یکم بهمن ماه یادآور آزادی اولین گروه از زندانیان سیاسی از زندان ابوغریب

یکم بهمن ماه یادآور آزادی اولین گروه از زندانیان سیاسی از زندان ابوغریب

علی قشقاوی
1 بهمن ماه 1385
در زندان ابوغریب بدلیل ماهیت زندان تقریبا همه زندانیان آزاد شدن را به فراموشی سپرده بودند و هرگز فکر نمی کردند روزی از طریق دولت عراق آزاد شوند همه منتظر بودند تا روزی که حکومت صدام سرنگون شود، شاید در آن زمان بتوانند آزاد شوند. خصوصا بندی که خارجی ها در آن زندانی بودند(القسم العرب و الاجانب یعنی بند عربها و خارجی ها)بدلیل محدودیت های که داشت، دارای جوی و فضای متفاوت با زندانهای دیگر و حتی از دیگر بندهای همین زندان بود. طبعا هر زندانی در زندان برای آزادی خود پیگیر و به دنبال اخبار از بیرون زندان و خصوصا افراد سیاسی اخبار سیاسی را دنبال می کردند. زندان ابوغریب مملو بود از زندانیان سیاسی که منتقد مجاهدین بودند و توسط سازمان مجاهدین به این زندان حبس شده بودند. اوضاع سیاسی در واپسین دوران حیات حکومت صدام بغایت به هم ریخته بود. خبرها هر روز حاکی فشار بیشتر آمریکا بر روی صدام و حکومت او بود صدام در موقیعت ضعف سیاسی بسر میبرد و محتاج به دولت های همسایه.
در آن روزها جراید و خبرها حاکی از ورود هیاتی به سرپرستی آقای زمانی معاون وزیر خارجه وقت ایران آقای خرازی برای مذاکره به بغداد بود. طبق معمول یکی از مسائل روی میز مذاکره مسئولین جمهوری اسلامی با دولت عراق، مجاهدین و تحرکات تروریستی آنها در داخل مرزهای ایران بود. بنابراین این مذاکرات میتوانست توجه افراد جداشده از مجاهدین را به خود جلب کند. زندانیان نتیجه مذاکرات که به مدت 10 روز در بغداد ادامه داشت را از طریق روزنامه بابل و تلویزیون عراق بطور جد دنبال می کردند. درست 27 دی ماه 1380 ساعت 21 کانال 1 تلویزیون عراق اعلام کرد: ایران و عراق طی یک دور از مذاکرات فشرده بر سر تبادل تعداد 50 اسیر غیر نظامیایرانی در مقابل 750 اسیر جنگی عراقی که در ایران بسر می بردند، به توافق رسیدند.
این خبر برای بعضی از زندانیان بی اهمیت بود و بعضی ها نسبت به آن حساسیت نشان داده بودند. چون عده ای فکر می کردند این خبر فقط مربوط به اسیران جنگی می باشد هیچ وقت تصور نمی کردند که این خبر می تواند شامل افراد جداشده از مجاهدین باشد که در زندان ابوغریب زندانی هستند. اما ما می دانستیم که اگر این خبر مربوط به نفرات جداشده از مجاهدین باشد، تا دو روز آینده علائم آن را باید بیبینم. درست دو روز بعد از انتشار این خبر تعدادی از مسئولین حزب بعث که خودشان را از نفرات وزارت خارجه عراق معرفی کرده بودند، به زندان ابوغریب آمدند و به همه افراد جداشده از سازمان مجاهدین اعلام کردند جلوی دفتر زندان بخط شوند. مسئولین لباس شخصی اسامی 50 نفر از جداشده گان را خواندند و از وجودشان در این زندان مطمئن شدند و به بقیه آنها که حدود 80 نفر دیگر باقی مانده بودند را از این تعداد متفرق کردند. در آن آمارگیری به ما گفتند: بروید برای خودتان لباس نسبتا مرتب و تمیز تهیه کنید که تا 3 روز دیگر آزاد می شوید و گفته بودند هر کسی برای خودش لباس پیدا نکند، آزاد نمی شود. زندانیان عموما بخاطراینکه از طرف سازمان مجاهدین خلق به زندان ابوغریب فرستاده بودند و بدلیل نداشتن ملاقات خانواده در زندان، از امکانات بسیار کمی برخوردار بودند.
