انتشار گزارش‌هاي تلخ از كردكشي تروريست‌هاي مجاهدين خلق

انتشار گزارش‌هاي تلخ از كردكشي تروريست‌هاي مجاهدين خلق
بازتاب، بیست و ششم اوت 2007
همزمان با تحت تعقيب قرار گرفتن مسعود و مريم رجوي، سركردگان گروه تروريستي مجاهدين خلق، برخي نشريات كردي كه هموطنانشان لطمات بسياري از اين سازمان تروريستي خورده‌اند، گوشه‌‌هايي از اين جنايات را فاش كردند.
به گزارش خبرنگار «بازتاب»، پس از آغاز محاکمه صدام در دو سال قبل، در کردستان عراق درخواست محاکمه مسعود رجوی مسئول سازمان مجاهدین خلق ایران، به اتهام شرکت در جرایم رژیم صدام علیه کردهای عراقی مطرح شد.
در ماه مارس سال 1991 پس از جنگ خليج فارس و بيرون رانده شدن نيروهاي عراقي از کويت، کردهاي عراقي در قيامي عليه حکومت صدام که مورد حمايت آمريکا و متحدانش قرار گرفت، توانستند کنترل شهرهاي کردنشين شمال عراق را در دست بگيرند و حکومت صدام را وادار به عقب‌نشيني به مناطق مرکزي نمايند. در اين ميان شهر استراتژيک و نفت خيز کرکوک نيز به دست شورشيان کرد افتاد. اما يک هفته بعد، نيروهاي مجاهدين خلق با پوشش کردي و پوسترهايي از مسعود بارزاني و جلال طالباني وارد کرکوک شدند و در عملياتي مشترک با ارتش صدام، شبه نظاميان و پيشمرگان کرد کرکوک را غافلگير کردند و موجبات کنترل دوباره شهر کرکوک توسط حکومت بعثي‌ها را فراهم آوردند که در جريان آن صدها تن از ساکنين کرد کرکوک، توسط تروريست‌هاي مجاهدين خلق ايران به قتل رسيدند.
به گفته مقامات اتحاديه ميهني کردستان عراق، در رابطه با همدستي تنگاتنگ سازمان مجاهدين خلق ايران با حکومت صدام حسين، بويژه در بازپس‌گيري کرکوک و خانقين در سال 1991 از نيروهاي کرد، مدارک و اسناد مستند و غيرقابل انکاري وجود دارد و به همين دليل محاکمه مسعود رجوي به عنوان همدست صدام حسين در سرکوب شهروندان عراقي تقاضاي طبيعي کردهاست.
به گزارش سرويس‌ بين‌الملل «بازتاب»، در این حال هفته گذشته، «ايوب نوري»، در روزنامه كردي «هاوالاتي» نوشته است: درباره سازمان مجاهدين خلق سخن بسيار است؛ اين كه از چه ايدئولوژي پيروي مي‌كنند و واقعيت آن چيست و در اين چندين سال به چه كاري سرگرمند؟ هرچند من به عنوان يك روزنامه‌نگار از نزديك از با وضعيت و زندگي آنان آشنا هستم، آنچه در اين گفتار نوشته مي‌شود، بخشي از خاطرات يك عضو سابق مجاهدين خلق است كه در كتابي در پاريس چاپ شده است و من نيز خلاصه‌اي از آن را به كردي ترجمه كرده‌ام، به ويژه پس از اين‌كه در روزنامه «هاوالاتي»، خبري را خواندم مبني بر اين كه گويا، سازمان مجاهدين خلق، در نظر دارد دفتري در كردستان افتتاح كند.
زمان مي‌گذرد و در نتيجه شكست ارتش عراق در جبهه‌هاي جنوب، در گوشه و كنار شهرهاي «قادر كرم» و «كفري» تحركات نيروهاي كرد به چشم مي‌خورد. ساعت 8 صبح يكي از روزها، در حالي كه چندين شهر كردنشين آزاد شده بودند، مسعود رجوي، حالت آماده‌باش اعلام كرد و به ما دستور دادند سريع منطقه را ترك كنيم. در تاريكي شب، همه نيروهايمان به سوي كمپ اشرف، واقع در نزديكي شهرك «خالص» به راه افتادند و صبح زود، وارد اردوگاه شديم. بعد از ظهر روز بعد، ‌فرماني به ما رسيد مبني بر اين كه همگي بايد به محل مورد نظر رهسپار شويم و خود را در «سليمان بيگ» مستقر كنيم؛ بنابراين، زماني كه به آنجا رسيديم، از موضوع آگاه نبوديم كه چه كاري بايد انجام دهيم. به اين ترتيب در اطراف جاده مستقر شديم و راه‌هاي «توز» و «كفري» و «سليمان بيگ» را تحت كنترل خود درآورديم. خلاصه هر نوع تحرك كردها را زير نظر گرفته بوديم و همه رفت‌وآمدهاي آنان را به بغداد و بالعكس تحت كنترل خود داشتيم. اگر مسافران از اعراب بودند، هيچ گونه مشكلي نداشتند و مي‌توانستند به راه خود ادامه بدهند، اما اگر اتومبيل و سرنشينان آن كرد بودند، در آن صورت دقيقاً بازرسي مي‌شدند. هر كسي هم كه اسلحه‌اي داشت، بايد به استخبارات عراق تحويل مي‌داديم.
