نامه ابراهيم خدابنده به منوچهر هزارخاني

نامه ابراهيم خدابنده به منوچهر هزارخاني

آقای منوچهر هزارخانی
از: ابراهیم خدابنده
تاریخ: 30 ژانویه 2007
با سلام و عرض احترام و با آرزوی سلامت و بهروزی
مطلبی مندرج در سایت همبستگی ملی به نقل از نشریه مجاهد تولید شده به تاریخ دوشنبه 2 بهمن 1385 خواندم که با تیتر گزارش نتیجه عملیات در خصوص سفر خانم فریبا هشترودی به تهران و دیدارشان با سازمان غیر دولتی کانون هابیلیان نوشته بودید. برخی موضوعات در این مطلب از ابعاد مختلف نظرم را جلب کرد و تصمیم گرفتم چند خطی در این رابطه نوشته و مزاحم وقتتان بشوم و در ضمن چند سؤال نیز مطرح نمایم.
میخواهم سوا از صحبت های احساسی و قلم پردازی های ادبی و گرفتار ماندن در دگم ها و تعصبات قدیمی به جان مطلب، همان پرسش اصلی که مربوط به موضوع و محتوای مقاومت است، بپردازم. اگر اشتباه نکرده باشم شما مدعی هستید که سازمان و شورا هر ایرادی که داشته باشد بهر حال فرعی است چون برای بر انداختن نظام ولایت فقیه سست نشده و در جایی کوتاه نیامده و به سازش تمایل نشان نداده است و سپس عنوان کرده اید که در پاسخ به این سؤال است که جهت اصلی مبارزه تعیین و تعریف میشود.
قبل از هر چیز مایلم، اگر ممکن است، درخواست کنم تا بیلانی از ربع قرن مبارزه بدون سازش سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت در راستای برانداختن نظام ولایت فقیه که در زیر پوش آن هر انتقادی را اضافات و ملحقات و جرمهای دور و بر و… عنوان کرده اید ارائه نمائید. برخی چون من بسیار مشتاق هستند تا بدانند چه میزان پیشرفت در این رابطه صورت گرفته و حاصل سالیان رنج و خون و مبارزه در این خصوص چه بوده است. آیا از نظر شما اساسا حق دارم بپرسم که بالاخره استراتژی شما برای این به اصطلاح سرنگونی به غیر از دخیل بستن به جنگ طلبان آمریکایی چیست؟ آیا مایل هستید در این رابطه نیز وارد بحث شوید یا این مسئله را هم اضافات و ملحقات و جرمهای دور و بر ارزیابی میکنید؟ آیا میتوانید استراتژی مقاومت را به صورتی که قابل فهم باشد تعریف نمائید و چشم اندازی از عاقبت و سرنوشت آن ارائه کنید؟ یا این موضوع ربطی به جان مطلب ندارد؟
و اما در خصوص خانم هشترودی نه شما و نه هیچکدام از همکارانتان به دنبال جان مطلب یعنی دلایل خروج ایشان از شورای ملی مقاومت و سفر ایشان به ایران نیستید و صرفا ایشان را، به خاطر شکستن سنت های به غلط جا افتاده در خارج کشور توسط سازمان مجاهدین خلق و فرقه های قبل از آن، زیر چوب تکفیر گرفته اید. البته ایشان اگر لازم بدانند حرف خواهند زد و دلایل خود را خواهند گفت ولی بد نیست شما هم مقداری فکر و بررسی کرده و بدنبال دلایل آن باشید. در ضمن شما و آقایان مهدی سامع و عزیزالله پاکنژاد و پرویز خزائی و محمدرضا روحانی و سایرینی که ایشان را صرفا بخاطر ملاقات با یک سازمان غیر دولتی مورد عتاب قرار داده اید از مواضع چپ و ضد امپریالیستی چه خبر؟ در مورد مزین شدن سراسر نشریات و سایت های سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت به اظهارات و عکس های بوش و رایس چه نظری دارید؟ در خصوص تلاش برای تکرار سناریوی افغانستان و عراق در ایران چه میگوئید؟ لابد مردم ایران باید از چنین مقاومت و مبارزه ای که صرفا چشم امید به ورود نیروهای نظامی آمریکایی به داخل ایران دارد و قرار است ایران را هم به جهنم عراق تبدیل کند متشکر و ممنون باشند. مسعود میگفت که خارجی با ما چه میکرد که خمینی نکرد؟ امروز در عراق شاهد هستیم که خارجی چه میکند که مردم آرزوی دیکتاتوری صدام را دارند و میبینیم که سرنوشت آتش بیاران معرکه همچون چلبی ها چه شد. حال تا میتوانید به مبارزه و مقاومت خود از پاریس ادامه دهید و اگر کسی هم از آب در هاون کوبیدن حوصله اش سر رفت و دیگر نخواست وقتش را تلف کند و چشم امید به عمو سام ببندد، به ترور شخصیت که معمول همه فرقه هاست رو بیاورید. در این میان اگر جناح جنگ طلب آمریکا مختصر توجهی به سازمان و مقاومت مربوطه مینمود آدم دلش نمیسوخت و کاش حداقل به اندازه چلبی به بازی گرفته میشد. مشکل اینجاست که هرچه این به اصطلاح مقاومت راه حل سوم ارائه میکند و خود را به حراج می گذارد، مخاطب باز یک خط در میان میگوید طرف تروریست است.
