سالگرد تأسیس یا شمارش افتضاحات رجوی!

سالگرد تأسیس یا شمارش افتضاحات رجوی!

پانزدهم شهریورماه برابر بود با چهل و سومین سالگرد تأسیس سازمان که به همین مناسبت فرقه بیانیه ای داد و مراسمی هم در اشرف برگزار شد.
به این دلیل بر آن شدیم تا با تحلیلی کوتاه به چگونگی روند اعتقادی و سیاسی سازمان که هم اکنون به عنوان فرقه و یک گروه سکت شناخته می شود بپردازیم.
چنین مراسمی در حالی برگزار می شود و افرادی چون ناهید همت آبادی و مهدی سامع پیام تبریک می فرستند که نام این فرقه در لیست های تروریستی دنیا قرار دارد و رهبران و سران آن از جمله مسعود و مریم رجوی به عنوان تصمیم گیرنده های اصلی با اتهام کشتار مردم عراق و اعمال تروریستی با حکم پلیس بین الملل تحت تعقیب هستند!
اما یک سئوال مهم مطرح است و آن این که ، عملکرد رهبران کنونی طی نزدیک به سه دهه با کدام در دیدگاه از دیدگاه مؤسسان اولیه هم خوانی دارد ؟
در فاصله سال های 40 تا 44 افرادی که تحت تأثیر نهضت آزادی با پیش روی افرادی همچون مهندس بازرگان که دارای ایده های لیبرالیستی بودند از آن نهضت منشعب شده و گروهی به نام سازمان مجاهدین را تشکیل می دهند ، این عنوان مربوط به گروهی مسلمان است که در سال 44 توسط محمد حنیف نژاد ، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین معروف به عبدی نیک بین با هدف سرنگونی حکومت پهلوی و برقراری حکومت اسلامی تأسیس شد. یکی از شعارهای اصلی که پس از اولین نشست سازمان مطرح می گردد مبارزه با امپریالیسم امریکاست که مؤسسان ملت ایران را زیر یوغ آن ها دانسته و مبارزه با امریکا را راه نجات تلقی می کردند. با اعلام چنین دیدگاهی سازمان تحت حمایت خانواده های مذهبی و بازاری های طرفدار آیت الله خمینی و مسلمان قرار گرفتند و این روند ادامه داشت تا این که در سال 50 با ضربه ی ساواک که با نفوذ یکی از اعضای حزب توده ایران به نام شاه مراد دلفانی تمامی اعضا دستگیر و اعدام و یا تحت مراقبت شدید ساواک قرار گرفتند و سازمان وارد مرحله ی دوم حیات خویش شد و تقی شهرام حاکمیت گروه را به دست گرفت. سپس مواضع اعتقادی جدید اعلام شد که ترکیبی از ماتریالیسم و مباحث اسلام بود و در واقع التقاط فکری در سازمان شروع شد به گونه ای که حتی شیوه های مبارزه با شاه متأثر از افکار مارکسیست و لنیسیسم برنامه ریزی می شد و بدین ترتیب مخالفت عده ای از اعضا و به دنبال آن تصفیه های درون گروهی آغاز و اعضای مسلمان مانند محمد حنیف و مجید شریف واقفی کشته و یا زخمی شدند و مرکزیت مارکسیست به خود اجازه دادند عضوهای با نگرش مخالف را کشته و اجسادشان را از بین ببرند. در پی اعلام تغییر مواضع اعتقادی از سوی مرکزیت گروه ، حمایت خانواده های مذهبی و روحانیون قطع شد تا جایی که حتی با فرستادن برخی اعضا نزد آیت الله خمینی و بحث های طولانی نتوانستند نظر ایشان را جلب کنند و در نهایت دست خالی بر گشتند. و از آن پس به عنوان یک گروه التقاطی شناخته شده و با روی آوردن به موضع خشونت طلبانه در روند مبارزه با شاه تحت عنوان موضع قهر آمیز مطرود گروه های مسلمان و مبارز شدند. در زندان هم به دو صنف جدا تقسیم شدند.
