ميليشياها هم بازگشتند!!

امروز هم صحبت بازگشته اي از مناسبات فرقه اي از اشرف شديم كه بعد از سالها فعاليت در داخل كشورو دستگيري و زندان بنا به گفته خودش در سال 67 به دنياي آمال خود در عراق وصل شد.
او كه پس از سالها قطع ارتباط آرزوي چنين روزي را داشت با اشتياق زياد در مناسبات آنان مشغول فعاليت شد و سعي داشت جبران سالها قطعي خود در داخل را در مناسبات اشرف بكند.
اما پس از سالها فعاليت در اشرف پي به ماهيت كثيف و ديكتاتور رجوي و بخصوص اهداف ضد انقلابي و ضد خلقي او برده و دست ا زفعاليت در تشكيلات فرقه اي او در اشرف كشيده است. او پس از 17 سال بطالت عمر در عراق به آغوش وطن بازگشته است و امروزدر كنار مردم شريف آمل به زندگي عادي مشغول است.
حال بااو هم صحبت مي شويم :
س : لطفا خودتان را معرفي كنيد.
ج : من عبدالله افغان عضو سابق سلزمان مجاهدين خلق اهل آمل ؛فرزندمرحوم جعفر قلي متولد 1345 مي باشم. تحصيلات ابتدائي و راهنمائي و دبيرستان را در شهر آ مل گذراندم و داراي ديپلم اقتصاد هستم.
مجموعا در خانواده اي بزرگ شدم كه وضعيت مالي و اقتصادي خوبي نداشتم. پدر كارگر و مادرم هم مستخدم مدرسه بود. تقريبا خانواده عيالواري بوديم بعلت مريضي پدرم خرج زندگي به عهده مادرم بود.
اختلا فات طبقاتي زمان شاه د رجامعه و فقر مالي خانوادگي خودم باعث اين شد كه در زمان انقلاب با وجود سن كم ؛ مسائل انقلاب و تظاهرات ضد سلطنتي را با شور هيجان دنبال كنم و در همه تظاهرات شهر آمل شركت كنم و كم كم وارد مسائل سياسي شدم.
س : چگونه با سازمان مجاهدين آشنا شديد ؟
ج : بعد از پيروزي انقلاب دفاتر انجمن سازمان در شهرهاي مازندران افتتاح شد كه تعدادي از نفرات جذب آنان شدند از جمله برادرم از هواداران آنان بود كه من از طريق برادربزرگترم هوادار و ميليشيا ي آنان شدم.
س : از كي وارد انجمن شدي ؟
ج : از خرداد 59 به صورت نيمه حرفه اي وارد انجمن جوانان مسلمان سازمان در شهر آمل شدم كه د رواقع تمام وقت ما صرف كار براي پخش نشريه و كتاب و تظاهرات و بساط و…. بود.
س : شروع فاز نظامي چه كار مي كرديد ؟
ج : با شروع فاز نظامي ارتباط نيم بندي با نفرات سازمان داشتم ولي با بوجود آمدن مسئله جنگل آمل در سال 60 تشكيلات سازمان آمل نيز ضربه خورده وارتباطم قطع شد. كه تا سال 62 ارتباطات قطع بود كه من با هواداران قطع ارتباط فعاليت تبليغي داشتم. با دستگيري يكي از مسئولين تشكيلات شهر آمل نفرات تحت مسئول او نيز در سال 62 همگي لو رفته و دستگير شدند بنده نيز در همان موقع دستگير و به زندان آمل افتادم.
س : وضعيت برادر ت چه شد ؟
ج : برادرم نيز د رسال 61 در تهران دستگير شد و به زندان اوين افتاد.
س : خودت چند سال زندان بوديد ؟
ج : خودم 2 ماه زندان كشيدم و با حبس تعليقي و سپردن وثيقه آزاد شدم و درسم را ادامه دادم و ديپلم را گرفتم. با توجه به زمينه هاي قبلي و بيكاريم مجددا به راديو سازمان گوش داده و تلاش داشتم كه مجددا به آنها وصل شوم.
