعی نمود همه را از گردونه انقلاب ایران خارج و خیانت کار معرفی کند و فقط این سازمان بود که کسی جرات نزدیک شدن و حتی انتقاد کردن به رجوی را نداشت یعنی اینکه در نهایت حقه بازی رجوی به حدی رسید که مدعی شد صاحب اصلی انقلاب ایران وی و گروهش می باشد و به اصطلاح رهبری انقلاب دزدیده شده است.
در این میان بودند مسئولین که به وضعیت رجوی اشراف داشتند و می دانستند که وی به دنبال قدرت طلبی است و از سازمان جدا شدند ولی رجوی تاب تحمل آنرا نداشت و همه را از دم تیغ انتقاد و اینکه توان مبارزه را ندارند گذراند. اکنون دستگاه تبلیغاتی بعد از ناپدید شدن رجوی از سال 82 تاکنون سعی می کند هر ساله و به هر مناسباتی مسئولین سازمان را به صحنه آورده تا به تعریف و تمجید از رجوی گور به گور شده بپردازند. همه این تعریف کردنها یک مسئله را نشان می دهد که رجوی نقش سوپرمنی را دارد که به کمک همه آمده و مسئولین ساواک یک مشت نفرات بی خاصیت که خیلی راحت رجوی توانست همه را فریب دهد.
اکنون مسئولین سازمان به خاطر سالیان تحت مغزشویی تشکیلات رجوی قرار داشتند دیگر از خود اراده ای نداشته و مجبورند به تعریف و تمجید کردن از رجوی بپردازند چون به خوبی اشراف دارند که اگر غیر از این انجام دهند سر از ناکجا آباد در خواهند آورد. رجوی بعد از اعدام بنیانگذاران که دستش به خیانت و همکاری با ساواک آلوده بود دیگر نمی توانست از مسیری که در پیش گرفته بازگردد و برایش حرفهایی که حنیف نژاد و دیگر مسئولین گفته بودند ارزش نداشت. او خودش را در درون مناسبات به مانند خدایی می دانست که همه مسئولین باید از وی حرف شنوایی داشته و کسی هم جرات ندارد از وی انتقاد کند و یا خطش را زیر علامت سئوال ببرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیگر از نام بنیانگذاران به صرف یک اسم استفاده می شد و حرفهایی که آنان در مبارزه با امپریالیسم گفته بودند خبری نبود و او بود که برای هر کاری توجیه خاص خودش را داشت و آنرا انجام می داد. همانقدر که به جلو می رفتیم مسئولین سازمان فقط کارشان تعریف کردن از رجوی در زندان زمان شاه بوده است جالب اینکه هر سال حرفهای جدیدی بیان می شود و انگار یادشان رفته که سال قبل چه حرفهایی را نشخوار نمودند. اما چیزی که از همه مهمتر است اکنون سعی دارند رجوی را باز هم مطرح کنند تا بتوانند کاری که مریم قجر نتوانسته در جمع کردن تشکیلات پوسیده سازمان در آلبانی انجام دهد از نام رجوی استفاده کنند و این فضا را القاء کنند کسی نمی تواند جای رجوی را بگیرد و اوست که هم چنان بر اریکه سازمان قدرت دارد و این تعریف کردنهای همه جانبه هم بیهوده نیست.
مسئولین سازمان که دیگر عمری برایشان باقی نمانده هم چنان در چاه خیانت فرو می روند تا بتوانند به حیات خفیف و خائنانه خود ادامه دهند چون از بس در منجلاب جنایت فرو رفتند که دیگر راه بازگشتی برای خود متصور نمی بینند و همان بهتر که هر ساله دلشان را به این خوش کنند که وظیفه اصلی شان تعریف کردن از مرده ای است که بوی گند آن همه عالم را گرفته است و بر سر قبری روضه می خوانند که مرده ای در آن نیست.
هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل