فرافکنی های رجوی

سلام دوستان و خوانندگان عزیز ، حتما در سخنرانی های مسعود رجوی به کرات شنیده و یا خوانده اید که همیشه مدعی میشود که به او خیانت شده است! معمولا این شگرد یکی از شیوه های رد گم کنی وی میباشد تا خائن اول و اصلی در هاله ای از ابهام باقی بماند ، غافل از اینکه خائن اول و آخر کسی نیست بجز حضرتش! میگوئید چرا ، خدمت شما عرض میکنم.
وقتی در سازمان بودم و برای نشست های مسعود رجوی به اجبار نفرات را می بردند، باید به یکی از موضوعات تکراری که او خطاب به جمع حاضر مطرح میکرد گوش میدادیم ، و آن اینکه از اول انقلاب ضد سلطنتی در سال 1357 تا به الان به این شخص مستمر خیانت شده و می شود و او مستمر با تنی مجروح و خون چکان و البته یک تنه در حال مبارزه با جمهوری اسلامی است!
ناگفته نماند که ما نیز در نهایت ساده لوحی این مزخرفات رجوی را باور میکردیم ( بیچاره ما! ). همین باور کردن ها کار دستمان میداد و یکی از مهمترین عوامل ماندگاری من و بقیه در سازمان شده بود و همین الان هم یکی از علت های ماندگاری افرادی که هنوز در سازمان هستند همین عامل است؛ یعنی ساده لوحی مفرط و نشناختن چهره کریه مسعود رجوی! در آن نشست ها ما باور میکردیم که حق رجوی خورده شده و ضایع گشته است ، باور میکردیم که هر کسی که از سازمان جدا می شود تبدیل به خائن می شود و بقول مسعود رجوی مامور وزارت اطلاعات میگردد ، باور میکردیم هر کسی که ازسازمان جدا می شود دارد به سازمان و رهبری آن خیانت میکند و خون به اصطلاح شهدا را لگد مال می نماید ، و باور میکردیم که هر کسی که از سازمان خارج شود خیانت میکند و سوگند جلاله را شکسته و در آن دنیا تبدیل به خنزیر ( خوک ) خواهد شد و شدیدترین عذاب های ممکن که در قرآن آمده است همچون گرفتار شدن بدست” عقرب جرار” و” مار غاشیه” نصیب هر کسی که از سازمان جدا شود خواهد شد! غافل از اینکه مار غاشیه و عقرب جرار زمانه همین شخص رجوی بود که همه افراد سازمان را گرفتار خودش کرده بود.
اما هدف از این هوچی گریها و سیاست های مشمئزکننده رجوی چه بود و هست ؟!
در یک کلام هدف پوشاندن خیانت هایی است که خودش از ابتدای تاسیس سازمان تا به الان مرتکب شده است! بله خیانت هایی که کمتر به چشم می آیند ولی واقعی هستند و نمی شود کتمانشان کرد. یکی از آنها که به شکل تاریخی امکان انکارش نیست خیانت رجوی به رهبری سازمان در 4 خرداد سال 1351 است که باعث تیرباران بنیانگذاران سازمان شد و رجوی از اعدام های آن زمان جان سالم بدر برد. بجز خود رجوی که مستمر آن واقعه
یعنی خیانت به بنیانگذاران سازمان و نجات جان خود از اعدام های سال 1351 و 1354 توسط حکومت سلطنتی در هیچ مرجع رسمی نمی توان پیدا کرد واثبات نمود که رجوی خیانت نکرده است. در مقاطع مختلف رجوی شروع به انکار کرده و میکند ، اتفاقا بیشترین تلاشش متمرکز این است که از خودش یک چهره بسیار قهرمانانه ای نشان بدهد که بیشتر از بقیه در دادگاه های شاهنشاهی آن دوره به دفاع از آزادیهای مردم و حق حاکمیت مردمی می پرداخته ، آنقدر که نه حنیف نژاد و نه سعید محسن و نه اصغر بدیع زادگان و نه هیچ کس دیگر چنین آتشین سخنرانی نکرده بودند و تنها او بود که دل و جرات داشت که این چنین رژیم شاه را در دادگاه به محاکمه بکشد! و بعد هم جان سالم بدر ببرد! در همین اثناء برای اینکه اذهان مسئله دار خلق قهرمان را از این بن بست فکری خارج نماید که پس چگونه اعدام نشده است ، پای برادرش” کاظم رجوی” را به میان میکشد که ظاهرا تلاشهای انسان دوستانه و حقوق بشری دکتر کاظم رجوی بود که در آن زمان در سوئیس درس حقوق خوانده و وکیل شده بود، رجوی مدعی بود که کاظم رجوی بود که باعث شد مسعود رجوی اعدام نشود و حکومت شاه از اعدام رجوی عقب نشینی نماید!
