تخريب پل پشت سر براي جلوگيري از بازگشت به وطن

تخريب پل پشت سر براي جلوگيري از بازگشت به وطن
انجمن نجات – دفتر استان مازندران
درگير کردن خانواده هاي افراد در خارج ، از شگردهاي کهنه شده سازمان در سالهاي گذشته بود که کماکان نيز اين خط در خارج در دستور کار سازمان قرار دارد. در سالهاي قبل علي رغم هشدار فرماندهان به نفرات واحدهاي عملياتي از اينکه جمهوري اسلامي تماسهاي خارج را کنترل و تعقيب مي کند، خود از فرانسه و يا کشورهاي ديگر اروپايي با خانواده ها تماس گرفته که باعث لو رفتن و دستگيري افراد زيادي شده است.
عليرغم اشک تمساح ريختن و جيغ و داد بين المللي سازمان درجهت دستگيري اين افراد، مسئولين وبويژه شخص رجوي خوشحال از اين اتفاقات بود ، تا دستگير شدگان را از هواداران سازمان و يا اعضاي فعال در داخل کشور وانمود کند.
او که باتعيين سياستها و استراتژي هاي غلط کليه هواداران و خانواده ها را در داخل و خارج از دست داده است در تلاش است با شگردهاي جديدتر و حتي با زدن مقالات و مطالب من در آوردني در سايتها و نشريات تحت عنوان نفراتيکه [ بنا به گفته دوستان قديميشان ] حتي سواد زياد خواندن ونوشتن ندارند چه رسد به تحليل اينچنيني، پل پشت سر آنان را خراب کرده تا حتي جرأت و فکر بازگشت به داخل را نکنند.
– امروز نيز با دوستي هم صحبت شديم که بنا به گفته خودش «بدليل خراب کردن پل پشت سرم توسط سازمان 25 سال جرأت بازگشت به ايران را نداشتم و….»
– پاي صحبت او مي نشينيم:
س : آقاي تجاري ضمن خوش آمد گويي به شما جهت بازگشت به وطن ، خواستم جهت آشنايي بيشتر خوانندگان خودتان را بيشتر معرفي فرمائيد ؟
ج : بنده احمد تجاري – متولد 1336 – از شهرستان آمل – که در سال 1357 پس از پايان دوران خدمت سربازي با پاس ( ويزاي دانشجويي) جهت ادامه تحصيل به کشور هندوستان رفتم.
من از دانشگاه بنگلور هندوستان – ليسانس شيمي را گرفتم.
س : چند سال در هندوستان بوديد ؟
ج : بنده 27 سال در هندوستان [ در بمبئي و هوبلي ] بودم ودر همانجا ازدواج کردم.
س : خانم شما ايراني هستند ؟
ج : خير ، من با يک خانم مسلمان ازدواج کردم ، که از او يک دختر و يک پسر دارم.
نگار خانم دانشجوي سال آخر مهندسي الکترونيک و در دانشگاه بنگلور هند درس
مي خواند و پسرم 16 ساله است و در حال تحصيل و در پيش دانشگاهي سال آخر در هندوستان است.
س : فعلاً در هندوستان به چه کار مشغوليد ؟
ج : من وخانم هر دو کاسب در بازار هستيم.
بنده يک مغازه کيف دارم و خانم نيز يک آرايشگاه دارد.وضعيت مالي هم خوب است وبقول خودمان « دستمان به دهانمان مي رسد».
فعلاً هم که به ايران آمدم وفضاي اينجا را ديدم يک منزل در شهر خودمان آمل خريدم که بعد از مراجعت به هندوستان، خودم را جمع و جور مي کنم ، به ايران بر مي گردم. هيچ جا وطن نمي شود.

خروج از نسخه موبایل