چه کسی جنگ افروز اصلی است و چرا؟

ابراهیم خدابنده، سایت دکتر مسعود بنی صدر، بیست و دوم ژانویه 2008
گزیده یک برنامه ارتباط مستقیم سیمای آزادی (تلویزیون ماهواره ای سازمان مجاهدین خلق) که روز یکشنبه 20 آبان با شرکت آقایان مهدی سامع و محمد علی توحیدی برگزار شد در یکی از سایتهای سازمان منعکس گردید. عنوان این برنامه سوء استفاده فاشیسم مذهبی از جنبش صلح خواهی بود. در این برنامه ابتدا آقای حمید رفیعی مجری جلسه در خلال طرح سؤالات خود اعلام کرد که رژیم… منطقه و جهان را به طرف جنگ سوق میدهد!
در ادامه آقای مهدی سامع مطالبی را بیان کرد که من شخصا بحثی روی حرفهای ایشان که البته تماما در مخالفت با نظام بود ندارم گو اینکه محتوای سخنان ایشان را میتوان در برخی نشریات ایران هم مشاهده کرد و این نظرات از جانب اپوزسیون داخل کشور نیز بیان شده است.
اما به دنبال سخنان آقای مهدی سامع که میتواند مورد تأیید خیلی از نیروهای سیاسی در داخل و خارج از کشور باشد آقای محمد علی توحیدی شروع به سخن کرد و در خلال گفته های خود مدعی شد که رژیم حاکم بر ایران جنگ افروز اصلی در شرایط امروز منطقه و جهان است و اعلام کرد که حاکمیت ایران دارد دنیا را به سمت جنگ میبرد. هرچه تلاش کردم نتوانستم این جمله را هضم کرده و بپذیرم و تصور نمیکنم به غیر از کسانی که تحت کنترل ذهنی فرقه ای سازمان قرار گرفته اند هیچ فرد مطلعی با این اظهار نظر و این بیان موافق باشد.
اینکه رژیم ایران تا چه اندازه جنگ طلب یا صلح طلب است بحث فعلی من نیست. موضوع اصلی اینست که سازمان مجاهدین خلق رسما و عملا به سخنگوی جناح جنگ افروز آمریکا تبدیل شده است. در زمانی که دنیا حاکمیت فعلی آمریکا را جنگ افروز اصلی در شرایط امروز منطقه و جهان میداند و شکی در آن ندارد و شواهد آنهم در همه جا به چشم میخورد، سازمان مجاهدین خلق خوش خدمتی برای درنده ترین جریان امپریالیستی در طول تاریخ را – با همان تاکتیک آی دزد آی دزد که آقای محمد علی توحیدی به آن اشاره کرد – به حد اعلا میرساند و تمامی سعی خود را بکار میگیرد تا جنگ طلبان آمریکایی را از زیر فشار حرکت ضد جنگ و جنبش صلح خواهی بین المللی بدر ببرد. این سیاست رسمی سازمان مجاهدین خلق است که تلاش نماید، هم صدا با اسرائیل و نومحافظه کاران آمریکایی برای رد گم کردن و منحرف کردن اذهان از روی جنگ افروز اصلی، کس دیگری را به عنوان تهدید جهانی معرفی کند تا فشار افکار عمومی جهان از روی حاکمیت آمریکا برداشته شود.
مجددا مهدی سامع که گویا نمیداند این صحنه به چه منظوری توسط سازمان مجاهدین خلق ترتیب داده شده است به طرح مشکلات عدیده مردم در داخل کشور و سؤالاتی که من عینا در نشریات داخل کشور هم دیده ام می پردازد و البته نهایتا هم اشاره میکند که رژیم صلح طلب نیست که البته من اصراری ندارم تا ثابت نمایم که رژیم خیلی شیفته صلح است ولی موضوع این نیست.
سپس مجددا محمد علی توحیدی رشته سخن را به دست میگیرد تا هدف سازمان را از این صحنه پردازی دنبال نماید و با معرفی بغداد و بیروت به عنوان جولانگاه جنگ طلبی رژیم، تماما در جهت خواست اسرائیل و پنتاگون البته با چاشنی حقوق بشر و حقوق زنان و وضعیت مردم در داخل کشور و افزایش نارضایتی ها، نظرات سازمان را بیان میکند. از منظر سازمان مجاهدین خلق مسئولیت حمله آمریکا به افغانستان و عراق و همچنین حمله اسرائیل به جنوب لبنان و نوار غزه همانند تجاوز صدام حسین به خاک ایران تماما بر عهده رژیم است و باید هرچه زودتر برای جلوگیری از شروع جنگ جهانی دیگر، جنگ با رژیم را براه انداخت و حمله به ایران را در دستور کار قرار داد.
حرفهای محمد علی توحیدی و اشاراتی که میکند حتی فراتر از اظهارات جنگ طلبان آمریکایی و اسرائیلی است و خوش خدمتی را به جایی میرساند که بسا بیش از آنها و سرویس های اطلاعاتی شان مدعی تهدید رژیم برای صلح جهانی میگردد. بعد هم همان طرف های مربوطه را مخاطب قرار داده و تلاش میکند تا توجیهاتی بتراشد که جنگ فوری با ایران را مشروع نماید و البته به همان سیاقی که عادت تمامی فرقه هاست طوری با آنها صحبت میکند که گویی آنان از هیچ چیز خبر ندارند و صرفا منتظرند تا ببینند سازمان مجاهدین خلق چه استراتژی و سیاستی برایشان مشخص میکند.