1- صنف مسعود رجوی
2- 2- صنف لطف الله میثمی که بعد از انقلاب سال 57 صنف دوم به نام مجاهدین انقلاب اسلامی شناخته شدند. ( البته چون قصد ما بررسی جزئیات نیست مطالعه ی جزئی را به عهده ی خوانندگان عزیز می گذاریم با معرفی کتبی که در آخر بحث می آید.)
نکته ی دیگر این بود که اعضا حق انتقاد و پرسش از تشکیلات را نداشتند وبه گونه ای با آن ها برخورد می شد که حس خود کم بینی در برابر تشکیلات در ایشان تقویت گردد.
این انحراف عقیدتی علاوه بر مخالفت های درونی و قطع حمایت های بیرونی منجر به عدول از مواضع مبارزاتی هم شد که هم قبل از انقلاب 57 و هم بعد از آن هویدا و آشکار بود. قبل از انقلاب روی آوردن به ترور و خشونت مورد قبول هیچ گروه مبارزی نبود ولی آن ها با ترور چند مستشار امریکایی و طراحی ترورهای دیگر اهمیتی به نظریات دیگران ندادند و بعد از آن در پی تحولاتی که روی داد و با عزل بنی صدر و عدم اقبال مردمی و حکومتی باز هم به خشونت و ترور روی آورده و شروع به درگیری های خیابانی و به اصطلاح جنگ های نامنظم چریکی نمودند. ( تاریخ 28 خرداد 60 که در 30 خرداد آشکار شد. )
پس از آن در 7 مرداد 60 رجوی به همراه بنی صدر از ایران فرار و به فرانسه گریخت و اقدام به تشکیل شورایی به نام شورای ملی مقاومت نمود که مدعی بود تمامی گروه های اپوزیسیون در آن به طور مساوی حق شرکت و نظر دادن دارند. اما دیری نپایید که به دلیل همان افکار ماتریالیستی رجوی و سلطه جویی مطلق وی اعضا یکی یکی جدا و با رفتن به عراق در شرایطی که کشور و ملت ایران در حال بمباران از سوی صدام تجاوزگر بودند جدایی ها شدت بیش تری به خود گرفته و شورای به اصطلاح ملی مقاومت از همان آغاز کار به فروپاشی گرایید. یکی از دلایل اصلی جدایی و انتقاد شدید گروه های مخالف خارجه نشین ، پناه گرفتن در کشوری بود که به خاک ایران حمله کرده بود و این با شعار مورد ادعا یعنی دفاع از حقوق خلق در تضاد کامل بود بنابراین از نظر منتقدین غیرقابل قبول و تحمل شد.
از این پس و با فرار به عراق و برخوردهای هژمونی طلبی با اعضای شورا و ایجاد محدودیت برای اعضا با انقلاب های بی محتوا و پروسه های خسته کننده ی سرنگونی و وعده هایی که هیچ گاه به تحقق نپیوست دیگر نام سازمان از آن ها برداشته و به نام فرقه شهرت یافتند. این ها از مهم ترین دست آوردهایی هستند که رجوی برای مؤسسان اولیه به ارمغان آورد :
1- تثبیت عقیده ی انحرافی و به دنبالش مواضع ضد خلقی
2- تبدیل شدن به یک فرقه با تمام خصوصیاتی که کار شناسان امور برای فرقه قائل هستند.
سطور بالا هرچند کوتاه ، مختصری بود پیرامون وضعیت فکری فرقه ی رجوی که پس از سکانداری آن توسط مسعود رجوی لحظه به لحظه به انحراف و اضمحلال نزدیک تر شده.
پس از شکست سهمگین در سی خرداد 60 و کاری نبودن بمب گذاری ها و انفجارها در دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری و ترورهای خیابانی که به زعم آنان با زدن سرانگشتان حکومت رو به سرنگونی می رود و پس از فرار مفتضحانه و رفتن به فرانسه و سپس به عراق علاوه بر انتقادهای درونی و مخالفت اعضا و جدایی آن ها به دلیل همکاری با صدام و خیانت به مردم و پروسه های به بن بست رسیده و طرد همگانی از سوی ملت ایران و به دلیل شرکت در کشتار مردم عراق و برانگیختن نفرت مردم عراق نسبت به خود خیلی زود انزجار افکار عمومی و مجامع بین المللی هم نسبت به آن ها شدت گرفته تا جایی که از سال 1997 تاکنون نامشان در لیست تروریستی کشورهایی چون آمریکا ،فرانسه ، آلمان ، ایتالیا و اتحادیه اروپایی ثبت و در یکی دو سال اخیر هم با عنوان گروهی سکت از آن ها یاد می شود و در اطلاعیه ی وزارت خارجه امریکا با صراحت و با دلایل متعدد با نام فرقه در لیست قرار می گیرند.