خدمت شما عرض کردم که هیچ جا مدرکی دال بر صحت این گفته وجود ندارد و تنها کسی که آنرا مستمر بیان میکند خود مسعود رجوی است و در طی این سالهای اخیر نیز”مریم قجرعضدانلو” که به اسم”مریم رجوی” هم شناخته میشود حرفهای رجوی را در این رابطه نوشخوار نموده و تکرار می نماید ، نه کمتر و نه بیشتر.
نوشخوار بعدی که رجوی مستمر مطرح می نماید که به او خیانت شده و میشود از جانب کسانی است که ظاهرا مدتی را با او هم مسیر بوده و در طی سالهای بعد به دنبال زندگی مطلوب خودشان رفته اند و دیگر میلی به ادامه مبارزه با جمهوری اسلامی ندارند زیرا در گذرزمان متوجه شده اند که مسعود رجوی خودش بسیار فرد متقلب و شارلاتانی است که با فریب و دجالیت خاص خودش انسانها را از مسیر معمول زندگیشان منحرف نموده و در خدمت مطامع فردی خودش که همانا رسیدن به قدرت است استفاده می نماید. از دیدگاه مسعود رجوی افرادی که روزگاری داوطلبانه وارد سازمان شده بودند دیگر تا آخر عمرشان باید نوکری و حلقه بگوشی رجوی را انجام بدهند و اگر روزی خسته شده و قصد جدا شدن از سازمان را داشته باشند مطرود شناخته شده و باید حساب پس بدهند.
حساب پس دادن افراد در سازمان هم در مقاطع مختلف شکل های مختلفی داشت و هم اکنون نیز دارد. در عراق با زندانی کردن بمدت چند سال در کمپ اشرف و النهایه تحویل دادن به نیروهای انتظامی و امنیتی عراق تحت این عنوان که ما نمیدانیم این فرد چه کسی است!! که عراقی ها هم فرد را به زندانی مخوف موسوم به ” ابوغریب” که در تاریخ به کراهت و زشتی و وحشت آفرینی از این زندان یاد می شود منتقل می نمودند که اکثرا بعد از مدتی در زندان یا بقتل میرسیدند و یا با تنی آسیب دیده و رنجور و بشدت بیمار و مبتلا به ویروس های خطرناک آزاد می شدند که از آن افراد کمتر کسی توانسته زنده جان بدر ببرد ، تکرار میکنم” زنده”! چرا نمیگویم سالم ؟ بخاطر اینکه کسی سالم نبود که بگویم سالم. همین الان تمامی کسانیکه که در سازمان هستند دارای حداقل پنج نوع بیماری هستند که عمدتا علاج ناپذیر و ماندگار میباشند ، چه برسد به اینکه به زندانی مثل ابوغریب هم منتقل گردند.