راستی نام پیش برد چنین سیاست جنگ افروزانه ای برای منافع فرقه ای و تلاش برای تطهیر جنگ طلبان واقعی بین المللی و ترغیب آنان به تهاجم به خاک میهن چیست و در فرهنگ سیاسی چه اسمی روی آن میگذارند. سالها سازمان مجاهدین خلق تلاش کرد تا مسئولیت تجاوز دیکتاتور سابق عراق به خاک ایران را به گردن رژیم بیاندازد تا آنکه همان سازمان مللی که امروز سازمان مجاهدین خلق سنگ قطعنامه هایش را به سینه میزند رژیم صدام حسین را مسئول و آغازگر جنگ معرفی کرد که البته سازمان هرگز به روی مبارک نیاورد. سازمان تلاش کرد تا دست اسرائیل را از جنایاتی که در تهاجم به جنوب لبنان و نوار غزه مرتکب شد بشوید و موضوع را به طرف ایران منحرف سازد و امروز هم هر آنچه بر سر مردم عراق می آید را برای جلب رضایت جنگ طلبان آمریکایی به گردن رژیم می اندازد. سازمان مجاهدین خلق در تمامی سیاست های خود به کرات به اثبات رسانده است که به هیچ وجه مسئله اش مصالح مردم ایران نبوده و نیست و صرفا کسب قدرت به هر قیمت را مد نظر دارد.
در نوارهای ویدئویی که از سازمان اطلاعات و امنیت عراق به دست آمد به وضوح نشان داده میشود که حتی قبل از تجاوز عراق به خاک ایران فرستادگان سازمان با مسئولین عراقی در بغداد دیدار داشته و به نوعی آنان را به تهاجم به ایران ترغیب میکردند. افرادی همچون عباس داوری با قیافه هایی کاملا جوان با عراقی ها از انتخاب حجازی به عنوان نفر اول تهران برای انتخابات مجلس به عنوان آخرین خبر صحبت میکنند. همچنین زمانی که آتش بس بین ایران و عراق برقرار شد سیاست رسمی رهبری سازمان مجاهدین خلق جرقه و جنگ بود یعنی اینکه به هر قیمت باید جنگ بین دو کشور از سر گرفته شود. امروز هم سیاست رسمی و علنی سازمان تشویق جنگ طلبان نو محافظه کار به بمباران و تهاجم به خاک ایران است و در این میان به تنها چیزی که توجه ندارند منافع مردم ایران می باشد.
اما مسئله اینجاست که آمریکا علیرغم تمامی خوش خدمتی های هسته ای و غیر هسته ای هنوز نه تنها حاضر نیست این نیرو را جدی بگیرد بلکه همچنان آنرا یک فرقه تروریستی مخرب و لذا غیر قابل اعتماد ارزیابی کرده و از آن دوری میکند تا جایی که مسعود رجوی در پیام خود از این بابت به گلایه و شکایت پرداخته و خواهان نظر لطفی از جانب آمریکا میگردد و البته بیاد داریم که در همان پیام از بابت شرایط نه جنگ به شدت شاکی است.
من نمیدانم سازمان مجاهدین خلق و کسانی که دانسته یا ندانسته آتش بیار معرکه جنگ افروزی شده اند چه جوابی برای تاریخ و نسل های آینده این ملت خواهند داشت. سازمان با ترتیب دادن صحنه ای که در بالا ذکر شد و آوردن افراد ظاهر الصلاحی هم چون مهدی سامع به رسم تمامی فرقه ها که چنین سوء استفاده هایی از افراد میکنند سعی می نماید حرف خودش را که همان حرف اسرائیل و جنگ طلبان پنتاگون است به خورد طرف حسابهایش بدهد و دل نو محافظه کاران را نیز بدست آورد.
واقعیت اینست که امروز اظهارات و بیانات جنگ افروزانه دیک چینی و اولمرت و مسعود رجوی در خصوص ایران تماما مطابق هم بوده و یک هدف را دنبال میکنند و سازمان مجاهدین خلق عملا هیزم کش آتش جنگ طلبان بین المللی شده است. رژیم ایران هزاران عیب و ایراد دارد ولی مسئله سازمان مجاهدین خلق بر خلاف سایر نیروهای اپوزسیون هیچکدام از اینها نیست. مسئله رهبری سازمان اینست که باید به هر قیمتی شده توجیهی برای تهاجم آمریکا به ایران تراشید تا بلکه با این تهاجم برای پیشبرد سیاست تغار و کسب قدرت راهی باز شود.
سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن بیش از همه به جنگ نیاز دارد و هرگونه روند صلح آمیز و مسالمت جویانه حل مسائل ایران به شدت به ضررش می باشد. رهبری سازمان بقای خود را تنها در برافروختن آتش جنگ میبیند و به همین دلیل استراتژی سازمان اساسا بر مبنای شروع جنگ بنا نهاده شده است و تلاش می نماید تا جلوی هرگونه حل و فصل مسائل به شیوه صلح آمیز را بگیرد.
اما آنچه مرا بیش از هر چیز رنج میدهد اینست که با هر کس در داخل ایران برخورد داشته ام، یا سازمان مجاهدین خلق را اساسا نمیشناسد و یا به شدت از آن بیزار است و این چیزی به غیر از نتیجه عملکردهای به غایت فرصت طلبانه رهبری سازمان طی سالهای اخیر نیست. سازمان زمانی با اقبال بسیاری از جوانان میهن روبرو بود ولی متأسفانه الان با اینهمه جانفشانی که اعضای آن طی بیش از ربع قرن کرده اند مورد تنفر هر کسی است که آنرا میشناسد.

خروج از نسخه موبایل