این سلسله رسوایی ها ، دست آوردهایی پس از انقلاب رجوی برای گروهی است که روزی عنوان مجاهدین خلق را یدک می کشید و حالا حتی در محافل بین المللی به فرقه مبدل گردیده. انحراف از اعتقادات دینی باعث تغییر در مواضع سیاسی شد تا جایی که به طور نمونه نه تنها از مبارزه با امپریالیسم خبری نیست که برای جلب توجه او به سمت خود فرقه ی رجوی هر عمل و گفتاری را که لازمه چنین توجهی باشد حاضر به انجامش بوده و کاری به منافع خلق و یا دفاع از حیثیت گروهی و یا ملی و میهنی نیست. آن گونه که در زمان جنگ صدام علیه ایران با وی بر ضد ملت و میهن خویش هم پیمان می گردد و پس از مرگ وی و اشغال کشورش هم با دشمن ملت عراق یعنی اشغالگران و امریکا هم پیاله!!
به لحاظ درونی هم در برخورد با اعضا نه انتقاد پذیری را بر می تابد و نه پرسش از رهبری و به قول آقای اروند ابراهامیان : این گروه بیش تر شبیه به فرقه ی بسته ای است که نفرات آن کورکورانه از رهبری تبعیت می کنند.
بنابراین در چهل و سومین سالگرد نه تنها از اصول اولیه نام و نشانی نیست بلکه اصلاً از سازمان نامی نیست و آن چه پس از سه دهه حاکمیت مطلق رجوی بر فرقه مانده عبارتند از :
1- مطرود خلق ایران بودن تا همیشه تاریخ
2- خیانت به تمامی آرمان های بنیانگذاران اولیه از انحراف اعتقادی گرفته تا اصول مبارزاتی.
3- عدم مقبولیت حتی در میان اعضا
4- رکورد داری رجوی به عنوان یک از بی پرنسیب اخلاقی به واسطه مزدوری و وطن فروشی.
5- انجام اعمال تروریستی که منجر به قرار گرفتن نام رجوی و فرقه اش در لیست های تروریستی دنیا شده از سال 1997
6- در لیست تروریستی امریکا سال 1997…
7- در لیست تروریستی انگلستان سال 2000.
8- در لیست تروریستی اتحادیه اروپا سال 2002
9- تعطیلی 25 مرکز فرقه به دلیل کلاهبرداری توسط دادگاه آلمان سال 2001
10- خلع سلاح و تسلیم در برابر امریکا سال 2003
11- حمله پلیس استرالیا به 10 مرکز فرقه سال 2003
12- حمله پلیس فرانسه به پایگاه مریم و دستگیری 150 نفر از اعضا به جرم طراحی های تروریستی سال 2003
13- اضافه شدن نام شورای به اصطلاح ملی مقاومت در کنار نام فرقه در لیست تروریستی امریکا سال 2003
14- حمله پلیس ایتالیا به مراکز فرقه سال 2000
15- بیانیه حقوق سازمان دیدبان حقوق بشر به نقض حقوق اعضا و وجود شکنجه و زندان در فرقه برای منتقدان سال 2005.
16- گزارش اداره امنیت اتریش در اکتبر 2005.
17- افشای کلاهبرداری فرقه از سوی شورای امنیتی آلمان.
18- و مفتضحانه ترین دست آورد رهبری رجوی حکم اخراج از عراق به جرم کشتار مردم عراق از سوی دولت و مردم آن کشور و حکم بازداشت و دستور تعقیب پلیس بین الملل برای مریم و مسعود رجوی و 150 نفر دیگر از اعضای فرقه.
و بدین ترتیب آغاز چهل و چهارمین تأسیس فرقه را به همه فرقه ای ها تسلیت می گوییم. چرا که باید منتظر دست آوردهای ننگین دیگر برای آن ها باشیم.

خروج از نسخه موبایل