اما آیا همه افرادی که در سازمان بودند بطور واقعی داوطلب بودند ؟ جواب در یک کلمه نخیر است! همه افراد که در سازمان بودند شامل اسم داوطلبی نبودند که فکر نمائیم که به مسعود رجوی یک جورهایی بدهی و دینی داشته باشند. تعداد بسیار زیادی بودند که در کشورهای مختلف اروپایی توسط عوامل سازمان رجوی اغفال شده و به کمپ اشرف منتقل شده بودند. تعدادی هم که از ترکیه ربوده شده و مورد اغفال قرار گرفته بودند تحت این عنوان که آنان را از ترکیه به عراق منتقل میکنند و از آنجا به اروپا خواهند رفت. بدین گونه این نگون بخت ها توسط یک تعداد از خدا بی خبر مورد اغفال قرار میگرفتند و سر از کمپ اشرف در می آوردند که نمیدانستند سرانجامشان چیست! حتما که از این قبیل گزارشات خوانده و یا دربرخی محافل شنیده باشید.
با تمام این احوال هر کسی که در اثر حمله و هجوم هایی که رجوی به مراکز نظامی جمهوری اسلامی کرده بود جان بدر می برد در یک پروسه زمانی تصمیم میگرفت که از رجوی خطش را جدا نماید و برود دنبال زندگی آرام و بدون تنش و نگرانی واسترس.
از دیدگاه رجوی اینگونه افراد تبدیل می شدند به یک خائن و خون آشامی که باید او را کشت. حتی در چند نشست عمومی که در کمپ اشرف و یا سایر کمپ هایی که بود مثل کمپ باقرزاده و یا کمپ بدیع زادگان ، رجوی بارها مطرح میکرد که اگر کسی از سازمان جدا شود حکم او مرگ است و برای این حرفش نیز یک وصیتی میکرد که اگر یک روز مجاهدی یک فشنگ در سلاحش داشته باشد و در مقابل وی یک پاسدار جمهوری اسلامی قرار داشت و یک جدا شده که بقول او میگفت” بریده” ، آن گلوله را باید به آن جداشده بزند زیرا رفتن آن فرد جدا شده از سازمان رجوی باعث تضعیف رجوی شده و مسبب ریختن خون های بیشتری در آینده خواهد شد. ( توجه شما را جلب میکنم به اینکه در این قبیل مزخرفات رجوی ، تماما بخاطر جان خودش این حرفها را میگفت وگرنه به کشتن دادن انسانها که برای اومثل آب خوردن بود و هیچ تناقضی هم برایش بوجود نمی آورد که هیچ ، بلکه کشته شدن افراد بی گناه تبدیل می شد به منبع تبلیغاتی رجوی و روی آن خون ها سرمایه گذاری می نمود و اهدافش را پیش می برد ).
او هیچگاه به این جنایت ها اعتراف نکرده و نمیکند که افراد را می رباید ، او هیچگاه به این اعتراف نمیکند که مانع از دیدار خانواده ها با فرزندان و عزیزانشان میشود که یک جنایت ضد انسانی است! و هزار مسئله دیگر که جناب رجوی به روی مبارک خودش نمی آورد از جمله کشتارهایی که در قرارگاه اشرف به خاطر خیره سری های او براه افتاد و چندین نفر کشته و مفقود و مجروح بجای گذاشت. بله رجوی هیچگاه به این جنایت ها اعتراف نکرد و نمیکند زیرا اگر انصاف بخرج دهد و اعتراف نماید باید پای محاکمه اش هم بماند. البته یک بار تلویحا به منتقدینش گفت که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد رفت به خاوران و در آنجا همه چیز را به مردم خواهد گفت! ( زهی خیال باطل ، واقعا در توهمات خویش غرق است و نمیتواند مانع از محمل بافی های خویش گردد).
سوال ، آیا جنایت های رجوی تمام شده و همه چیز به حالت اول خودش برگشته است و افراد به گروگان گرفته شده در فرقه رجوی به زندگی های مطلوب خودشان بازگشته اند ؟
متاسفانه جواب یک” نه” بزرگ است ، هنوز این رذالت های رجوی ادامه دارد و تحت عناوین مختلف به سیاست کثیف به گروگان نگه داشتن افراد در” کمپ آشوویتس” موسوم به” اشرف 3″ ادامه میدهد.
