میزگرد نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف(قسمت ششم)

میزگرد نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف(قسمت ششم)

مکان گفتگو : انجمن نجات دفتر آذربایجان غربی
آرش رضایی: افراد مستقر در قرارگاه اشرف به خصوص کسانی که بشدت مسئله دار شده و ذهنشان مملو از پرسش و ابهام نسبت به خط مشی سازمان و بن بست ویرانگری که رهبری سازمان در آن شرایط خاص گیر کرده بود ، آیا سازمان در واقع با این ترفند می خواست معترضین و افراد خواهان جدایی را در آب و نمک نگه دارد؟
ناصر سید بابایی: بله ، دقیقا به همین دلائلی که ذکر شد رهبری سازمان بحث مسخره سگ دعوا را در اشرف پیش کشید.
آرش رضایی: تا افراد را برای یک مدتی سرگرم کند.
ناصر سید بابایی:بله ، با وارد کردن افراد به این بحث آنها را از دنیای بیرون از اشرف و تحولات داخلی عراق مخصوصا اوضاع عراق پس از سرنگونی رژیم مستبد صدام و تسلط آمریکائیها بر خاک عراق و نیز تنش های خاورمیانه ، دور و بی خبرنگه دارد زیرا تمامی این تحولات و تغییرات بر خلاف اهداف و منافع سازمان و پیش بینی شخص مسعود رجوی بود بر این اساس رهبری سازمان مایل بود تا افراد مستقر در اشرف از اخبار بیرون مطلقا بی اطلاع باشند و برای اینکه افراد را مثل سابق شست و شوی مغزی دهند بحث سگ دعوا را مجددا پیش کشیدند و هر شب مسئولین و فرماندهان قرارگاه اشرف دستور داده بودند که افراد یگان ها در هر نشست چهار یا پنج فاکت انتقادی و در واقع تحقیر آمیز دررابطه با درگیری لفظی و فیزیکی که در طی روز با فرماندهان خودشان داشتند و نیز از رفتار خودشان ، نوشته و در نشست بخوانند و بدین ترتیب نه تنها به ریشه اعتراضات و درگیریهای افراد بی اعتنائی می کردند که به نوعی ذهن افراد را منحرف می نمودند. اما این ترفند کارساز نبود و درطی آن دوره که به نام دوره گذار نام گذاری شده بود مسئولین سازمان خودشان اشراف داشتند که همه افراد معترض و منتقد در آن شرایط دنبال تعیین تکلیف اساسی بودند که یا از طرف آمریکاییها تعیین تکلیف بشوند و یا خودشان از اشرف خارج شوند به خاطر همین موضوع دیگه مسئولین و فرماندهان قرارگاه اشرف نمی توانستند با آوردن بحث سگ دعوا مانع انتقادات داخلی و اعتراضات روز افزون شوند و در نتیجه جواب بچه ها را بدهند. زیرا همه افراد دنبال تعیین تکلیف بوده و از آن وضعیت نابهنجار و مایوس کننده سرخورده شده بودند. رهبران سازمان با به پیش کشیدن بحث سگ دعوا نه تنها نتوانستند زمان را به نفع خودشان در اختیار داشته باشند بلکه بحث سگ دعوا به عکس خودش هم تبدیل شد یعنی دشمنی های بیشتری علیه خود سازمان پا گرفت که از همین بحث ها و نشست ها شروع شد و علنی گردید و در واقعیت گذشت زمان به ضرر رهبری سازمان بود زیرا موجب تشدید فضای یاس آلود در اشرف و رشد روز افزون افراد خواهان جدایی از سازمان می شد.
آرش رضایی: در واقع اختلافات مابین مسئولین قرارگاه و بچه ها بیشتر شد و به جای جمع و جور شدن کنتاکت ها ، درگیری ها بیشتر شد ونتیجه معکوس داد.
ناصر سید بابایی: بله دقیقا ، بحث سگ دعوا برد منطقی و حسابشده از نظر سازمان نداشت و تضادها را در اشرف تشدید کرد.