در يكي از روزها، شاخه‌ ارتش مسعود رجوي از جاده قادر كرم به سوي توز مي‌رفت و پيش از اين كه وارد شهر شوند، ‌نيروهاي پيشمرگ وابسته به جلال طالباني، با مجاهدين تماس گرفتند و به آنان اطلاع دادند كاري با آنان ندارند و به اين ترتيب، مي‌توانند بدون هيچ مشكلي از آنجا گذر كنند و به پايگاه‌هاي خود باز گردند، اما پس از اين‌كه صفوف سربازان از داخل شهر گذشت، ‌در حين عبور آنان در نتيجه برخورد گلوله‌اي بي‌هدف، يكي از سربازان مجاهدين به نام رضا كرمعلي كشته شد. پس از وقوع اين رويداد، ‌فرمانده نيروهاي مجاهدين، دستور داد شهر توز با اسلحه سنگين سركوب شود. به اين ترتيب بود كه در يك ساعت مشخص و از همه اطراف، شهر توز با اسلحه‌هاي سنگين و سبك مورد حمله واقع شد. همه مغازه‌هاي واقع در خيابان‌ها تخريب شدند و زنان و كودكاني كه در شهر باقي مانده بودند، ‌همزمان با شروع آتش باران مجاهدين به سوي دشت‌ها و صحراها فرار ‌كردند. خلاصه پس از تخريب بخش عمده‌اي از شهر، ‌فرمانده مجاهدين گفت: اين درسي بود براي كردها تا اين‌كه بدانند ما كه هستيم.
پس از آن، از شهر كفري، اتوبوسي به سوي سه راهي توز و كفري و سليمان بيگ در حال عبور بود و ‌زماني كه ديد اين سه راهي با زره‌پوش‌ها بسته شده، راه خود را منحرف كرد و به طرف چند خانه و يران شده‌اي رهسپار شد. اما باز هم در اين زمان، بنا به دستور ‌هر سه لشكر مجاهدين، اتوبوس را مورد حمله اسلحه سنگين خود قرار دادند و همه سرنشينان آن پياده شدند و شماري از آنان از روي پل مخروبه قتيار به سوي ارتفاعات كفري فرار كردند.
گفتني است كه سرنشينان اين اتوبوس، هيچ گونه تير‌اندازي به سوي ما نكردند، اما ارتش مجاهدين از هر سه جهت آنان را آماج گلوله قرار دادند. اين در حالي بود كه در همان لحظات نخست، اتوبوس به آتش كشيده شد و پس از آن هر سه دسته مجاهدين، با همه توان و سلاح‌هايشان همه سرنشينان اتوبوس را قتل‌عام كردند.
من در آن زمان، مسئول جاده سليمان بيگ بودم و با چشمان خود شاهد اين جنايت بودم. همچنين در اين تير‌اندازي‌ها، يكي از زنان مجاهدين بر اثر برخورد يك گلوله زخمي شد؛ اين زن پناهندگي سياسي در فرانسه را داشت.
پس از اين‌كه همه سرنشينان اتوبوس كشته شدند، ‌به ما دستور دادند كشته‌ها را شمارش كنيم، هنگامي كه بر سر جنازه‌ها رفتيم، ‌با چشمان خودم ديدم كه همه آنان كرد بوده و لباس شخصي پوشيده بودند. مجاهدين خلق در كشتار اين افراد از هيچ چيزي ابايي نداشتند. چند نفري در زير پل خود را مخفي كرده بودند، ‌اما مجاهدين با توپ تانك (ت 55) و «آر.پي.جي» پل را به تيرباران بستند. اين افراد نيز هيچ راه فراري نداشتند و مجاهدين به آساني مي‌توانستند آنان را دستگير كنند، اما به‌رغم آن كه آنها هيچ دفاعي از خود نكردند و بي‌حركت بودند، ‌سازمان مجاهدين به آنان يورش برد و همه آنان را به قتل رساند و چند نفري از آنان كه زخمي شده بودند و هنوز گلوله در بدن داشتند و در گوشه و كنار خانه‌هاي تخريب شده خود را مخفي ساخته بودند، ‌آنان نيز مورد ضربات لگد مجاهدين قرار گرفتند. من با چشمان خود ناظر جنايت يكي از سربازان مجاهدين بودم كه از اهالي ايلام بود. اين سرباز يكي از كردهاي مجروح را زير ضربات لگد خود گرفته بود و او را كتك مي‌زد. افراد مجروح پس از اهانت‌ها و كتك‌كاري‌هاي مجاهدين، تحويل استخبارات عراق داده مي‌شدند.