س : آيا بعد از زندان هم فعاليت هسته اي و….. داشتيد.
ج : خير فعاليتي نداشتم و تمايل زيادي به وصل داشتم كه در همين مدت به سربازي اعزام شدم.اين مقطع مصادف بود با پايان جنگ وعمليات سازمان تحت عنوان فروغ ( مرصاد ) كه در نهايت منجر به اعدام برادرم شد.با اين وصف و با توجه به انگيزه قبلي فرارم و خبر اعدام برادرم از منطقه جنگي مرز فكه به خاك عراق متواري شدم.
س : آيا بعد از ورود به خاك عراق مستقيما پيش سازمان رفته يا بدست عراقيها افتاديد ؟
ج : از ابتدا ورود بدست عراقيها افتاده و ما را به خانه پناهندگان د ربغداد و سپس در اردوگاه حله و بعد هم زندان الرشيد و نهايتا بعد از يك ونيم ماه تحويل سازمان شدم.
س : مگر شما نگفته بوديد كه از خانواده شهداي سازمانيد چرا شما را بعد از يك ونيم ماه تحويل سازمان دادند ؟
ج : با توجه به اينكه من زنداني آزاد شده بودم و از خانواده كشته هاي سازمان بودم كه سالها بعد و بخصوص بعد از عمليات فروغ به آنها پيوستم سازمان رويم شك داشت كه نكند نفوذي رژيم باشم. به همين دليل تمامي افرادي كه بعدا از جنگ مراجعه مي كردند خط سازمان توسط نيروهاي امنيتي عراقيها چك مي شدند. البته عراقيها با پوش شباهت اسمي بنده كه افعاني هستم با من برخورد مي كردند كه چرا بعد از جنگ آمدي پس تو نفوذي هستي و…..
س : كي وصل سازمان شديد ؟
ج : بعد از حدود 2 ماه پرس و جو وماندن در زندان عراقيها از طريق رابطين سازمان تحويل آنان شدم كه يك ماه هم د رپايگاههاي بغداد براي ديدن نوارها و…. پروسه و چك امنيتي ماندم و بعد از آن وارد اشرف شدم.
س : قبل از ورود به عراق و اشرف چه ذهنيتي نسبت به سازمان داشتيد و بعد از ورود چگونه فكر مي كرديد ؟
ج : ابتدا فكر مي كردم كه با وصل به سازمان به نقطه آمال ساليان خودم رسيدم ولي در مرحله چك امنيتي و پروسه نويسي و حتي تعقيب و زير نظر گرفتن من توسط نيروهاي سازمان نسبت به آن ذهنيت پيداكردم و يكبار نيز به مسئول پايگاه مراجعه و ذهنيتم را گفته بودم كه چرا به ما اعتماد نداريد و نفر در تمام وقت بالاي سرم مي گذاريد كه با تعويض او باز هم توسط فرد ديگري تحت نظر بودم و بعد از مدتي ما را به اشرف منتقل كردند.
س : با شما كه برادر نفر اعدامي سازمانيد د روحله اول اينقد ربي اعتماد ي كردند با بقيه نفرات عادي چه مي كردند ؟
ج : تقريبا با همه همين ريل را مي رفتند و به قول خودشان چك امنيتي مي كردند كه بعدا حتي ريل قرنطينه را نيز اجرا مي كردند نفرات را مدتها در سلولهاي انفرادي نگه مي داشتند تا در صورت نفوذي بودن عكس العمل نشان دهد.
س : از اينكه بعد از ورود به مناسبات داخلي و حرفه اي سازمان ذهنيت و سئوالاتي را كه مطرح مي كرديد پاسخ قانع كننده اي مي گرفتيد يا نه ؟
ج : نه ، آنها همه سعي داشتند كه همه اين سئوالات را توجيه كنند و ا گرچنانچه فردي قانع نمي شد او را اخراج مي كردند من خودم چند بار سر همين سئوالات در معرض اخراج قرار گرفتم اگر چنانچه پاسخ درست و قانع كننده اي نداشته باشند فرد را با انگهاي مختلف از جمله زدن محفل و…. تهديد به اخراج مي كنند.