آرش رضایی: خوب ، نکات جالبی گفته شد حالا من یک سوالی از شما آقایان دارم و آن اینکه چرا شما از خانم مرضیه قرصی نمی پرسید پس از سرنگونی رژیم صدام در مقر خانمها در اشرف چه روی داد ؟
سعید باقری دربندی: خانم قرصی ، در نشست های سال هشتاد و نشست های طعمه بعضا یک مواقعی برای برخی کارها از کنار مقر خانمها رد می شدیم مثلا تو سالن تئاتر بود یه گوشه ای از آن سالن در پشت پرده یا وقتی که از کنار جمع خانمها رد می شدیم صدای داد و بیداد و فریاد و… همیشه به گوش می رسید اگر ممکن است در این مورد توضیح بدهید؟
آرش رضایی: دقیقا کی بود ؟ چه سالی ؟
سعید باقری دربندی: سال هشتاد شمسی.
آرش رضایی: بحث ها حول و حوش چی بوده ؟
سعید باقری دربندی: فکر کنم بحث های طعمه بود. خانم مرضیه مثل اینکه با شماها نیز برخوردهای تندی می کردند البته شما خانم ها هم مثل ما تحت سیطره همه جانبه مسئولین مستبد و وحشی اشرف بودید در نشست های ما هم داد و بیداد و فحش و دشنام و کتک کاری و سایر رفتارهای تحقیر آمیز به وفور بود. اما سوال من دقیقا اینست که در بحث سگ دعوا توی نشست های شما هم چنین برخورد های غیر انسانی و غیر اخلاقی بود ؟
مرضیه قرصی: ببینید بحث های طعمه خیلی سخت یادم میاد چون زیاد وارد نمی شدم و به خودم می گفتم: خوب من که طعمه نیستم. اما باید بگم که در نشست هائی چون طعمه و یا سگ دعوا مسئولین نشست الکی به آدم مارک می زدند تا با این کلمات که آقای قادر نیز اشاره داشتند بازی کنند زیرا فقط می خواستند یک جورهائی ما را مشغول کنند و ما به هیچی فکر نکنیم و تمام زندگی مان آن دغدغه هائی باشه که تشکیلات برایمان دیکته می کند. و برای اینکه فرصت فکر کردن را نیز به ما ندهند آن شرایط به خصوص منظورمه ، انواع و اقسام کار روی سر ما می ریختند و مدام مسئولین و فرماندهانمان به زیر دست خودشان و افراد تحت مسئولیتشان می گفتند که فقط کارکنید و در ایام بیکاری نیزنشست های مختلفی را برایمان ترتیب میدادند تا هیچگاه فرصت تفکر آزاد را نداشته باشیم مدام تاکید داشتند که در نشست ها فاکت بخوانیم و دهها شیوه و ترفندی که که فقط تو مشغول بشی ، به هیچی فکر نکنی ، به خانواده فکر نکنی گوئی مسئولین اشرف جز این کار دیگری نداشتند و سعی داشتند همه هستی آدم را از جمله ذهن ، احساس و رویاهایش را در اختیار داشته باشند.
آرش رضایی: قادر شما چه سوالی داری از مرضیه در ارتباط با خانم ها ، روابط و مناسباتشان.
