حامیان فرقه رجوی باید از این به بعد ابزارشان را نه در کمد های ما که در کمد های خودشان نگهداری کنند

وزیر عراقی: حامیان فرقه رجوی باید از این به بعد ابزارشان را نه در کمد های ما که در کمد های خودشان نگهداری کنند
(پاسخ نامه آقای قاسم قزی)
مسعود خدابنده، هفدهم فوریه 2008
خدمت آقای قاسم قزی،
قاسم جان، نامه شما را دیدم و خدا چکارت نکند که عرق ما را در آوردی.
دوست عزیز قبل از شروع بجاست که یاد آور شوم که اگر مسافرتی بود به عراق نه شجاعتی شخصی که فرصتی و شانسی برای دیدار دوستان و طبعا اگر امکانی بیابیم برای کمک به یکدیگر. این وسط البته در میان کارها وقت باز هم بود که جای شما خالی بد نگذشت و خصوصی تر برایت خواهم نوشت.
دوست عزیز شجاعت آنانراست که در تاریک ترین روزهای حکومت صدام که به پشتوانه شرق و غرب مادام العمر هم می نمود به مجیز گویی برای صدام و رجوی (در قبال دریافت همه چیز) نه گفتند و زمین سخت و سرد زندان ابوغریب را (در قبال هیچ چیز) بوسه زدند.
قربانت شوم، شجاعت آنانراست که قریب دو دهه خانه و کاشانه شان را رها کرده و در مسیری پر خطر از میان گرمای طاقت فرسای عراق تا سرمای جانسوز روسیه خود را به نروژ رساندند و رد پای فعالیت های حقوق بشری شان در تمام مسیر طی شده هنوز قابل رویت است.
و شجاعت از آن آنان است که تلخی زخم دوست و دشمن را کشیدند و دوستی دوست را به مجیز گویی استراتژی تغار نفروختند و هنوز که هنوز است اگر لقمه ای نان از گلویشان پایین برود صد بار بیشترش را صرف نجات پناهنده ، ایرانی اسیر خارج از کشور و انسان نیازمند می کنند.
برادر من، بنظرم شما هم از جنس همان هایی هستی که زخم هایشان را نمی شمارند!!
از این که بگذرم، می گویند ایستادگی در برابر دشمن شجاعت است. که حتما هست. ولی اینجا به نوعی دیگر و بالا تر و سخت تر از شجاعت هم بر خوردم. ایستادگی در برابر دوست!!.
زیاد روضه نخوانم ولی ایستادگی همراه با منتهای عشق و عاطفه پدر و مادر در برابر فرزند، دوست در برابر دوست و همرزم در برابر همرزم را اینجا دیدم. ایستادگی ای که ممکن است طرف مقابل را حتی به فحاشی (از نوع فرمایشی و فرقه ای آن) وا دارد ولی مثل نور در تاریکی می شکافت. روشن می کند و امید می دهد. شجاعتی که فقط و فقط از دل دوستی و علاقه و عشق بی غش و بلاعوض قابل بیرون آمدن است ولا غیر. مطمئنم شما هم نمونه های زیادی از روشن شدن دل ها و جرقه های عشق و امید در دل سیاه فرقه را بیاد دارید.
به هر حال. هر گلی نو که در جهان آید/ ما به عشقش هزار دستانیم.
راستی نکته دیگری که نباید فراموش شود حضور بسیاری از دوستان است که به دلایل مختلف امکان اعلام اسامی شان فعلا نیست. مسلما بنده نه تنها به تنهایی دست آوردی نداشته و ندارم که اگر قرار باشد رتبه بندی ای هم بشود مسلما فاصله زیادی از صفحه اول این لیست خواهم داشت. همینقدر برایت بگویم که دو تن از دوستان که بیست و اندی سال اینجا بوده اند و اکنون مدارکشان آماده شده و امکان خروجشان از عراق بوجود آمده، بعد از سالها انتظار برای نجات، دیروز رایشان عوض شده، برگشته اند و اصرار دارند که بمانند در عراق و کمک بقیه کنند.
این ها را که آدم می بیند بیشتر و بیشتر متوجه خیانت رجوی می شود و این که واقعا چه بچه هایی را با چه روحیه و انگیزه ای برد و به چندرغاز فروخت به صدام حسین جانی.