اخراج در خوش بينانه ترين حالات در فرهنگ سازمان يعني سپردن فرد دست عراقيها و بلاتكليفي چندين ساله د راردوگاههاي عراق بود كه كمتر كسي حاضر بود جواب سئوالات و ذهنيتهاي خودش را تا پايان پي گيري كند!!.
س : بعد از دوره آموزشي در كجا كار مي كرديد ؟
ج : من در قسمت توپخانه در لشگر 67 بودم من زماني رفتم كه آنها د رزمين كفري مانور داشتند كه رجوي بعد از شكست مرصاد براي بازسازي و قدرت نمايي ارتش خود با سلاحهاي اهدائي صدام سلسله مانورهاي را در منطقه مي گذاشت.
علي رغم اينكه براي همه روشن بود كه اين ارتش هرگز براي تهاجم به ايران استفاده نخواهدشد ولي با لاجبار مي بايست در آن شركت ميكردند.خودم چند بار به فرماندهان گفتم كه اين مانورها به چه منظور انجام مي شود و آيا نتيجه اي دارد يا….. كه مرا تهديد به مسئله داري و اخراج كردند.
س : آقاي افغان ورود شما به سازمان همزمان بود با پيوستن تعدادي از اسرا ي ايراني به سازمان ؛ به نظر شما آيا اين افراد شناختي نسبت به سازمان داشتند و يا به منظور و هدف ديگري مي آمدند ؟
ج : بنا به گفته اكثر اسرا د راشرف قريب به يقين آنان براي رهائي از اردوگا ههاي صدام به داخل سازمان آمدند آنانكه گول وعده هاي مسئولين سازمان را خوردند براي فرار از اردوگاه و حتي فرار از عراق خود را اسير سازمان كردند. درسال 68 تعداد زيادي از آنان توانستند از طريق صليب به ايران برگردند وتعداد اندكي كه پلهاي پشت سرخود را خراب مي ديدند و يا فريب مسئولين سازمان را خوردند در اشرف باقي ماندند.
البته در ابتداي ورود آنان به قرارگاه هر شب تعدادي از آنان فرار مي كردند آنانكه هيچ آشنايي و سنخيتي با مناسبات سازمان نداشتند انگار در جهنم ديگري گرفتار شده بودند.و اگر هم چنانچه اعتراضي مي كردند آنان را تهديد به بازگشت به اردوگاه و تحويل به استخبارات عراق مي كردند.
يادم هست د رمانور زمين كفري درسال 68 اسيري عاصي شده به روي چند نفر رگبار باز كردكه بعدا زنداني و حتي به حبس ابد محكوم شده بود او د ريك فرار از زندان رجوي د رقرارگاه اشرف از ناحيه پا تير مي خوردو از وضعيت بعدي او ديگر خبري ندارم.
س : يك سال بعد از ورود شما به سازمان رجوي بحث طلاق را پيش كشيد شما چه برداشتي از اين انقلاب!! او داشتيد ؟
ج : آن موقع كه من وارد سازمان شدم عصر پنج شنبه و روز جمعه همه مسئولين سوار اتوبوس مي شدند و به سراغ زن و بچه مي رفتند و در سازمان اين دو روز در قرارگاه اشرف مبارزه تعطيل بود با اين كار رجوي خوشحال شده بودم و در ابتداي كار استقبال مي كردم ولي بعد از مدتي كه بيشتر وارد بحث شدم متوجه منظور اصلي رجوي شده بودم.
او با اين كار قصد داشت بن بست استراتژي ارتش آزاديبخش و جنگ مسلحانه را توجيه كند. با عمليات مرصاد و شكست ، استراتژي او هم به بن بست رسيده بود و او مي بايست به تمامي نفرات پاسخگو باشد. ولي او با در پيش كشيدن بحث طلاق اجباري چند تير را هم زمان به هدف زد و كسي هم در اين بحث جرات در پيش كشيدن ساير مسائل مثل بن بستهاي سياسي و نظامي را نداشت.
