چشم انتظاران يك خبر

چشم انتظاران يك خبر

خانم شكوه فروزنده در نامه به برادرش سعي كرده به هر شكل ممكن احساسات و عواطف او را كه توسط سازمان نابود شده است(در حقيقت سازمان اجازه بيان آن را به كسي نمي دهد ) برايش زنده كند و به او بگويد ميداند در دل عواطف هميشه زنده باقي خواهد ماند و اين سازمان است كه مانع برقراری رابطه، احساسات و عواطف بين فرزندان و اعضاي خانواده ها است.از دیدگاه ديگر از او خواسته است تا دور از هرگونه فشار و تبليغات درون مناسبات سازمان نحوه ادامه زندگي اش را انتخاب كند زيرا اين حق هر انساني است كه بتواند در نهايت آگاهي و اختيار انتخاب صحيح و مناسب را داشته باشد.

انجمن نجات استان كرمانشاه
سليمان ره انجام
28/12/86

نامه خانم شكوه فروزنده به برادرش شهاب فروزنده :

به نام خدا
با عرض سلام و آرزوي سلامتي براي برادر مهربانم
شهاب جان من خواهرت هستم.اميدوارم كه انشاء اله حالت خوب باشد و ناراحتي نداشته باشي. براي همه ما دوري از تو بسيار سخت و ناراحت كننده است. شهاب جان قصد نصيحت ندارم چون هر كس سرنوشت زندگي اش را خودش مي سازد تو هم سرنوشتت را خودت اينگونه رقم زدي. ولي شهاب جان اينجا در شهر خودمان خيلي ها از پيش تو برگشته اند حتي قشنگ تو را مي شناسند و در اينجا به زندگي عادي همانند بقيه مردم ادامه مي دهند. اگر تو قصد داري بر گردي و مي ترسي حق داري.چون از اخبار بي اطلاع هستي و در معرض تبليغات دروغين و يكطرفه مي باشي، حداقل تو مي تواني از سازمان جدا شوي كه ما از احوال تو باخبر شويم و با تو ملاقات داشته باشيم.
شهاب مهربانم تو فقط در تنهايي خودت به اين فكر كن كه اگر روزي برگردي و پدري و مادري نباشد كه با آغوش باز از تو استقبال كنند آن برگشتن ديگر خيلي دير است نمي خواهم در آن دوردست تو را ناراحت كرده باشم ولي هيچ چيز قابل پيش بيني نيست. برادر مهربانم عمو رضا مثل پرنده اي سبك بال پر گشود و از بين همه ما رفت فكر نكن خيلي وقت براي فكر كردن داري تصميم بگير و خودت و مارا از اين چشم انتظار بودن در بياور. نگذار بابا و مامان همچنان در غم دوري تو بمانند و اين غم روز به روز برايشان سنگين تر بشود وقتي برگردي بابا پشت به پشت تو ميدهد و به زندگي دلگرم ميشود هميشه وقتي از تو حرف ميزند گوشه چشمانش را مي مالد تا اشكش بيرون نريزد ولي مامان اينقدر گريه كرده كه چشمانش را دارد از دست ميدهد و هميشه نگران و پژمرده است فكر مي كني غير از پدر و مادر كسي در دنيا هست كه اين چنين نگران و ناراحت تو باشند.
وقتي مامان و بابا از قد و قيافه قشنگ تو برايم تعريف ميكنند حس ميكنم كه كاملاً بزرگ و يك مرد به تمام معنا شده اي، اميدوارم اين نامه نيز مثل نامه هاي قبلي ام بي جواب باقي نماند. ولي بيا تا من و تو مثل بچگي هايمان بزرگ تر از بقيه و متحد الفكر باشيم ، ميدانم دلت اينقدر مهربان است كه راضي نميشوي مامان و بابا از غم دوري تو از دست بروند ضمن اينكه كمي نيز به من فكر كن كه برادر بزرگ چيز ديگري است و زبان بلند هر خواهري، با اينكه ميدانيم سازمان به تو اجازه پاسخ به اين نامه را نميدهد اما مگر ميشود اين عشق و علائق را نثار تو نكرد؟ اين سازمان است كه ميخواهد عواطف و علائق را از بين ببرد، اما رابطه خوني خيلي بالاتر از اين چيزهاست. مامان ميگويد شهاب ميخواست آنجا براي شما زنگ بزند ولي سازمان اين اجازه را به او نداد اما باز من نااميد نمي شوم و منتظر جواب تو مي شوم. خواهرت.
هر چه مي نويسم باز دوست دارم بيشتر با تو حرف بزنم و باز هم بنويسم من به اين نامه خيلي اميدوارم چو ن از عاطفه و قلب تو با خبر هستم.
شهاب مامان خيلي ناراحته بخدا چند روز پيش نوار مغز و نوار قلبش را گرفتند دكتر مي گفت اعصابش خرابه و امكان سكته قلبي يا مغزي دارد كه بيشتر امكان سكته مغزي وجود دارد.
ترا به خدا شهاب كمكمان كن تو فرشته نجات هستي در انتظار جواب نامه ها هستم و ترا به خداوند بزرگ ميسپارم.

خروج از نسخه موبایل