خلاصه آن كه پس از شمارش جنازه‌ها، به راه افتاديم و در اطراف جاده، شمار ديگري جنازه ديديم. فرمانده يگاني كه من جزو آن بودم، ‌دستور داد با نفربرهايمان روي جنازه‌ها برويم، صداي از هم پاشيدن جمجمه يكي از كشته‌شدگان هنوز در گوشم مي‌پيچد؛ اين يكي از بدترين فاجعه‌هايي بود كه از آن زمان هنوز در يادم زنده است و همواره آزارم مي‌دهد.
پس از اين عمل زشت و جنايتكارانه، ‌من گريه سر دادم و به فرمانده‌ام گله نمودم، اما ‌او در پاسخ گفت: اين سزاي گناهكاران است. من نيز به او گفتم: رفيق عزيز، اين بيچاره‌ها براي آزادي سرزمين خود مي‌جنگند. شخص فرمانده هم براي اين‌كه ناراضيان را ساكت كند، گفت: اينها مزدوران رژيم جمهوري اسلامي ايران بودند و اسكناس 25 ديناري جديد را در جيب‌هايشان يافتيم.
علوي طالقاني كه يكي از فرماندهان مجاهدين بود، ‌دستور داد تا در كنار جاده كفري ـ سليمان بيگ، گودالي حفر و جنازه‌ها را دسته‌جمعي در آن دفن كنند.
چند روز پس از اين رويداد بود كه ‌سعيد يزدان پناه، ‌عضو رهبري چريك‌هاي فدايي تلاش كرد در بين مجاهدين و اتحاديه ميهني كردستان صلح برقرار كند.
رهبران كرد اظهار كرده بودند كه آنان به مجاهدين كاري ندارند و آنان مي‌توانند به قرارگاه‌هاي خود بازگردند، هدف آنها آزاد ساختن مناطق كردنشين است، اما مجاهدين اين پيشنهاد را رد كرده و از آزار و اذيت كردها و حمايت از صدام دست نكشيدند.
سازمان مجاهدين به صدام قول داده بود جاده اصلي كركوك ـ بغداد را كنترل كند.
در يكي از روزها كه روز شنبه بود، در حالي كه نم‌نم باران، باريدن گرفته و همه جا را مرطوب كرده بود، در جاده كفري، يك دستگاه كمپرسي قرمز رنگ به طرف سليمان بيگ گذشت. ‌همين كه راننده كمپرسي ديد كه اين جاده از طرف مجاهدين قطع شده است، ‌تصميم گرفت بازگردد، ‌اما نتوانست و نيروهاي مجاهدين خلق از هر طرف و با همه سلاح‌ها به سوي او شليك كردند. كمپرسي پر از گلوله خمپاره بود كه به سوي پيشمرگان مستقر در توز حمل مي‌كرد. مجاهدين كمپرسي را در سه راهي توز، ‌كفري، سليمان بيگ متوقف كردند و زماني كه راننده از ماشين پياده شد، نيروهاي مجاهدين به سوي او شليك كردند. راننده فوراً جان خود را از دست داد و ديگر سرنشينان كمپرسي كه عبارت از دو كودك و مردي مسن بودند، پايين آورده شدند و از آنان خواستند تا بر روي زمين دراز بكشند. يكي از اين دو كودك، ‌فرزند راننده بود، او با ديدن جنازه پدرش، خود را روي جنازه او انداخت و بي‌اختيار ناله سر ‌داد. كودك ديگر دوست پسر راننده بود، يك ساعت بعد، ‌نيروهاي مجاهدين، كمپرسي و جنازه را به سوي كمپ اشرف بردند. مجاهدين خلق هم چون غنيمتي كه از رژيم ايران گرفته‌اند، ‌كمپرسي را در نظر مي‌گرفتند. آنان چندين سال از اين كمپرسي براي حمل‌ونقل مهمات خود استفاده كردند.
