دستوررجـوي در برخـورد افـراد و اعضاي اسيـر با خانـواده هـايشان

دستوررجـوي در برخـورد افـراد و اعضاي اسيـر با خانـواده هـايشان

انجمن نجات – دفتر استان كرمانشاه 30/7/86
در اواسط سال 1382 وچندماه بعد از سقوط حكومت صدام خيل عظيم خانواده ها از ايران به قرارگاه مجاهدين در اشرف سرازير شد و پدران و مادراني كه ساليان سال بود از فرزندانشان بي اطلاع بودند با اميد به اينكه ديداري تازه كنند به اشرف آمده بودند و ساعتها در پشت درب ورودي قرارگاه اشرف به انتظار نشسته بودند اين انتظار هم به خاطراين بود كه سازمان به يكباره در مقابل عمل انجام شده قرارگرفته بود و بايستي كه در آن وقت كم همه كساني كه خانواده هايشان به آنجا آمده بودند را توجيه كند كه مبادا در اين ديدار افراد با خانواده ها كساني قصد جدايي از سازمان را داشته باشند.
توجيه اين افراد توسط مقامات و مسئولين بالاي سازمان انجام شد و در يك كلام و بطور خلاصه به آنها گفتند كه خانواده هايتان ازطرف وزارت اطلاعات آمده اند اينها خانواده هاي شما نيستند بلكه مأمور وزارت اطلاعات هستند. اعضاي اسير هم با اين تصور كه با يك نيروي ايراني مواجه ميشوند و با آمادگي قبلي هركدام به ديدار خانواده هاي خود رفتند.
بالاخره پس از چند ساعت معطلي خانواده ها به داخل اشرف راه يافتند مسئولين سازمان آنها را به داخل پاركي كه در اين قرارگاه بود هدايت كردند در آنموقع ما نيز مشغول چراغاني پارك بوديم.
ديدن خانواده ها حال و هواي تازه اي به مانيز داده بود و هر كدام از ما كه اين خانواده ها راميديديم دوست داشتيم براي لحظه اي هم كه شده در كنار آنها قراربگيريم ولي متأسفانه اجازة اين كاررا نداشتيم و فقط توانستيم نظاره گر صحنه باشيم.
مسئولين سازمان سعي مي كردند به همراه هر نفر كه با خانواده اش ملاقات داشت يكي دو نفر وي را همراهي كنند كه مبادا اين افراد جذب خانواده شده و از سازمان جدا شوند به همين دليل هم هيچكدام از اين خانواده ها نتوانستند به راحتي با فرزندانشان درد دل كنند و بلاخره اين ملاقات ها بدون هيچ رضايتي از طرف هم خانواده ها و هم افراد مستقر در اشرف بعد از دو يا سه ساعت به پايان رسيد اين اولين سري ملاقات خانواده ها با فرزندانشان بود.
بعد از اين ملاقات يك سري نشست ها در مقرهاي مختلف سازمان با اعضاي اسير در فرقه برگزار شد و در اين نشست ها ضعف هاي افراد در مقابل خانواده ها بررسي شد و هر كس بايد گزارش عملكرد خودش را به مسئولش مي داد و هر كس هم در اين زمينه ضعف نشان مي داد شديداَ با او برخورد تشكيلاتي مي شد اين موضوع فقط به اينجا خاتمه نيافت بلكه شروع يك سري نشست ها بود كه در اين نشست ها ما را هم كه هيچ ملاقات كننده اي نداشتيم بايد د راين نشست ها موضعگيري مي كرديم و به لحاظ ذهني آمادگي پيدامي كرديم كه اگر خانواده هايمان به ملاقات ما آمدند چگونه با آنها برخورد كنيم.
مسئولين سازمان بعد از اين نشست هاي توجيحي تا حدود زيادي موفق شدند ما را نسبت به خانواده هايمان كه ساليان سال دوري آنها را تحمل كرده بوديم بد بين كنند و به نوعي ما آنها را دشمن محسوب كنيم.
رجوي كه از سالها قبل گفته بود خانواده يعني كانون فساد ، خوب مي دانست كه اگر پاي خانواه ها به قرارگاه اشرف باز شود از تشكيلات دروغينش چيزي باقي نمي ماند و اكثر نيروها از سازمان جدا ميشوند به همين منظور هم خانواده ها را به اطلاعات ايران ربط مي داد تا افراد از خانواده هايشان تنفر پيدا كنند غافل از اينكه ورود خانواده ها به قرارگاه اشرف راه را براي خروج اعضاي اسير باز كرد ، نه تنها رجوي و سركردگان اين گروه تروريستي بلكه هيچ چيز ديگري نمي تواند احساس و عاطفةبين يك خانواده و پدر ومادر و فرزند را بخشكاند و از بين ببرد ، همگان شاهد اين ماجرا بودند وبه چشم ديدند كه چطور اعضاي اسير در فرقه پس ازديدار با خانواده هايشان صف خود را از رجوي جدا كرده و به آغوش گرم خانواده هايشان باز گشتند.

خروج از نسخه موبایل