قادر رحمانی: من از افرادی مثل معصومه ملک محمدی یا پروین صفایی یا رقیه عباسی خاطره خوبی نداشتم. اینها معمولا تو نشست های ما می آمدند و به اصطلاح زیاد مته به خشخاش می گذاشتند معمولا می گفتند که ما به خواهرهایمان بیشتر سخت می گیریم و خودشان این موضوع را اعتراف می کردند. خانم مرضیه نمیدونم شما در آن نشست ها سوژه شدید؟ یا نشدید؟ من معنی سوژه شدن را با تمام وجود لمس کرده ام که چه وضعیت کثیفی ست که فرد را در آن قرار میدهند ، اوج نامردی و نالوطی گری رهبران سازمان را در این رفتارها می توان مشاهده کرد. بگذارید توضیح بدهم ، سوژه شدن یعنی چی؟ یعنی اینکه شش جلسه ، هفت جلسه ، پشت سر هم فرد تحقیر می شه ، پشت سر هم هر چی که واقعا مسئولین و رهبران سازمان لایقش هستند را به افراد در اشرف می گویند ، به افراد مرتب تهمت می زنند و معمولا هم به کسانی تهمت می زنند و به کسانی این انگ ها را می چسبانند که مثلا میگه آقا الان مشکل ما تو این نقطه این نیست ، مشکل ما اینه که آقا امریکا آمده عراق را گرفته صدام هم رفته و سلاح های تو را هم امریکا جمع کرده و تو دیگه نمی تونی برای ما شعار سرنگونی و نمی دونم بلندشی شعارهای آنچنانی بدی و مرتب شعار آزادی خلق و میهن و فلان و بهمان و از این جور چیزها بگی. بعد به عنوان مثال عرض می کنم مثلا قبل از حمله امریکا به عراق کسی که ابتدا موضوع عدم خلع سلاح در هیچ شرایطی و مبارزه را به هر صورت مطرح کرد مسعودخان رجوی بود و علنا قبل از حمله امریکا به عراق به همه گفت که من از اصولم کوتاه نمیام یا مثلا مجاهد دست از سلاحش نمی کشه و شعارهای تو خالی این چنینی میداد ، نه تنها هنگامی که رژیم صدام سرنگون شد و ارتش امریکا وارد عراق شد اولین کسی که اصولش را زیر پا گذاشت و از اشرف در رفت و نیروهایش را تنها گذاشت و پیمان شکنی کرد همین جناب مسعود رجوی بود و او نه تنها اصول مورد ادعایش رابیشرمانه زیر پا گذاشت و برای توجیه ترسو بودنش و حفظ خودش به هر بهائی صحبت هایی از خط موازات و مزخرفاتی این چنینی می کند حالا با توجه به این موضوع خیلی مایلم خانم مرضیه توضیح بدهید که شما در نشست ها سوژه شدید؟ البته احتمال می دهم که شما هم مثل سایرین سوژه شدید چون این یک خط عمومی بود تا افراد را از خودشان تهی کنند راستش را بخواهید ما از داخل نشست های شما خبر نداشتیم ولی در نشستهای خودمان از جمله بحث سگ دعوا فضا و شرایطی را به عمد به وجود میاوردند که متاسفانه خیلی زننده و غیر اخلاقی بود و تحقیر کننده. در نشست های طعمه فحش هایی داده می شد که توی جامعه عادی داده نمی شد شاید یکسری الفاظ را افراد جامعه عادی دراختلافاتشان هیچگاه بکار نبرند و شرم کنند و یک ملاحظاتی داشته باشند اما در اشرف کثافتکاری در نهایت خودش بود و مسئولین اشرف آگاهانه فضای زشتی به وجود می آوردند و در آن مناسبات حرف های کثیفی زده می شد مقر های مردان که اینطوری بود و آیا قسمت خانم ها هم اینطوری بوده یا نه ؟
مرضیه قرصی: در همان بحث سگ دعوا و در ادامه بحث سگ دعوا من اصلا نمی خواستم وارد بشم چون می گفتم من که سگ نیستم که داخل این بحث بشم به خاطر همین هم وارد این بحث نمی شدم حتی در نشست های جاری روزانه نیز که مسئولین دستور می دادند فاکت بنویسیم و در مقر بخوانیم فاکت ها را نیز من نمی نوشتم و می گفتم فاکتی برای خواندن ندارم و برای چی فاکت بنویسم من که مشکلی ندارم به این خاطر فرماندهانم در مقر چندین جلسه برایم گذاشتند تا مرا وادار کنند که از دستورات آنان بی هیچ انتقادی مو به مو اطاعت کنم بعد چون فشار تا سر حد خودکشی می رسید برای رهائی از این همه فشار روانی و ذهنی به اجبار و به دروغ فاکت می نوشتم تاکید می کنم من به زور فاکت جور می کردم در یکی از شب ها یک یا دوتا فاکت داشتم که الکی نوشته بودم و برای رهائی از فشارها بود واقعا همه خانم های مقر در شرایطی چون من بودند و الکی فاکت می نوشتند که محتوای آن به هیچوجه واقعیت نداشت بچه ها همه همینطوری بودند آنها می گفتند که ما سگ دعوا که نداریم. عنوان و اسم نشست را مسخره می کردند و دقیقا میدانستند که هدف فرماندهان اشرف تحقیر آنهاست به این خاطر به هر بهانه ای از شرکت در نشست شانه خالی می کردند.