همانطور که برای همکار گرامیتان آقای پرویز خزائی هم نوشتم خانم فریبا هشترودی در پاسخ به سؤال دوستم آقای جمیل بصام که پرسید چرا از شورا جدا شدید به سادگی پاسخ داد که زیرا وقتم تلف میشد. یعنی خانم هشترودی در راه رسیدن به آرمان های خود فعالیت شورای ملی مقاومت را کافی ندانسته و آنرا اتلاف وقت ارزیابی کرده است و به این ترتیب در چپ شورای ملی مقاومت قرار میگیرد. آیا شما و سایر دوستانتان در شورای ملی مقاومت احساس میکنید که از وقتتان در راه مبارزه برای برقراری دموکراسی در داخل کشور بخوبی استفاده میشود؟ خانم هشترودی از نظر من صرفا به باور و یقین خود عمل نموده و کار درستی کرده است و البته واکنش کسانی که هنوز تحت نظام سازمان مجاهدین خلق هستند را نیز بخوبی پیش بینی میکرد. اما وی نخواست اسیر سنت های وضع شده توسط پیشینیان باقی بماند و در برابر ترور شخصیت و جوسازی های هدایت شده توسط سازمان مجاهدین خلق جا بزند و صرفا خود را با شرایط محیط انطباق دهد. ایشان تصمیم گرفت که قدم به راهی بگذارد که به نظر درست ترین راه بود و البته میدانست که به این شکل با چه مسائلی روبرو خواهد شد.
موضوع دیگر اینکه نه هابیلیان و نه هیچ کس دیگر در داخل کشور آنقدر به شورای ملی مقاومت بها نمیدهد که در حال جشن گرفتن و پایکوبی بخاطر خروج خانم هشترودی از شورا و ورود ایشان به ایران و دیدارشان با یک سازمان غیر دولتی باشد. هیچ علم شانگه ای هم در کار نبود و موضوع بیشتر از یک دیدار و یک عکس و چند اظهار نظر در سایت هابیلیان انعکاس دیگری نداشت و اتفاقا برعکس فرمایش شما، علم شنگه از جانب طرف مقابل بود که گویی خانم هشترودی شیشه عمر شورای ملی مقاومت را شکسته و مرگ عموجان را رقم زده است. تصور نمیکنم غیر از شما کس دیگری سفر خانم هشترودی را عملیات فرض کرده باشد که به دنبال گزارش نتایج مخرب آن بر روی مقاومت باشد. شورای ملی مقاومت را چیزی جز سیاست های بدور از خواست و شعار مردم ایران تخریب نخواهد کرد. هیچ نیازی هم به جنگ روانی و یا حذف فیزیکی که پیشنهاد آنرا داده اید نیست. راستی اگر جسارت نباشد این چه علم شنگه ایست که بخاطر استعفای یک عضو شورا و سفر و دیدار ایشان براه انداخته و عزا و ماتم گرفته اید؟
نکته آخر اینکه فقدان دموکراسی و آزادی اظهار نظر در درون یک جنبش و مقاومت به هیچ وجه اضافات و ملحقات و جرمهای دور و بر نیست و اتفاقا جان مطلب است. مرحوم مهندس مهدی بازرگان میگفت که دموکراسی نه دادنی است و نه گرفتنی بلکه یاد دادنی است. بسیاری در طول تاریخ دم از دموکراسی خواهی میزدند ولی عمل خودشان با شعارهایشان مغایر بود و به هیچ وجه الگوی خوبی نبودند. حال اگر سازمان مجاهدین خلق تشکیلات خود را به سبک فرقه های مسیحی قرون وسطی اداره میکند و کوچکترین حرف مخالف و انتقادی را با ترور شخصیت جواب میدهد به چه دلیل باید باور کرد که دموکراسی مطلوب را در ایران برقرار خواهد نمود؟ بنابراین با شما موافق نیستم که صرفا سازش ناپذیری در مقابل رژیم حاکم بر ایران، آنهم به قیمت متوسل شدن به جناح درنده و جنگ طلب آمریکا، سایر مسائل از جمله فقدان دموکراسی و عدم توجه به بسیاری از اصول بنیانی را فرعی و غیرقابل طرح مینماید.
در ضمن لازم به ذکر است که بسیاری از روشنفکران و صاحبان اندیشه در داخل کشور طی سالیان گذشته برای احقاق دموکراسی در ایران، البته بدون تلاش بی ثمر برای سرنگونی نظام، فعالیت کرده و بهای گزافی نیز برای آن پرداخته اند و حاصل کارشان نیز بخوبی مشهود است. این تلاشی است که علیرغم تمامی افت و خیز های آن همچنان ادامه دارد و البته تا رسیدن به سرمنزل مقصود راه زیادی در پیش است. در این میان به اعتقاد تمامی روشنفکران ایرانی و غیر ایرانی، البته به غیر از اسرای ذهنی گرفتار در فرقه، همان به اصطلاح مقاومت پایدار و سازش ناپذیری که اشاره کردید بالاترین سد و مانع بر سر راه رسیدن به دموکراسی در داخل کشور بوده است.
دیگر وقتتان را نمیگیرم و خداحافظی میکنم. اگر زحمت کشیده و پاسخ چند سؤالی که طرح کرده ام را بدهید فوق العاده ممنون شده و حداقل از سردرگمی در خصوص برخی موضوعات مربوط به مقاومت سازش ناپذیر خلاص میگردم.
با تشکر فراوان
ابراهیم خدابنده

خروج از نسخه موبایل