از طرفي با طلاق اجباري زن و مرد تاثير گذاري آنان روي همديگر را به مينمم رساند. سه طلاقه كردن زن و مرد و حتي افكار جنسيت در مجردين خود به اندازه كافي مسئله بزرگي بود كه ديگر جايي براي ساير سئوالات سياسي و نظامي به جا نگذارد.
رجوي در ست در جائيكه مي بايست پاسخگوي شكستهاي چند ساله گذشته باشد دست به تصفيه هاي دروني و حذف مسئولين مرد سازمان كرد و زنان ردههاي پائين را كه حرف شنوايي بالايي هم داشتند را جايگزين آنان كرد.
س : چرا رجوي انقلاب را طولاني و چند مرحله اي كرد.آيا فكر نمي كنيد كه به ضررش تمام شد ؟
ج : زماني بحث طلاق و انقلاب ايدئولوژيك مطرح شد كه ناخواسته بحث جنگ كويت پيش آمد كه اين امر هم باعث طولاني شدن بحث شد البته د رآن مقطع كه تعدادي از افراد از فرصت استفاده كرده از سازمان خارج شدند كه اين امر نيز باعث شد كه رجوي با اضافه كردن بندهاي مختلف سعي در مهار دقيق تر افراد كند همانطوري كه قبلا اشاره كردم رجوي براي فرار از پاسخگويي چرائي بن بست سازمان ؛ مشكلات و علتها را در درون افراد جستجو مي كرد و مشكلات ايدئولوژيك افراد را باعث شكستها و بن بستهاي سازمان مي دانست كه نمونه آن توجيه شكست مرصاد را در بحث تنگه و توحيد د رنفرات شركت كننده در عمليات دانست.
س : آيا مي توانيد بندهاي انقلاب را توضيح دهيد ؟
ج : بند الف يعني طلاق اجباري زن چه در عين و چه درذهن افراد بود.يعني آنهائيكه متاهل بودند كه مي بايست ابتدا خود را سه طلاقه كرده و حلقه را تحويل مريم مي دادند و ديگر نمي بايست حتي در ذهن به خاطرات گذشته زن و……فكر مي كردند.مجردين نيز مي بايست از ذهن خود بقول سازمان حرمكدهها را تعطيل مي كردند و اساسا به زن فكر نمي كردند.
س : از بند هاي ديگر چه مي دانيد.
ج : بند دوم كه بند ب بود يعني اينكه همه زنهاي دنيا جز حريم رهبري ( رجوي ) بدانيم و در ذهن خود حتي به آنها نيز فكر نكنيم.
بند ج هم تا آنجائيكه فهميدم اقرار به گناهان جنسي گذشته فرد و نوشتن آن به مسعود و مريم بود يعني اينكه فرد با دادن گناهان گذشته اش به مسعود و مريم مي داد و تطهير مي شد.
بند بعدي بند دال بود كه معني هژموني زنها بر مردان بود و در واقع حاكميت يك زن سالاري د رقرارگاه اشرف بود. البته رجوي با اين بند با يك تير سه نشانه زد. اول كاهش فشار فيزيكي و روحي روي زنان.
دوم انگيزه دادن به زنان براي ماندن و استقامت د رقرارگاه.
سوم سلب مسئوليت و تحت كنترل گرفتن مردان مسئول قديمي در قرارگاه اشرف و در واقع بي خطر كردن آنان در تشكيلات
بند بعدي بند ر بود كه به معني رفتن مريم رجوي به پاريس و قبول رياست جمهوري انتصابي و مادام العمر.
براي همه نفرات كه بعدا بندهاي رنگارنگ مختلف مطرح شد كه از جمله بند شين يعني پذيرش شوراي رهبري و بند ف مبارزه با فرديت. بند س پذيرش استراتژي شكست خورده عملياتها ي راه گشائي براي سرنگوني و بند ص كه به معني داشتن صبر جميل در قراركاه اشرف كه در واقع مي خواستند به همه بفهمانند كه ديگر همه چيز تمام شده است و شما هم بايد د ر اينجا بمانيد و بپوسيد كه همه و همه براي ابقا تشكيلات فرقه اي بود.