قادر رحمانی: حالا قسمت جالب داستان را برایتان تعریف کنم کسی که مناسبات و فضای اشرف را ندیده شاید فکرکند که اینها چی می گویند بحث اجبار و این جور چیزها دیگه چه صیغه ای ست من در لحظاتی که با خودم خلوت کرده و شرایط زندگیم را در اشرف نقد و بررسی می کنم می بینم یه زمانی در اشرف بحثی به اسم سگ دعوا را پیش کشیدند ، گفتند : فاکت بنویس و در جمع بخوان ، روز اول مقاومت می کنم ، روز دوم مقاومت می کنم ، روز سوم می بینم وای هزار نوع مارک های مختلف پشت سرم اومده و به من انگ می زنند از قبیل این که آقا این کم آورده در مبارزه ، آقا این اصلا اینجا شعبه سپاه پاسداران تشکیل داده.
سعید باقری دربندی: او اپوزیسیون شده است
قادر رحمانی: بله مارک می زدند که اپوزیسیون شدم. مقاومت ها در برابر رهبران سازمان عواقب خودش را هم داشت شروع می کردند مدام فرد را تحت فشار می گذاشتند و به او تهمت های عجیب و غریب می زدند یک دفعه می دیدی من که مثلا در اشرف دو تا تحت مسئول داشتم تق ، یکیش را از دست تو می گرفتند یعنی که رده تو داره میاد پایین روز بعد یکی دیگه را می گرفتند بعد در نشست ها اینطوری بود که من به شما انتقاد می کنم شما هم به من انتقاد می کنی می دیدی کسی که به من خیلی انتقاد داره به قول معروف تربیت هایمان به همدیگر سابیده دقیقا آن کسی که تحت مسئولیتم بوده را وادار می کردند که به من دشنام بده و تحقیرم کند. بعد همینطوری یواش یواش فرد را در منگنه ها ی خاصی می گذاشتند تا آنجائی که مجبور می شدی تسلیم فرماندهانت بشوی و روز بعد بیائی و در جمع به خودت دشنام بدهی و خودت را مورد ملامت قرار دهی. و فاکت های مختلف دروغین از خودت بنویسی تا دیگه این همه زیر فشار نباشی.
مرضیه قرصی: نگویند که فاکت نداشتی و مذمتت کنند.
قادر رحمانی: ها! خیلی جالب بود در یکی از روزها من و یکی از دوستانم به هم می گفتیم فاکت نداریم در نشست بخوانیم پس چکار کنیم دوستم گفت من یه فاکت میگم تو بنویس و اگر تو هم به فکرت رسید به من بگو.
ملاحظه می فرمائید آن موقع آموزش ما را گذاشته بودند آموزش کلاس برق بعد گفت بنویس امروز که مربی درس می داد من حواسم نبود نقطه آغازم ، بنویس با مسئولم سگ دعوا داشتم بعد ما گفتیم که فاکت خوبیه واقعیت اینه که دوستم فاکتش را به من گفت من هم یک فاکتی به او گفتم که نوشت. مسابقه فوتبال در همان روز شروع شد دوستم فوتبالیست بود از قضا موقعی که تمرین فوتبال رفتیم با مربی سر موضوعی درگیر شدم و به اصطلاح فرماندهان اشرف با مربی سگ دعوا داشتم پس از مسابقه دوستم به من گفت خوب شد که دعوا کردی یک فاکت برای نوشتن پیدا کردیم از قضا سر این دو تا فاکتی که قبلا نوشته بودیم و اصلا وجود خارجی نداشت و ما در نشست خواندیم دوباره کلی به ما انتقاد شد که چه فاکت هایی شما می خوانید و شما اصلا دارید چه کار می کنید شما اصلا تو مناسبات آمدید دست بگیرید یا پا بگیرید و هزار تا مارک دیگه به ما زدند.
انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

خروج از نسخه موبایل