چشم انتظاري تا كي ؟

انجمن نجات – دفترگيلان

درديداربا خانواده هاي چشم انتظار، همواره مي شنوم : چشم انتظاري تا كي ؟ واين جمله وآرزوي به آغوش كشيدن عزيزان دربند اسارتشان كه همواره از آن ها می شنوم و رنجی که خانواده ها از دوری عزیزانشان مي برند ، دردی است مضاعف بر روحم و البته انگيزه ام را چند برابرمی کند که از تلاش برای رهایی دوستانمان از فرقه رجوی که مهم ترین وظیفه انجمن است ، تا آزادی کامل این عزیزان فروگذار نکنم.
و البته تلاش مداوم خانواده ها هم دراين مسیر بسيار تحسين برانگیز و موثر است. در زیر نمونه هایی از نامه های ارسالی پور محمد علی بازکیایی که برای رهایی فرزندش و درخواست کمک از مجامع بین المللی نوشته شده را با هم می خوانیم:

نامه به ریاست جمهوری محترم عراق:

ریاست جمهوری محترم عراق
سلام
پس از عرض سلام به استحضار آن مقام مسئول و محترم می رساند :
این جانب محمدحسین پورمحمدعلی فرزند قاسم ، ساکن ـ ایران ـ گیلان ـ لاهیجان ـ روستای بازکیاگوراب هستم.فرزندی دارم به نام اسماعیل پورمحمدعلی که تقریباً 23 سال است به دلیل عدم اطلاع و آگاهی مبنی بر همکاری با گروه رجوی ، فریب خورده و هم اکنون در پادگان اشرف عراق در بند اسارت است این جانب و همسرم بدلیل پیری و ناتوانی جسمی مریض شده و 23 سال است که حسرت دوری فرزند، سخت ما را از پای درآورده است و مریضی ما را دو چندان کرده است. همسرم این قدر به خاطرش گریه کرده است که دیگر دوری فرزندش را نمی تواند تحمّل کند. من و همسرم از دولت محترم عراق تقاضا داریم با کمک و همکاری صلیب سرخ این امکان را برای ما فراهم آورده تا بتوانیم با پسرم خارج از پادگان ملاقات حضوری داشته و باز هم از دولت عراق می خواهیم تا ترتیب آزادی فرزندمان از اسارت گروهک منافقین مستقر در پادگان اشرف را بدهد تا به ایران عزیز برگردد.
با تشکر از همکاری شما
پدر و مادری چشم براه و منتظر

نامه به ریاست محترم سازمان صلیب سرخ جهانی:

ریاست محترم سازمان صلیب سرخ جهانی
سلام
پس از سلام این جانب محمدحسین پورمحمدعلی فرزند قاسم شماره شناسنامه ی 35 متولد1317 به همراه همسرم از فرسنگ ها دور این نامه را خدمت شما می فرستیم امیدواریم که درد دل یک پیرمرد و پیرزن مریض و از کار افتاده به دست شما برسد ملاحظه نموده و اقدامات لازم را به عمل آورید تاآرزوی این دو انسان زجر کشیده و چشم به راه برآورده شود. فرزندی داریم به نام اسماعیل پورمحمدعلی فرزند محمدحسین که تقریباً 23 سال پیش به دلیل عدم آگاهی مبنی بر این که همکاری با گروهک منافقین به سرکردگی مسعود رجوی در پادگان اشرف عراق اسیر است، دوری فرزندمان هم من و هم مادرش را آزرده کرده است و ما این قدر در فراقش گریه کرده ایم که دیگر توان زندگی کردن دور از او را نداریم و هر دویمان از بس گریه کرده ایم مریض شده ایم ، از آن مقام مسئول تقاضا داریم ترتیبی اتخاذ نموده تا فرزند این پدر و مادر که سال های سال است آرزوی دیدار فرزندشان را لحظه شماری می کنند، با کمک و مساعدت دولت محترم عراق از بند اسارت آزاد شده و به ایران برگردد و ین امکان فراهم گشته در عراق خارج از پادگان اشرف ملاقات حضوری با فرزندمان داشته باشیم.
با تشکر و قدردانی از همکاری شما
محمدحسین پورمحمدعلی

خروج از نسخه موبایل