س : پس نشستهاي مختلف با عناوين گوناگون چه بود ؟
ج : اين نشستها قانون كنترل افراد در قرارگاه بود.
س : يعني چه ؟
ج : يعني اينكه افراد ضديت هايشان به عينيت نپيوندد مانند فرار – مانور كشتن فرماندهان و در گيري داخل تشكيلات و در واقع اهرم كنترل افراد بود.
س : اگر ممكن است بيشتر توضيح بدهيد تا معلوم شود كه چگونه و با چه مكانيزم انجام مي گرفت ؟
ج : مثلا اجراي بند ف كه خرد كردن نفرات در جمع بود كه با كتك كاري و فحاشي انجام مي گرفت.آنها با اين كار تلاش داشتند كه به فرد بفهمانند كه در صورت هرگونه فكر فردي و يا اعمال فردي خود قصد اقدام يا كاري را داشته باشند با همين اعمال كتك كاري و…… مواجه اند و تلاش داشتند كه فرد را هميشه در تشكيلات تسليم نگه دارند.
س : آيا در رابطه با كتك كاري در همين نوع نشستها نمونه اي را ديده ايد ؟
ج : بله – شاهد كتك كاري روي موسي حاتميان –رضا ستوده مرام – امير بيدقي – محمد تركمن بودم.
س : آقاي عبدالله چه چيزي باعث مسئله داري و در نهايت جدايتان ا زسازمان شد.
ج : بعد از مشاهده مناسبات سركوبگرانه از طرف سازمان و خارج شدن سازمان از اصول و خط وخطوط گذشته اش و اجباري كردن ماندن افراد در مناسبات و…. دچار مسئله و مشكل ذهني شد م كه همين امر باعث خروج ا زسازمان شد.
س : چه برخوردي با شما داشتند ؟
ج : در طول مدت مسئله داريم همواره زير برخورد تحقير آميز آنان بودم كه در نشست حوض در پايگاه جلالزاده در بغداد در حضور رجوي مسئولين از من امضاي حضور اجباري در عراق را گرفتند. تا اينكه بالاخره بعد از سرنگوني صدام با طرح مجدد مسئله داريم از آنها جدا شده به كمپ جدا شده ها نزد آمريكا ئيها رفتم و در سال 84 به ايران برگشتم.
س : چرا به ايران آمديد ؟
ج : انتخاب اولم ايران نبود و قصد نداشتم به ايران بيايم ولي بدليل دست به دست كردن آمريكا ئيها براي اعزام ما و اينكه هيچ كشوري شما را به عنوان پناهند ه سياسي قبول نمي كند تصميم به آمدن به ايران را گرفتم.
س : با توجه به وضعيت خانوادگي از آمدن به ايران ترس نداشتيد ؟
ج : ترس نه ولي قصد داشتم كه به خارج بروم و آنجا زندگي كنم.
س : پس چرا از اينجا به خارج نمي رويد ؟
ج : بدليل مسئله مالي اگر مشكل اقتصاديم حل شود ممكن است چنين كاري را بكنم و هيچ مشكلي ندارم. ولي با توجه به شرايط سني و شكستن ذهنيتها از داخل كشوربعيد است كه ديگر به خارج بروم.
س : در مجموع از شرايط حاضر زندگيت راضي هستيد ؟
ج : بله احساس مي كنم كه بعد از سالها حضور در مناسبات بسته و اجباري فرقه تازه آزاد شده و با توجه به معيشت اقتصادي حاضر فشار خاصي ندارم و راضيم به رضاي خدا.
س : چه پيامي براي آنهائيكه مثل شمايند ولي كماكان در قرارگاه اشرف ماندند ؟
ج : در يك پيام راه براي همه شما براي بازگشت به كشور و وطن خود براي شروع يك زندگي نو و عاري از هرگونه فشار و تهديد و اجبار باز مي باشد و بيش از اين عمرتان را در فرقه رجوي حرام نكنيد.
با تشكر از شما كه زحمت كشيديد به سئوالات ما پاسخ داديد.
انجمن نجات – دفتر استان مازندران

خروج از نسخه موبایل