در ارتفاعات نزديك كفري، لشكر 60 براي محافظت از نيروهايي كه در سه‌راهي فوق مستقر بودند، موضع گرفته بودند و در مجموع، تلاش مي‌كردند همه تحركاتي را كه در منطقه روي مي‌دهد، تحت نظر خود بگيرند، زيرا اين منطقه، محل رفت‌وآمد پيشمرگاني بود كه براي همكاري رفقايشان به توز و كفري مي‌آمدند. در حدود ظهر، ‌زماني كه آسمان صاف بود، يك نفر كرد تلاش مي‌كرد از راه سلسله كوهپايه‌هايي خود را به شهر كفري برساند، كه مورد حمله مجاهدين قرار رفت و فوراً و در همان محل كشته شد. نيروهاي مجاهدين نير سريع بر سر جنازه او رفتند و چون غنيمت جنگي، ساعت و حلقه زنجير ساعتش را ربودند و در همان جا او را دفن كردند. ساعت 11شب، يكي از فرماندهان نزد من آمد و گفت: كاك جعفر با شما كاري دارد، ‌من مي‌دانستم كاك جعفر، مسئول امنيتي منطقه است و براي اجراي كارهايش در دفتر سليمان بيگ مستقر شده بود. من با جيپ فرماندهي به پايگاه جعفر رفتم. او در آنجا به من گفت: محمدرضا، شخصي را دستگير كرده‌ايم، حال مي‌خواهيم سخنان او را برايمان ترجمه كنيد. همراه كاك جعفر، وارد يكي از اطاق‌هاي پايگاه شديم. در آنجا شخصي بدون هيچ زير‌اندازي در گوشه‌اي از اطاق دراز كشيده بود و لباس نظامي بر تن داشت و غرقه در خون بود. او اصلاً حال سخن گفتن نداشت. ‌كاك جعفر از من خواست از او بپرسم از كجا آمده‌ است و چه ارتباطي با پيشمرگان توز دارد. شخص زخمي در پاسخ گفت: من در ارتش عراق و در نزديكي شهر كركوك سرباز هستم و ‌به دليل اين كه نمي‌خواهم كسي را بكشم فرار كرده‌ام و سپس ادامه داد: در فاصله توز و سليمان بيگ مورد حمله نيروهاي مجاهدين خلق قرار گرفته‌ام.
گفتني است، با وجود اين كه او اسلحه‌اي به همراه نداشت، از چندين ناحيه بدن با كلاشينكف زخمي شده بود. اين شخص مي‌گفت: من كرد هستم، اما طرفدار هيچ حزبي نيستم و در يكي از روستاهاي نزديك كفري زندگي مي‌كنم. كاك جعفر نيز به من گفت: دروغ مي‌گويد، به او بگوييد اگر راست مي‌گويد، ‌چرا از ارتش عراق فرار كرده است تا عليه ياغيان بجنگد؟ اما او تكرار كرد كه نخواسته است كسي را بكشد و به همين خاطر بوده كه فرار كرده است. هر چند وي از شدت جراحات مي‌ناليد، كاك جعفر، كوشش مي‌كرد كه او را به پيشمرگان نسبت دهد. بعداً كاك جعفر با نيروهاي ارتش عراق تماس گرفت كه در سه راهي توز، ‌كفري، سليمان بيگ بوده‌اند و شخصي را دستگير كرده‌اند.
‌همزمان درباره شخص دستگير شده از فرمانده مجاهدين خلق نيز پرسيد، ارتش عراق پاسخ داد: ‌كرد فراري وابسته به يگان آنهاست. به اين ترتيب، به رغم اين كه فرد مذكور زخمي و خسته بود، تحويل ارتش عراق شد.
آنچه را كه در بالا به آن اشاره كردم، تنها گوشه كوچكي از حوادثي بود كه در آن چند روز رخ داد. ‌من خود شاهد همه جنايات مجاهدين نبوده‌ام كه عليه ملت ستمديده كرد، انجام داده‌اند، ‌تا اين‌كه بتوانم ميزان جنايات اين سازمان را به رهبري مسعود رجوي در زمان جنگ مطرح نمايم، اما همگان مي‌دانند كه سازمان مجاهدين خلق، چگونه براي رژيم بعث عراق مزدوري و جيره‌خواري مي‌كردند. در واقع، سازمان مجاهدين با قتل‌عام مردم بي‌گناه كرد، سكان لرزان دولت عراق را مقتدرتر ساخت.

خروج از نسخه موبایل