امروز صدر اخبار عراق سخنان هوشیار زیباری بود که اعلام نمود دویست تن از جداشدگان از مجاهدین خلق با کمک انساندوستانه دولت عراق این کشور را ترک خواهند کرد.
البته تا رسیدن آنها به محلی مناسب ممکن است مدتی طول بکشد ولی اکنون دیگر امکان رفتن جداشدگان از مجاهدین به کشور ثالث (و ماوراء آن) نه یک امید و آرزو که حق مسلمی است که در حال انجام شدن است. به امید خدا دیگر هیچ یک از جداشدگان نه مجبور هستند به ایران باز گردند (مگر این که خودشان بخواهند) و نه در بیابانهای عراق بپوسند.
آنچه خواهشم از شما و بقیه دوستان است گسترش این اخبار تا حد امکان و بخصوص رساندن آن به گوش بچه هایی است که در اشرف ممنوع الخبر شده اند. آنچه باید به گوش تک تک دوستان در اشرف برسد این است که هر کدام هر وقت بخواهند می توانند با رساندن خود به سربازان امریکایی (و البته با کمی اصرار) خواستار خروج شوند (تا ببینیم کی امریکایی ها بالاخره دولت و قوه های سه گانه آن را به رسمیت بشناسند). اکنون دیگر خروجی در کمپ اشرف معنی ندارد. اکنون فاصله خروج از سازمان مجاهدین تا رسیدن به محلی امن کوتاه تر از آن است که فکرش را بکنند. یعنی واقعا فاصله اش از محلشان تا سر سه راه بیشتر نیست. هر وقت لازم باشد خودم یا دیگر از دوستان می توانیم بیاییم با ماشین سر سه راه یا دم پست نیروهای امریکایی.
به قول بچه ها:
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
یکی از خانواده ها امروز پیشنهاد می کرد که اگر خانواده های بچه های اسیر در اشرف از طریق نمایندگی صلیب سرخ در محل اقامتشان برگه پر کرده و نامه هایی به عزیزانشان بفرستند، نمایندگی صلیب این نامه ها را بر طبق تعریف وظایف صلیب به آنها خواهد رساند. این نامه ها می توانند شامل توضیحات اخبار و از جمله همین خبر امروز باشند که اکنون دولت عراق و سازمانهای غیر دولتی مسیر انتقال افراد خواستار جدایی به کشورهای ثالت (و انشاالله ماوراء آن ) را تضمین می کنند. کافی است بیرون بیایید و کافی است تماس بگیرید.
دیروز دوستی نگران بود که رجوی دارد سعی می کند نفرات نفوذی وارد جداشدگان و انتقالی ها بکند. گفتم نه روز اول مغز درست و حسابی داشت و نه الان. مگر ما بدمان می آید؟ خوب بچه های نفوذی رجوی هم دوستان سابق خودمان هستند. آنها را هم باید کمک کرد تا از بیابان نجات یابند. مثلا نفوذی رجوی چه ویژگی ای دارد؟ جز این که او هم اگر آزاد شد، آزاد شده است؟
(در پرانتز نکته ای بگویم. چندی پیش در ملاقاتی با یکی از افراد دفتر نخست وزیر که به تازگی از حلبچه برمی گشت گفتم هیچ کس از شکم مادرش تروریست بدنیا نیامده است. عصبانی شد و گفت: صدام، پدر و مادر صدام. رجوی و پدر و مادر رجوی همه از شکم مادرشان تروریست بدنیا آمده اند. با کسی سر آن بحث هم نمی کنیم!!. چیزی نگفتم ولی در دل رجوی را لعنت کردم که چه اصراری دارد بچه ها را در این وضعیت خطرناک در عراق نگه دارد، در عین حال دنبال کاخ بازنشستگی خودش در لندن است و کله لابی اسرائیل را کچل کرده).
منظورم این است که اگر نزدیک ترین افراد به رجوی هم باشند باید کمکشان کرد خارج شوند از این وضعیت. گناهانشان و دادگاه و غیره باشد برای بعد.
باید به تک تک بچه تاکید کرد که برخلاف نعره های بنفش رجوی و آویزان شدنش به هر خاشاکی برای جلوگیری از ارتباط ما، اصلا ما نمی خواهیم حتی بدانیم که شما بعد از خروج از عراق چه می خواهید بکنید. اختیار شما (مثل هر فرد آزاد دیگری در خارج از فرقه) دست خودتان است. میخواهید بروید اور پیش خانم رجوی، میخواهید بروید دنبال زندگی تان. می خواهید به مبارزه سیاسی خود علیه جمهوری اسلامی در قالب های موجود ادامه بدهید. میخواهید… نه به ما ربطی دارد و نه اصلا مسئله ما است.