حالا میخواهیم یک نگاه گذرا به گذشته نه چندان دور فرقه رجوی بیندازیم و تجزیه و تحلیل بکنیم و بینیم که متضرر چه کسی بوده است ؟ آیا رجوی توانسته یک قدم مثبت را به جلو داشته باشد؟ مثلا در صحنه سیاسی کدام قدمش قابل تائید است و می شود گفت که حاصل این همه تلاش و کوشش مثلا این دستاورد مهم بوده است. دریغ از یک گام رو به جلو ( الا خیانت و فروش اطلاعات دست اول کشور که ربطی به حکومت ندارد و حاصل دست آوردهای ملی و میهنی تلقی میشود مانند بحث اتمی مملکت که خود بحث جداگانه ای دارد )! حالا بپردازیم به گام های رو به جلوی فرقه رجوی در این سنوات گذشته ، مثلا فکر کنیم که رفتن” جان بولتون” فاشیست به کاخ سفید یکی از دست آوردهای فرقه رجوی بوده است! آخر به کاخ سفید رفتن” جان بولتون” فاشیست که نمی شود دستاورد و گام رو به جلو! نتیجه اش این است که وقتی بولتون به کاخ سفید میرود فرقه رجوی پرچم بالا است و برعکس وقتی بولتون را با تی پا از کاخ سفید بیرون می اندازند تبدیل میشود به تف سربالا!
جان های زیادی را رجوی به خاطر طمع های خودش گرفته است ، چه کشته ها چه مجروحین که بعضا هنوز درد میکشند ( از جمله خودم که پای راستم بر اثر اصابت گلوله ارتشیان عراقی بشدت آسیب دید و اکنون بعد از گذشت تقریبا هشت سال از آن صدمه هنوز هم که هنوز است دچار مشکل شده و بعضا درد میکشم ) و چه مفقودینی که بخاطر خیره سری های رجوی اصلا از صحنه روزگار محو شدند و هیچ خبری از آنان دیگر پیدا نشد. بله این هزینه های سنگین دستاوردهای رجوی است! البته شخص رجوی آنقدر بی چشم و رو است که برای او به هدر دادن و ریخته شدن خون و جان انسان ها واقعا دستاورد است زیرا او با دجالیت خاص خودش از خون این انسانها قایقی می سازد و به مسیر کشتار و خونریزی خودش بر روی دریایی از خون جوانان این مرز و بوم ادامه میدهد.
همه اینها را خدمت شما عرض کردم که بگویم گول مظلوم نمائی های رجوی را نخورید ، اصلا نخورید. حرفه اصلی او مظلوم نمایی می باشد. با احساسات افراد به خوبی بازی کرده و سوءاستفاده میکند. تا بلکه روزی روزگاری به قدرت رسیده و حاکمیت ضد مردمی براه بیندازد. اما خاطر ایشان را جمع کنم که من و بقیه جداشده ها و یا بهتر بگویم ما رهایافتگان از چنگالهای خونین رجوی نخواهیم گذاشت که جوانان این مرز وبوم مثل ما اغفال شده و زندگی آنان به هدر برود و خانواده هایشان به عزای عزیزانشان بنشینند. هرگز نخواهیم گذاشت ، با افشاگری ، با مصاحبه و به هر طریق ممکن نخواهیم گذاشت، حالا رجوی به زعم خودش ما را خائن ، مامور و مزدور وزارت اطلاعات ، آدم فروش ، خون خوار و و و و …. معرفی نماید. بلاخره اگر تاریخی هست و خدایی آن بالا نشسته میداند که حق با چه کسانی هست و باید تاریخا چه کسی و یا چه کسانی بسوزند و به زباله دانی تاریخ ریخته شوند.
والله من الصابرین
بخشعلی علیزاده

خروج از نسخه موبایل