50 نفر از زندانیان و جداشده گان از مجاهدین در این مدت کوتا، برای آماده شدن تلاش می کردند. در آن روز به ما گفتند: همه شما باید به ایران بروید. عده ای برای رفتن به ایران استقبال کردند و عده ای هم از رفتن به ایران شدیدا اعتراض کرده بودند و خواهان این بودند که به خارج کشور و یا به اردوگاه رمادی تحویل صلیب سرخ شوند. در آن زمان صلیب سرخ در عراق از قدرت چندانی برخوردار نبود چون سیتم امنیتی دولت عراق به صلیب سرخ اجازه فعالیت زیادی نمی داد. این خود یک شکافی بود که مجاهدین خط خودشان را در چنین بستری بر ضد جداشده های خود به پیش میبردند و تلاش می کردند در روند کارهای اداری زندان و صلیب سرخ مداخله کرده تا باعث اختلال در پیش رفت کار زندانیان شوند کاری که امروز در امور اداری اردوگاه تیف در عراق و ایجاد فضای ترس، مرگ و القائ نفرت و ناامیدی در بین افراد منتقد، ناراضی و خواهان جدایی از سازمان می کنند که به موجب آن افراد زیادی را در شک و تردید برای تصمیم به سرنوشت خود سنگ اندازی می کنند.
در آن روز مدیر زندان قاطعانه می گفت: هیچ کس نمی تواند از مرز دو باره به عراق برگردد یعنی باید به داخل ایران برود اما مدیر زندان وقتی که با مقاومت عده ای از زندانیان مواجه شد، گفت: در مرز صلیب سرخ حضور دارد و از آنجا می توانید به هر کجایی که می خواهید بروید.
مذاکره مقامات ایرانی و عراقی برای حل و فصل مشکلات دو کشور همیشه جاری بود و همیشه بر سر حل و فصل افراد زندانی در دو کشور با همدیگر مذاکره می کردند.
صبح زود اول بهمن ما 1380 ما را برای آزادی صدا کردند. ما را از بند های زندان ابوغریب خارج کردند. هنگامی که در راهروی دفتر زندان برای خارج شدن از از بخش اصلی زندان در حرکت بودیم، عکس نقاشی شده بزرگ صدام با دخترش که بر زانویش نشسته بود، توجه همه را جلب می کرد. صدام حسین به داشتن زندان علاقه مند بود و زندانی کردن انسانها لذت میبرد. این نکته در رفتار و کردار همه ماموران او پیدا بود. طوری که خشونت و داشتن زندان و زندانی بیشتر از سرمایه های او محسوب می شدند و برای او جزء توانمند، قدرت و افتخارات بحساب می آمد.
وقتی که از راهروی دفتر زندان بیرون آمدیم از آنجا ما را برای تفتیش بدنی به آخرین مکان که از آنجا به بند و از زندانیان کاملا قطع می شدیم، آوردند. آنجا ماموران خزب بعث از ما فیلم برداری و مصاحبه فرمایشی انجام دادند و چند کلمه را به ما یاد دادند به این مضمنون که ما خودمان با اختیار خود قصد رفتن به ایران را داریم. گفتن این حرف اجباری بود. ساعت 11 صبح اتوبوس ها آمدند تعدادی افراد مسلح ما را تحویل گرفتند و وارد اتوبوس و به سمت مرز خسروی غرب کشور استان کرمانشاه حرکت کردیم. در مسیر حرکت هر کس به سرنوشت خود فکر می کرد. عده ای فکر می کردند به ایران استرداد می شوند و عده ای تصور می کردند در مرز تحویل صلیب سرخ خواهند شد تا بتوانند از امکان صلیب سرخ برای برگشتن به اردوگاه پناهندگی پناهنده و توسط صلیب سرخ به خارج از عراق اعزام شوند.
ساعت 4 بعد از ظهر به مرز خسروی رسیدیم سرمرز نگهابانان مسلح ما را زیر نظر داشتند در مرز خودروی های که علامت صلیب سرخ را حمل می کردند، به چشم می خورد. عده ای فکر می کردند این خودرو ها مال صلیب سرخ جهانی است در حالی که آنها مربوط به هلال احمرعراق بودند. ما در سر مرز ساعتها در اتوبوس منتظر برای اجرای مراسم تبادل اسرا مانده بودیم. در این مدت ما هیچ گونه تحرکی از کسی جز سکوت مطلق و سنگین ندیدیم و چیزی غیر از آن توجه ما را جلب نکرد. گویا در این مدت انتظار ماموران ایرانی و عراقی و مرزبانان برای بهتر استرداد کردن ما در حال آخرین هماهنگی بودند. بعد از این همه انتظار ناگهان راننده اتوبوس و ماموران مسلح به داخل اتوبوس پریدند و اتوبوس با سرعت از جا کنده شد و حرکت کرد ناگهان متوجه شدیم که به داخل خاک وطن استرداد شدیم.
یاد همه آنهایی که درد زندان، دربدری و هزاران مشکل را بر خود هموار کردند تا تابوها و آن چیزهای که رجوی و مناسبات عقب افتاده او مبلغ آن بودند، بشکند، بخیر باد.

خروج از نسخه موبایل