باید به تک تک بچه ها تاکید کرد که این دغدغه خاطر آنها هم بخاطر القائات فکری فرقه ای است. به خدا قسم که خارج از لوله آزمایش رجوی در شهر اشرف!! اصلا این مسائل نه مطرح و نه حتی ممکن است. به ما چه شما بعد از نجات از عراق چه خواهید کرد؟ مگر آنهایی که نجات یافته اند همه الان پیش ما هستند یا مثل ما فکر می کنند یا اصلا خیلی هایشان را میدانیم کجا هستند؟
شخصا به برخی از بچه ها در همین تیف اینجا گفته ام که اگر توانستند به بقیه بگویند که فلانی گفت فرض محال اگر رفتید بیرون و پشیمان شدید، درب ورودی قرارگاه اشرف کی بسته بوده که نگران شوید؟ برگردید و همینجا میان خاک و خل بیابانهای عراق پنج سال دیگر هم بنشینید.
نکته دیگری که باید در محیط اروپا و امریکا تایین تکلیف شود همین باصطلاح خر مرد رند های سیاسی هستند که شنیدم دیروز باز در واشنگتن برنامه گذاشته اند که آی مجاهدین را از لیست خارج کنید.
این ها باید حساب پس بدهند. این کمیته حمایت از تروریسم بقایای صدام حسین در پارلمان انگلستان و یا آن لابی رجوی بعد از بسته شدن دفاتر شورای جهل و جنایتش در واشنگتن باید موضع خودشان را مشخص کنند. یادم نمی روند جیغ های بنفش کوربت و گریفیث را برای نجات ابراهیم و جمیل که البته هر دو بمدت یک ماه تمام خفقان گرفته و خبرش دستگیری را بیرونی نکرده بودند به امید این که بعد از استرداد به ایران شکنجه و اعدام شده و خوراک رجوی مار دوش گردند. راستی چطور شد یک باره کمیته های حمایتی شان بعد از این که نتوانستند دختر ابراهیم را راضی کنند خودش را جلوی پارلمان آتش بزند، تعطلیل شد و یکباره رنگ عوض کردند و فحش های فرقه ای (ترجمه شده از سایت های فارسی مریم قجر عضدانلو) نثار همین دو می کنند؟
شخصا بسیار موافقم این ها حتی پشتیبانی شوند که مجاهدین از لیست تروریستی خارج شوند (ما مسئول آزادی یا ممنوعیت تحرکات تروریست ها در کشورهای ذیربط نیستیم. کسانی که از قبل درآمد های مالیاتی مردم حقوق می گیرند که حفاظت جامعه را تامین کنند باید بروند دنبال این کارها، نه ما). شخصا فکر می کنم این افراد باید در مقابل وظایف موجودشان قرار گیرند و حداقل به گفته های خودشان عمل کنند.
نمی شود رابین کوربت معلوم الحال یا آن یکی پادوی صهیونیست ها در در واشنگتن (که اخیرا زنش هم از دست حرکات مشمئز کننده اش پا به فرار گذاشته) سی سال از تروریسم سران مجاهدین و صدام حسین حمایت کنند ولی اکنون انگار نه انگار که این بچه ها در بیابانهای عراق پنج سال است آب خنک می خورند. اگر آش است با جایش و اگر کباب است با سیخش. تشریف بیاوند تمام سازمان مطبوعشان را (و نه فقط رهبر فراری و زن شریف اش را) منتقل کنند بغل دست ننه شان در تلاویو، واشنگتن و لندن. باز به قول یکی از وزرای عراقی:دوستان مجاهدین در کشورهای غربی باید متوجه باشند که ما بعد از سی سال جنگ لازم می بینیم سه سالی هم بدون خونریزی و جنگ زندگی کنیم. آقایان باید از این به بعد ابزارشان را در کمد های خودشان نگهداری کنند.
بنظرم باز شکایت هایم زیاد شد.
از طرف من به همه سلام فراوان برسان.
انشاالله سحر نزدیک است. من که بسیار امیدوارم.
قربانت
مسعود

خروج از نسخه موبایل